بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

موت صغير

موت صغير

موت صغير

3.8
70 نفر |
34 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

22

خوانده‌ام

103

خواهم خواند

133

منذ أوجدني الله في مرسيّة حتى توفاني في دمشق وأنا في سفرٍ لا ينقطع. رأيت بلاداً ولقيت أناساً وصحبت أولياء وعشت تحت حكم الموحدين والأيوبيين والعباسيين والسلاجقة في طريقٍ قدّره الله لي قبل خلقي. من يولد في مدينة محاصرة تولد معه رغبة جامحة في الانطلاق خارج الأسوار. المؤمن في سفرٍ دائم. والوجود كله سفرٌ في سفر. من ترك السفر سكن، ومن سكن عاد إلى العدم.

یادداشت‌های مرتبط به موت صغير

            اوایل، این کتاب را چون شراب‌ای ناب، از ترس تمام شدن‌اش، جرعه‌جرعه می‌نوشیدم؛ کم‌کم اما، چنان که افتد و دانی، چنان اثر کرد که خویش ز بی‌گانه شناختن نتوانستم، لاجرعه و یک‌نفس تا انتها سر کشیدم…

بعد از تمام شدن‌ش، مست و خمار بر سر سجاده افتادم و بعد از نمازی که ندانم چند رکعت بود، قرآن را گشودم و این‌گونه از فُصّلت با من سخن گفت: «وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿٣٧﴾»
که جلال‌الدّین را شمس‌ای از تبریز بود و این محیی‌الدّین را بدری از حبشه. جلال‌الدّین به تابشِ شمس، النّهار است و محیی‌الدّین به درخشش بدر، اللّیل. جلال‌الدّین روز است و محیی‌الدّین شب…

ترجمه عالی بود؛ سرشار مضامین و توصیفات شاعرانه؛ نزدیک به بیان ابن‌عربی. اما نکته‌ای هست که گفتن‌اش خالی از لطف نیست: این قصّه، همان‌قدر که که ما را به محیی‌الدّین نزدیک می‌کند، همان‌قدر ما را از او دور می‌کند؛ همان‌گونه که در بخشی از کتاب به نقل از نظام بنت زاهر اصفهانی آورده:

«اگر راه را بشناسی، معرفت را از دست می‌دهی و اگر به معرفت رسیدی، آن‌گاه راه را خواهی شناخت. یعنی اول باید برسی و اگر به رسیدن، یقین یافتی، سر بچرخانی و راهِ آمده را بشناسی. چطور پیش از رسیدن توقّعِ شناختن داری؟!»

چنان‌که ابوسعید ابوالخیر در کتاب « چشیدن طعم وقت» می‌فرماد:
«چون گُمان بُردی که حق را یافتی، این‌وقت او را گُم کردی و چون گُمان بُردی که او را گُم کردی، او را یافتی.»
          
            «خلایق در کار خداوند، اعتقاداتی دارند و من به همۀ آن‌ها معتقدم» (بخشی از متن کتاب)
عنوان کتاب به سخنی از ابن‌عربی برمی‌گردد، شخصیت اصلی کتاب؛ شیخ می‌گوید: الحُبّ موت صغیرٍ
در واقع، این کتاب زندگی‌نامۀ محی‌الدین ابن عربی نیست، زیرا در زندگینامه صفر تا صد محتوا بر اساس مستندات زندگی فرد مورد نظر است. این کتاب رمانیست بر اساس زندگی و زمانۀ ابن‌عربی. او یک فیلسوف، عارف و شاعرِ مسلمان عرب و اهل اندلس است. علوان، پژوهش‌های خود از محی‌الدین را با تخیلِ خویش تلفیق کرده و بی‌شک نقشِ تخیل در کتاب بیش از واقعیت است. مثلاً نقشِ پدر محی‌الدین در کتاب آنی نیست که در واقعیت است. همین اندک تخیل چندین فصل را سامان داده است.
به گفتۀ نویسنده، «محیی‌الدین قدم در مسیر محبة الله گذاشته است». این مرد هراسی از کم‌بودنِ خویشتن ندارد؛ چرا که از نردبانِ تعالی آنقدر بالا رفته که دیگر هیچ خواسته‌ای برای «منِ» خود ندارد. بدون تردید، ابن عربی، یکی از بزرگ‌ترین عارفان تاریخ اسلام است. او با آثار گران‌بهای خود بر عرفان نظری تأثیر فراوان نهاد و بسیاری از عارفان بعدی، از آثار او بهره بردند.

