بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مصطفی بصیریان

@mostafa_basirian

32 دنبال شده

34 دنبال کننده

                      در من، من‌های فراوانی هست، حتی من‌های کسانی که من در میان آن‌ها می‌زی‌ام
                    
https://t.me/ketabiyat

یادداشت‌ها

                به جرأت می‌توانم بگویم این کتاب، با ارائه‌ی شواهد و اسنادی که به تازگی از طبقه‌بندی خارج شده‌اند، «بحران نفت در ایران» را به شیوه‌ای دقیق و مستند که از جناب آبراهامیان سراغ داشته‌ام، واکاوی کرده و تصویری واضح از آن‌چه در روزهای به قدرت رسیدن مصدق تا کودتا، پیش چشم ما قرار می‌دهد. 

نکته‌ی کلیدی این کتاب این است که با استناد به اسناد و مدارک ارائه شده، خط بطلانی می‌کشد بر این روایت که مصدق عامل اصلی به توافق نرسیدن با انگلیسی‌ها بود و نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها در هماهنگی کامل با انگلیسی‌ها، از همان بدو نخست‌وزیری مصدق، برای برکناری او از هر طریق ممکن، اقدام کردند. این کتاب، هم‌چنین این نظریه را که مداخله‌ی آمریکا در مسأله‌ی نفت ایران، ناشی از شرایط جنگ سرد و جلوگیری از نفوذ شوروی در ایران بوده، با اتکا به اسناد و مدارک خود آمریکایی‌ها، به‌طور کامل رد کرده و  این توجیهات را تنها سرپوشی برای انجام اقدامات رادیکال نظامی و تحریمی می‌داند.

خواندن این کتاب، به بسیاری از سؤالات و ابهامات من در خصوص ملی کردن صنعت نفت در ایران و نقش افراد مختلف در به شکست کشاندن این نهضت پاسخ داد. خواندن‌ش را به شما نیز توصیه می‌کنم.
        
                نام اصلی کتاب هست: «ملّت خشم‌گین»؛ نویسنده در تمام طول کتاب سعی کرده است با تشریح آن‌چه بر مردمان سرزمینی که نام‌ش ترکیه است اما همه‌ی آن‌ها تُرک نیستند، زمینه‌های شکل‌گیری این خشم تاریخی را واکاوی نموده و تصویری جامع از امروز و فردای احتمالی ترکیه پیشِ روی خواننده قرار دهد.

خواندن این کتاب از آن جهت به شدت توصیه می‌شود که اگر به قول معروف، «گذشته، کلید آینده است»، هم‌سایه از هم‌سایه نیز ارث می‌برد و در بسیاری از مواقع در حین مطالعه‌ی کتاب، مشابهت‌ها بین سرنوشت ما و مردمان ترکیه، تعجب‌برانگیز می‌نماید؛ انگار که در یک جاده اما در جهت مختلف در حال حرکت باشیم. در انتها، بخشی از کتاب را که انتخاب کرده‌ام، برای‌تان نقل می‌کنم:

«این حملات عصبی ناسیونالیستی در فضای شهری نیز جلوه‌گر شد: اگر پس از کودتای نظامی ۱۹۸۰، تپه‌های بلند استان‌های کُردنشین به شعارهای برتری‌جویانه‌ی تُرکی آراسته شده بودند، نیمه‌ی دهه‌ی ۲۰۰۰، شاهد برافراشته شدن میله‌های پرچم زیادی بود که پرچم‌های ترکیه در اندازه‌های حتی بزرگ‌تر از یک زمین فوتبال بر آن‌ها آویخته شده بود. درباره‌ی این‌که این پدیده نخستین بار کجا و چگونه آغاز شد، هنوز باید تحقیق شود، اما به نظر می‌رسد نخستین پرچم‌ها از سوی دولت برافراشته شده باشند. با وجود این، به‌زودی شهرداری‌های تحت کنترل حزب عدالت و توسعه نیز چنین کردند، تا حدودی به دلیل این‌که ناچار شده بودند و تا اندازه‌ای به دلیل این‌که نمی‌خواستند اعتبار ملی‌گرایانه‌شان زیر سئوال برود. تا سال ۲۰۰۵، افق باریک آسمان استانبول پر از پرچم‌های بسیار غول‌پیکر ترکیه شده بود. پس از مساجد زشت و سرهم‌بندی شده‌ی دهه ۱۹۸۰ با منازه‌های نامتناسب بلندشان، این‌بار پرچم‌های بلندتر و زشت‌تر باعث می‌شدند مناره‌ها و ساختمان‌های دولتی به چشم نیایند. حالا پرچم ترکیه همه‌جا بود، گرچه برای افراد مختلف معانی متفاوتی داشت. به زعم یک ناظر بی‌طرف، این پرچم‌ها نشانه‌ی بحرانِ عمیقِ هویتِ ملی بود.»
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

