بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سالتو

سالتو

سالتو

3.4
54 نفر |
27 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

106

خواهم خواند

47

دومین رمانِ مهدی افروزمنش فضایی مهیج و پُرداستان دارد. او که نخستین رمانش یعنی تاول، جایزه ی بهترین رمانِ سالِ جایزه ی هفت اقلیم را از آنِ خود کرد، در دومین رمانش به قهرمانی پرداخته که از اعماق شهر و از حوالی میدانِ مشهورِ فلاح تهران برآمده است. قهرمانِ او کُشتی گیری فرز و تکنیکی ا ست که رمانِ سالتو براساسِ جهانِ او شکل می گیرد، کُشتی گیری جسور که ناگهان بخت به او رو می کند و یک عشقِ کُشتیِ ثروتمند تصمیم می گیرد از او حمایت کند. او مردی است مرموز و مشکوک که برای این مبارز قصه هایی دارد و این نقطه ای ا ست که از آن به بعد فضای رمان حال و هوایی جنایی ـ معمایی پیدا می کند... افروزمنش با سال ها تجربه ی روزنامه نگاریِ بخش اجتماعی، توجه خاصی به انسانِ برآمده از تکه های تیره ی شهر دارد. او در این رمان آدم های گوناگون این شهر را مقابلِ این قهرمانِ فرز و ازهمه جا بی خبر قرار می دهد و ناچارش می کند درباره ی چیزهایی تصمیم بگیرد که بین مرگ و زندگی در نوسان اند. سالتو با روحی قصه گو و رئالیستی تلاش می کند برای مخاطب غافلگیری بزرگی رقم بزند. پسری برآمده از جنوبِ شهر که حالا می خواهد سلطان باشد...

لیست‌های مرتبط به سالتو

اعترافات یک قاتل: روایت شده در یک شبمیس لونلی هارتزبیمار خاموش

خوانده شده های 1401

65 کتاب

در این لیست کتابهایی که در سال 1401 خوانده ام را قرار می دهم. یکی از بزرگترین چالش‌های همیشگی من این است که هرسال، سرعت و دقتم را در مطالعه بالا ببرم. نوشتن لیست کتاب کمک می‌کند تا شما برای سال آینده، چشم انداز روشن‌تری را داشته باشید و چه بسا چالش های متفاوت‌تری را برای خود برنامه‌ریزی کنید. یکی از الزامات جامعه مدرن، انعطاف‌پذیری در همه‌ی امور است. تفاوتی نمی‌کند که شما در مسیر خوانش خود منعطف باشید یا در سبک زندگی و افکار خود. انعطاف‌پذیری و پذیرش افکار گوناگون، باعث می‌شود تا به جامعه و افراد، احساس همدلی بیشتری داشته باشید. از گذشته، تعصب از ویژگی‌های اخلاقی مورد نکوهش بزرگان و عالمان بوده. چه بسا این سرسختی باعث آسیب‌های فراوان نیز شود چون راه‌های مختلف را برای خود تبدیل به بن‌بست می‌کنیم. این جمله را از من به یاد داشته باشید که "هیچگاه از تغییر نترسید‌. نظم موجود در جهان بزرگ‌تر از تصور ما است."

یادداشت‌های مرتبط به سالتو

            سالتو، نوشته مهدی افروز منش، داستانی در مورد کُشتی و مواد مخدر است. داستان در مورد پسر ۱۷ ساله‌ای است که در سالهای ابتدایی دهه هشتاد شمسی، در محله‌ای فقیر نشین در تهران  زندگی می‌کند و عاشق کشتی است. روزها، به صورت خرده پا مواد مخدر توزیع می کند و شبها درس می‌خواند. با حضور مردی نادر نام، زندگی حرفه‌ای و شخصی‌اش زیر و رو می‌شود.
داستان از نظر صحنه‌سازی، کشمکش و شخصیت پردازی داستانی قوی‌است، اینقدر که من را، علی رغم عدم علاقه‌ام به موضوع داستان (تجارت مواد و باندهای مربوطه) تا انتهای داستان کشید. البته گاهی دچار کلیشه‌هایی جزئی هم بود اما به نظرم قابل اغماض بود. افضای داستان به شدت مردانه بود و نویسنده کمی هم توصیفات ج.ن.س.ی و ... چاشنی داستان کرده بود. 
داستان خوش خوان و سرگرم‌کننده بود، هرچند در انتهای داستان،جز لذت بردن از هنرمندی نویسنده از تکنیک‌های نویسندگی، و ( اگر به موضوع علاقه داشته باشید) داستان، و تفریح و تفرج ناشی از خواندن یک رمان پرکشش و هیجانی و....  و کمی بد و بیراه به خبرنگارها و ... شاید چیز چشم‌گیر دیگری نصیبتان نشود.
این کتاب توسط نشرچشمه چاپ و روانه بازار شده که البته کن نسخه الکترونیک را در برنامه طاقچه مطالعه کردم.
          
