بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مثل بیروت بود

مثل بیروت بود

مثل بیروت بود

3.9
54 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

140

خواهم خواند

49

کتاب مثل بیروت بود، نویسنده زهرا اسعدبلنددوست.

لیست‌های مرتبط به مثل بیروت بود

نمایش همه

یادداشت‌های مرتبط به مثل بیروت بود

            این دومین کتاب از سه گانه‌ی امنیتی خانم بلند دوست است که تمام کردم.مثل بیروت  نسبت به کتاب چایت را من شیرین می کنم پیشرفت  محسوسی در زمینه داستان و فوت و فن نوشتن داشته است.
داستان اول به نحوی آشنایی با دانیال و سارا بود و در کتاب دوم زهرا هم وارد قصه می شود.در کتاب اول متن به شدت احساسی بود و منطق و باور پذیری آن می لنگید.پایان بندی اش را دوست نداشتم  آدم های آن به نظرم در سیاره ای دیگر می زیستند و همه پلاستیکی بودند!
از زبان داستان اول شاکی بودم که سخت فهم و شاعرانه  بود.
بعضی موارد بالا در کتاب دوم تا حد زیادی اصلاح شده است و بعضی نه.
همچنان زبان داستان  شاعرانه بود و شخصیت پردازی در دو طیف سیاه و سفید دسته بندی شده بودند.خوبِ خوب یا بدِ بد.
ولی از نظر پایان بندی و پرداخت داستانی بهتر شده بود.
ریتم داستان از نیمه داستان به بعد آنقدر تند و هیجانی است که مخاطب نمی تواند کتاب را  زمین بگذارد.یعنی هیچ مفری برای مخاطب نیست که نفس تازه کند باید با دلهره  کتاب را تورق کند و همان وسط بفهمد منطق داستان و چرایی اتفاقات چه شد !
یک داستان پیچ در پیچ که اگر ریز شوی سوالات و ابهاماتی در پیرنگ کار کشف می کنی ولی چون ویترین کتاب جذاب است حس خوبی از خواندن کتاب برداشت می کنیم.
امیدوارم سومین کتاب از این مجموعه از دو کتاب اول بهتر باشد.
آخرین کتاب باروت خیس نام دارد.
مثل بیرون بود مناسب ۱۵ سال به بالاست‌.
          
Eunjin

1402/10/05

            دومین کتاب از سه‌گانه‌ی خانم بلنددوست و ادامه‌ی رمان چایت را من شیرین می‌کنم...
سارای "چایت را من شیرین می‌کنم" حالا همسر شهید است و برادرش دانیال به سپاه پاسداران ملحق شده‌است. روای داستان هم زهرا، دوست جدید ساراست. زهرایی که پدر و برادرش هردو سبز‌پوش سپاه قدس‌اند. 
ماجرا‌ با تماس‌های یک شخص ناشناس و مرموز به گوشی زهرا شروع می‌شود، ناشناسی که سارا او را می‌شناسد و از او می‌ترسد. تماس‌هایی که زهرا را درگیر یک ماجرای امنیتی پیچیده می‌کند که...

قلم نویسنده در مثل بیروت‌بود پیشرفت قابل‌توجهی نسبت به "چایت را من شیرین می‌کنم" داشت و پخته‌تر و قوی‌تر شده‌‌بود. اما هنوز ایراد‌هایی وجود داشت و اتفاقات غیرمنطقی بسیار مشهود بود.

موضوع کتاب را دوست داشتم، مثل کتاب قبلی جذاب، هیجان‌انگیز و نفس‌گیر! هر فصل لابه‌لای سطر‌هایش ماجرایی برای غافلگیری داشت.
این کتاب از عاشقانه‌های کمتری برخوردار بود و من بسیار خوشحال بودم از این موضوع.

به جرات می‌توانم بگویم با شخصیت‌های کتاب زندگی کردم. همراه زهرا مضطرب شدم، ترسیدم، احساس تنهایی کردم، نگران شدم و...
جریان تند و پر هیجان داستان باعث شده‌بود کتاب را ثانیه‌ای زمین نگذارم! و خب از آن کتاب‌هایی‌ست که دوست‌داری بدانی بعدش چه می‌شود و از این ناراحتی که دارد تمام می‌شود ^_^

اما انتقاد بزرگی به طرح جلد کتاب داشتم. نامفهوم، نامعلوم و بی‌ربط به اسم کتاب. 
به خاطر اسم کتاب منتظر تغییر فضای داستان به لبنان بودم اما این‌طور نشد.

انتظار شخصیت قوی‌تری از زهرا، دختر فرمانده سپاه داشتم؛ در طی داستان با رفتار‌های ناشیانه‌اش بیشتر شبیه یک دختر معمولی بود تا یک نظامی‌زاده...
 ‏
تکرار بعضی جملات مثل " من کجای این قصه ایستاده‌بودم؟" یا "کاش بگوید بلند شو خواب بد دیدی"
زیاد و غیر ضروری بود.

اشتباه بزرگی که در این کتاب متوجهش شدم این بود که رنگ چشم‌های دانیال در کتاب اول سبز توصیف شده‌بود اما در این کتاب به طرز حیرت‌انگیزی با عبارت "آبی چشمانش" مواجه شدم!

نمی‌توانم بگویم چایت را من شیرین می‌کنم را بیشتر دوست‌داشتم یا مثل بیروت‌بود را. هردوی آنها با همه‌ی اشکالات‌شان فرصتی برای لذت‌بردن از کتاب خوب را برایم فراهم کردند.