                بخشی از مقدمه‌ی مترجم:

«این کتاب با شصت سال تأخیر به دست مخاطب فارسی‌زبان می‌رسد، اما رنگ و بوی کهنگی ندارد. اغلب مسایل و پرسش‌هایی که هانا آرِنت در گزارش خود از محاکمه‌ی آدولف آیشمن، یکی از مأموران ارشد رژیم نازی در اجرای سیاست «راه حلّ نهایی» به بحث می‌گذارد، هنوز پیش روی ماست و پاسخ درخوری نیافته است. آرِنت، به پشتوانه‌ی نظریاتی که قبلاً در عناصر و خاستگاه‌های حاکمیت توتالیتار مطرح کرده بود، در این کتاب از «شرّ» نوظهوری سخن می‌گوید که نه از خبث طینت فرد، بلکه از هزارتوی بوروکراسی مدرن سرچشمه می‌گیرد، جنایات هولناک و فراگیری که خلاف جرائم عادی، تحت حمایت قانون انجام می‌شوند، قدرت افسارگسیخته‌ای که اطاعت از آن ضامن بقای شهروندان و زمینه‌ساز پیش‌رفت شغلی و اجتماعی آن‌هاست، اما وجودشان را از اندیشه و وجدان تهی می‌کند. در این شرایط، هر فرد عادی می‌تواند دست به جنایت بزند بی‌آنکه حتی لحظه‌ای به معنا و آثار هول‌ناک عمل خود «فکر» کند یا به «داوری» افعال خود بنشیند. تفسیری که آرِنت از شخصیت آدولف آیشمن در گزارش خود ارایه کرده است، مبتنی بر همین اندیشه بود و فرض رایج «هیولا»بودن شخصیت‌هایی مانند او را عمیقاً به چالش می‌کشد.»
        
                اوایل، این کتاب را چون شراب‌ای ناب، از ترس تمام شدن‌اش، جرعه‌جرعه می‌نوشیدم؛ کم‌کم اما، چنان که افتد و دانی، چنان اثر کرد که خویش ز بی‌گانه شناختن نتوانستم، لاجرعه و یک‌نفس تا انتها سر کشیدم…

بعد از تمام شدن‌ش، مست و خمار بر سر سجاده افتادم و بعد از نمازی که ندانم چند رکعت بود، قرآن را گشودم و این‌گونه از فُصّلت با من سخن گفت: «وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿٣٧﴾»
که جلال‌الدّین را شمس‌ای از تبریز بود و این محیی‌الدّین را بدری از حبشه. جلال‌الدّین به تابشِ شمس، النّهار است و محیی‌الدّین به درخشش بدر، اللّیل. جلال‌الدّین روز است و محیی‌الدّین شب…

ترجمه عالی بود؛ سرشار مضامین و توصیفات شاعرانه؛ نزدیک به بیان ابن‌عربی. اما نکته‌ای هست که گفتن‌اش خالی از لطف نیست: این قصّه، همان‌قدر که که ما را به محیی‌الدّین نزدیک می‌کند، همان‌قدر ما را از او دور می‌کند؛ همان‌گونه که در بخشی از کتاب به نقل از نظام بنت زاهر اصفهانی آورده:

«اگر راه را بشناسی، معرفت را از دست می‌دهی و اگر به معرفت رسیدی، آن‌گاه راه را خواهی شناخت. یعنی اول باید برسی و اگر به رسیدن، یقین یافتی، سر بچرخانی و راهِ آمده را بشناسی. چطور پیش از رسیدن توقّعِ شناختن داری؟!»