«گاهی پاهایی که راه می‌روند، بیشتر از چشمانی که می‌بینند، توانِ خواندن دارند» (بخشی از متن کتاب)
علوان دیدار ابن عربی با چهار (وتدش) را تشریح می کند. مترجم در کتاب اوتاد را جمعِ وتد به‌معنای (میخ) ترجمه کرده است. جالب‌ترینِ بخش دربارۀ اوتاد وتدِ چهارم است که به شمس تبریزی می‌رسد .

«پدر نمی‌دانست شنا غوطه‌ورشدن در ملکوت الهی است و تیراندازی، گفتنِ حقیقت به هنگام ترس و اسب‌سواری، سفر برای کسب علم است.» (بخشی از متن کتاب)
علوان تلاش کرده است با تخیل‌اش سفرهای محی‌الدین را به تصویر بکشد، از اندلش تا آذربایجان، شهر به شهر، و در خلال این سفرها رخدادهایی بعضاً خیالی پیش می‌آید که دستمایه‌ای می‌شود تا علوان ذهنِ آشفتۀ محی‌الدین را به تصویر بکشد.
«خداوند آن‌چه خود بخواهد بر من آشکار می‌کند، نه آن‌چه من بخواهم. این شهود است، رمالی و چشم‌بندی و پیش‌گویی نیست. من نه فالگوش می‌ایستم و نه چیزی را از جایی می‌ربایم. من به حال خویشم و به کار خویش که ناگهان کشف الهی فرود می‌آید. و این، احوال اولیا و صوفیان است.»
گاه ناچیزیِ مرگ چیزی است که جایش میان منابع فارسی کم بود، با اینکه این اثر ترجمه است. به عنوان کتاب بالینی حتماً توصیه می‌کنم.
          
مرگی کوچک
            مرگی کوچک (A Small Death)

1)
"مرگی کوچک" (موتٌ صغیر) نام کتابی است از "محمدحسن علوان"، نویسنده اهل عربستان سعودی، که روایتی است از زندگی "ابوعبدالله محمد بن علی بن محمد ابن عربی حاتمی اندلسی"، ملقب به "محی‌الدین"،"شیخ اکبر" و "ابن افلاطون"، و در سال 2016 میلادی نگاشته و در همان سال در نمایشگاه کتاب "ابوظبی" برنده دهمین دوره جایزه بوکر عربی شده است. این کتاب در سال 1397 توسط "محمدحسین الهیاری" با عنوان "گاهِ ناچیزی مرگ" ترجمه و در انتشارات "مولی" به چاپ رسید. ترجمه دیگری هم در سال 1398 توسط "سید حمیدرضا مهاجرانی" و با عنوان "مرگی کوچک" در انتشارات "روزنه" منتشر شد. 

2)
عنوان کتاب برگرفته از یکی از گفته‌های "ابن عربی" است: "الحبُ موتٌ صغیرٌ" (عشق مرگی است کوچک). اگرچه منظور "ابن عربی" از عشق "محبةاللّه" (عشق به خداوند) است، اما می‌توان این استعاره مفهومی او را به سایر انواع عشق هم تعمیم داد. باآن‌که "مرگی کوچک" ترجمه صحیح‌تری برای عنوان کتاب است، اما "گاهِ ناچیزی مرگ" نیز برگرفته از اندیشه‌های "ابن عربی" است. در منظر عارف، لحظۀ مرگ دمی ناچیز است برای رهایی از قفس تن و پیوستن به حقیقتی بزرگ‌تر و ابدی‌. البته در طریقت عرفا، دست‌یابی به ‌یقین برآمده از چنین ادراکی، بی‌تردید برخاسته از سیر و سلوکی طولانی و طاقت‌فرسا است. صرف‌نظر از اینکه این دیدگاه را بپذیریم یا خیر، باید اعتراف کرد که روش کارآمدی برای مواجهه با اضطراب نیستی است. 