            هیچ وقت فکر نمیکردم بتونم کتاب الکترونیکی بخونم ولی انقدر داستان جذاب و و گیرا بود که کل جمعه گوشی موبایل از دستم نیوفتاد و دم غروب صدای خانواده در اومد که مجبور شدم برای خوندن دو سه فصل آخر به بهونه زدن بنزین از خونه بزنم بیرون و بقیش رو تو ماشین بخونم!:)))از نقاط قوت داستان میشه به شروع عالی و همچنین شخصیت پردازی خوب سیاوش اشاره کرد که رفته رفته با توجه به حوادثی که جلو روش قرار میگیره دچار تغییر میشه و همچنین صحنه های کشتی که واقعا هنرمندانه شرح داده شده بود و قشنگ آدم رو میبرد توی سالن کشتی و اون حس اضطراب و هیجان رو منتقل میکرد.اما نقاط ضعف داستان هم کم نبود شخصیت پردازی ضعیف بقیه کاراکترها مخصوصا سیا (معاون نادر)و همچنین تصویر کلیشه ای باند تبهکاری نادر و رفتارهای بدون توجیه رویا و رابطه گُنگ او با سیا و پایان بندی که به اندازه شروع داستان خوب نبود(به نظرم سه بخش پایانی اضافه بود وداستان باید با نعره های نادر تمام میشد)
با همه این اوصاف داستان رو دوست داشتم و از خواندنش لذت بردم
          
            قصه آدمهای بخشهای تیره شهر
واقع‌گرایی ملموس و عریان
سالتو، دومین رمان مهدی افروز منش را نشر چشمه از سری کتابهای قفسه آبی(ژانری، قصه گو، جریان محور) منتشر کرده است. دادستان از دستشویی نمور و گندگرفته ی یک سالن کشتی زهوار دررفته آغاز میشود. شخصیت اصلی داستان که قصه خودش را روایت میکند، پسری کم سن و سال و ساکن یکی از حلبی آبادها و مخروبه‌های جنوب غرب تهران است. دست فروش میدان هفت تیر، به واسطه تمرین با پدرکشتی گیر سابقی که امروز معتاد شده، بدون مربی وارد سالن میشود و وزن کشی میکند. کشتی میگیرد و پس از دو پیروزی به دلیل پاره و بزرگ بودن کفش پدرش از دور بعدی مسابقه منع میشود. دستشویی نمور سالن سکوی پرتابش میشود. جایی که یک عشق کشتی ثروتمند دستش را میگیرد.
تم داستان تکراری است. پسری که به واسطه کشف استعدادش در ورزش، از هیچ به همه جا میرسد.  به فیلم نامه‌های هالیوودی یا حتی فیلم های سینمای هند میماند. کلمات قصار و توصیه‌های اخلاقی غیر مستقیم موجود در داستان هم شبیه همان فیلم هاست. اما نقطه قوت داستان توانایی نویسنده در قصه گویی است. قصه ای ملموس با جزئیات جذاب که در هر کجای این شهری که ما می شناسیم قابل اتفاق است.  راوی دانای کل، به جز یک مورد، از فضای رئالیستی قصه خارج نمیشود. روایت روابط بین آدمهایی که معمولا در حاشیه‌ی شهر و جدا از باقی مردم هستند به گونه‌ای واقعی و باور پذیر است که  انگار نویسنده سالها میان آنها زندگی کرده یا جزئی از آنها بوده است که این امر احتمالا به پیشینه‌ی روزنامه‌نگاری اجتماعی وی میگردد. استفاده از رفتار شناسی جانوران وحشرات و روابطشان و مقایسه مستقیم و غیر مستقیم آن با کاراکترهای قصه که در جای جای داستان از آن استفاده شده، از دیگر نکات مثبت و تقریبا منحصر به فرد این رمان است.
در پاراگرافی از این رمان میخوانیم: (( با پدرم رفتم خانه‌ی رضا تل فروش. تا از او پول قرض کند. هشت سالم بود یا کمتر نمیدانم. امااحتمالا پدرم فکر میکرد قرار نیست من چیزی از این اتفاق یادم بماند. خانه‌ی رضا بزرگترین خرابه‌ای جزیره بود. شیره کشخانه معروفی که تا نوجوانی من هم دایر بود. چند نفری گوشه کنار نشئه بودند. رضا می‌گفت ندارم. می‌گفت چوب خطت پر شده. پدرم که با الانش قابل مقایسه نبود و سرحال تر بود، می‌گفت سیاوش هوس جگر کرده. رضا تل فروش دوباره می‌گفت ندارد. تا بالاخره پدرم چیزی به او داد که بعدها حدس زدم موادش بوده، که عوضش پولی بگیرد و برویم جگر بخوریم)).
          
سارا

1402/03/09

            سالتو اولین اثری ست که از اقای افروز منش خوندم و آنقدر شیفته ی قلم ایشون شدم که تصمیم دارم بقیه اثارشون رو هم بخونم. داستان درباره پسری به نام سیاوشه که میخواد کشتی بگیره و اشنا شدن با سیا ونادر برگ برنده اشه وسیاوش میخواد هر طور که شده خودش و مادرش رو از زندگی نکبت و فلاکت بارش نجات بده.

بخش قابل توجهی از داستان درباره ی زندگی سیاوش در جزیره است نویسنده خیلی خوب تونسته حس بیچارگی و درد و غم رو به خواننده القا کند.

موضوع یکم کلیشه ای بود اما قلم زیبای ایشون و پردازش به حاشیه ها، فضاسازی ، گریز های ماهرانه‌ای که به گذشته میزد و حتی بُعد سیاسی آن،بسیار جذاب بود و خواننده را جذب میکرد من دوست نداشتم که کتاب به این زودی تموم بشه و دوست داشتم بیشتر بخونم وسرگذشت بعدازاین سیاوش و مریم و حتی پدرسیاوش بیشتر بدونم

من این کتاب رو با صدای زیبای اقای عقیلی پور گوش کردم و خوندم و میتونم بگم فوق العاده بود و پیشنهاد میکنم که حتما نسخه ی صوتیش رو گوش کنید و لذت ببرید.

کتاب حجم متوسطی دارد و به‌دور از اطناب و زیاده‌گویی است من این کتاب رو به کسانی که از حجم های زیاد فراری اند و دوست دارند کتابی بخونند که نتونن زمین بذارنش توصیه میکنم.