چنان‌که ابوسعید ابوالخیر در کتاب « چشیدن طعم وقت» می‌فرماد:
«چون گُمان بُردی که حق را یافتی، این‌وقت او را گُم کردی و چون گُمان بُردی که او را گُم کردی، او را یافتی.»
        
                اسم این کتاب هست: «اختناق ایران: قصه‌ی دیپلماسی اروپایی و دسیسه‌بازی شرقی که باعث سلب حقوق ملی دوازده میلیون مسلمان شد» روایتی شخصی از ویلیام مورگان شوستر در خصوص ماجرای مأموریت وی در ایران که به دعوت مشروطه‌خواهان و برای سر و سامان دادن امور مالیه با لحاظ نمودن نرفتن زیر بار یوغ استعمار انگلیس و روسیه، به ایران می‌آید و پس از هشت ماه، با اولتیماتوم روسیه از ایران اخراج می‌شود.

خواندن این کتاب در فهم زمینه‌های تاریخی وضعیت امروز ما، نقش بسیار مؤثری دارد. روایتی صریح، شفاف و صادقانه از وضعیت و خلقیات مردمان و حاکمان این سرزمین از یک‌سو و از سویی دیگر جفا و ظلم دولت‌های روس و انگلیس در حق ایران و ایرانیان. این جملات از کتاب، گویای همه‌ی آن چیزی است که مورگان شوستر قصد روایت آن را دارد:

«هرکس هفته‌ای در ایران زندگی کند، پی می‌برد که اصلاح مالی این کشور بستگی تام و تمام به احیای فوری امنیت و ایجاد یک دولت مرکزی قوی دارد، دولتی که بتواند ابراز وجود کند و در دورترین نقاط کشور خط‌اش را بخوانند. مادامی که سیاست کنونی عقیم‌سازی دولت ادامه داشته باشد، تا زمانی که موضع صریح قدرت‌ها جلوگیری از هر تلاش ثمربخش دولت به این یا آن بهانه -اما همیشه برای حفظ منافع خود در ایران- و انداختن دولت از چشم ملت و نگه‌داشتن دائم کشور در حالت فروپاشی مالی باشد، احیای مالی به همان اندازه بی‌نتیجه خواهد بود که نوشتن سند امتیازی بر روی یخ یا دادن وعده‌ی بی‌طرفی‌ای که بی‌طرفی عملی به بار نیاورد. 
مشکلات داخلی ایران به تنهایی برای تخلیه‌ی منابع کشور کافی است، به حدی که پیش‌رفت کشور را سال‌ها به تعویق خواهد انداخت. اگر زورگویی شرم‌آور بیگانگان و دیپلماسی ارعاب و اسکات را هم به آن اضافه کنیم، کارد به استخوان خواهد رسید.
پول برای کارهای زیربنایی بخواهند، باید به شرط و شروط سیاسی شاقی تن در بدهند؛ بخواهند راه‌آهن بسازند، باید با «حوزه‌های نفوذ» دوستان ما مطابقت کند؛ بخواهند تفنگ بخرند، باید به سه برابر قیمت بازار از دولت خارجی دوست خریداری کنند؛ بخواهند فرد خارجی مجربی را برای کمک به پیش‌رفت خود استخدام کنند، باید از دولت کوچکی باشد، یا نشان بدهد از قماش بزدل بی‌کفایتی است که آلت منافع بی‌گانه می‌شود؛ و حتی اگر از دولت کوچکی باشد، نباید عده‌ی آن‌ها به اندازه‌ای برسد که بتوانند کار مهمی صورت بدهند.
بی‌گمان در این روزهای بازارگرمیِ اصول انسانی و مودت جهانی، سرزمین کورش به روزگار منحوسی دچار آمده است.
اما اگر کسی به گدایی افتاده و تن به قضا سپرده باشد، آیا مجازیم به ناحق لگدی هم نثار او کنیم؟»
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            درباره‌ی این است که چطور خیالات و تصورات و «نظر»هایی که سیاستمداران درباره‌ی دنیا دارند به ترتیبات دنیا شکل داده‌اند. به اینکه چطور ابتکارات فردی در شکل‌گیری مرزهای ملی موثر بوده است. 
چطور خیال اینکه یهودیان در پس پرده قدرت دارند و مشغول توطئه‌چینی هستند باعث شد سران دنیا حاضر به امتیازدهی به آن‌ها شوند و امکان تشکیل کشوری مستقل را برای آن‌ها فراهم کنند. 
چطور نظام بوروکراتیک می‌تواند جزیره‌وار باشد و هر بخشی با بخش دیگر در تقابل قرار بگیرد. چطور دولت استعماری بریتانیا در هند حکومت مستقلی بوده و نظرات خودش را اعمال می‌کرده، و همین‌طور حکومت بریتانیایی مصر. و در این بین اشاره می‌کند به نظام فشل اطلاعاتی‌ای که مخارج سنگینی بر دوش بریتانیا می‌گذاشت تا از شریف حسین (شریف مکه) و پسرانش حمایت کند، یعنی فیصل (کسی که در نهایت شاه کشور تازه‌شکل‌گرفته‌ی عراق می‌شود، و به‌نظرم بعداً عبدالکریم قاسم او را می‌کشد) و عبدالله (احتمالاً پدربزرگ عبدالله اردنی فعلی، شاه اردن)؛ درحالی‌که در آخر رقیب او، یعنی ابن‌سعود، بر کشور تازه‌شکل‌گرفته‌ی عربستان حاکم می‌شود. 
فصلی گذرا در اواخر کتاب به ایران می‌پردازد و حاشیه‌ای‌بودن ایران را در آن دوران جنگ جهانی اول به رخ ما می‌کشد. در یکی دو پاراگراف به برکشیدن رضاخان توسط انگلیسی‌ها اشاره می‌کند.
          
            به جرأت می‌توانم بگویم این کتاب، با ارائه‌ی شواهد و اسنادی که به تازگی از طبقه‌بندی خارج شده‌اند، «بحران نفت در ایران» را به شیوه‌ای دقیق و مستند که از جناب آبراهامیان سراغ داشته‌ام، واکاوی کرده و تصویری واضح از آن‌چه در روزهای به قدرت رسیدن مصدق تا کودتا، پیش چشم ما قرار می‌دهد. 

نکته‌ی کلیدی این کتاب این است که با استناد به اسناد و مدارک ارائه شده، خط بطلانی می‌کشد بر این روایت که مصدق عامل اصلی به توافق نرسیدن با انگلیسی‌ها بود و نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها در هماهنگی کامل با انگلیسی‌ها، از همان بدو نخست‌وزیری مصدق، برای برکناری او از هر طریق ممکن، اقدام کردند. این کتاب، هم‌چنین این نظریه را که مداخله‌ی آمریکا در مسأله‌ی نفت ایران، ناشی از شرایط جنگ سرد و جلوگیری از نفوذ شوروی در ایران بوده، با اتکا به اسناد و مدارک خود آمریکایی‌ها، به‌طور کامل رد کرده و  این توجیهات را تنها سرپوشی برای انجام اقدامات رادیکال نظامی و تحریمی می‌داند.

خواندن این کتاب، به بسیاری از سؤالات و ابهامات من در خصوص ملی کردن صنعت نفت در ایران و نقش افراد مختلف در به شکست کشاندن این نهضت پاسخ داد. خواندن‌ش را به شما نیز توصیه می‌کنم.