3)
از صد فصل کتاب، هشتادوهشت فصل آن به بخش‌هایی از زندگی "ابن عربی" و دوازده فصل آن به شرح اتفاقات رفته بر نسخ نوشته‌های او در طول زمان اختصاص دارد. در مسیر رخدادهای زندگی "شیخ اکبر" توصیف و اشاراتی به روال‌ها و سیاست‌های حکومت‌هایی مانند "بنی‌عباس"، "فاطمیون"، "ایوبیان"، "فرانک‌ها"، "مرابطون"، "موحدون"، "سلجوقیان روم"، "تاتارها" و ... هم بر جذابیت روایت افزوده است. دیدار با "ابن‌الرشد" و جستجوی چهار وَتَد انسانی (وَتَد به معنای میخ) از دیگر نکات جالب داستان است. اوتاد چهارگانه نردبان تعالی "ابن عربی" هستند و آخرین آن‌ها "شمس تبریزی" است. 

4)
"ابن عربی" در حکم دریایی است که هنوز جای کاویدن دارد. کتاب‌های او نظیر "فتوحات مکیه"، "فصوص الحکم" و ... بیش‌ازپیش نیازمند پژوهش است و گنجینه افکار او صرف‌نظر از پذیرش و یا عدم پذیرش آن، در زمرۀ میراث اندیشه بشری هستند. روایت "علوان" از "ابن عربی" از این بابت زیبا است که او را چونان انسان جستجوگری تصویر می‌کند که مانند تمام دیگر آدم‌ها در سختی‌ها، سفرها، حسرت‌ها، دوری‌ها، مصیبت‌ها و عزاها است و بااین‌همه راه خود را به سمت معرفت می‌گشاید و تمام مرگ‌های کوچک او در کنار مرگ بزرگ آخرین، جز جاودانگی برایش در پی ندارد.
          
            عشق؛ زمینی یا آسمانی؟!

گاه ناچیزی مرگ رمانیست در شرح سفرهای عارف نامدار اسلام، از آندلس تا مصر و شام و عربستان! محی‌الدین ابن عربی که نظرات حول شخصیت او متفاوت و گاهی حتی متناقض است. عده‌ای می‌ستایند و عده‌ای تکفیر می‌کنند. البته علی‌رغم شخصیت پردازی خوب این کتاب، نمی‌توان انتظار شناخت او و عرفانش را داشت.

فضاسازی‌های زیبا از شهرها و آبادی‌هایی که برای ما کمتر شناخته شده هستند و در کنار آن چالش‌هایی که خود ابن‌عربی با آن‌ها دست و پنجه نرم می‌کند و دیار به دیار به دنبال مراد خود برای سیر و سلوک می‌گردد، باعث جذابیت دوچندان این رمان شده است.

گاهی تاریخ و شرح احوال مردمان و پادشاهان، گاهی سیر و سلوک یک عارف و اوج و فرودش در راه رسیدن به مقصود. به صورت موازی با داستان اصلی، بخشی از کتاب به داستان خیالی دست به دست شدن نسخ خطی از زمان ابن‌عربی به عصر حاضر اختصاص داده شده است.

سبک این اثر برای هر کتاب‌خوانی می‌تواند دلنشین باشد. چه برسد به طرفداران رمان و علاقه‌مندان به تاریخ و عرفان.

نکته: نام اصلی کتاب «موتٌ صغیر» است و برگرفته از جمله‌ای در متن داستان: «الحب، موتٌ صغیر» که مترجم آن را به «گاه ناچیزی مرگ» ترجمه کرده است؛ گرچه ترجمه دقیقی نیست ولی خوش ذوقی مترجم را می‌رساند.