بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

فونتامارا

فونتامارا

فونتامارا

3.5
12 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

15

خواهم خواند

16

فونتامارا مهم ترین اثر سیلونه، نویسنده ی آرمانگرای ایتالیایی، است. داستان ماجرای مردم یک روستا، دل مشغولی ها، عشق ها، دلبستگی ها و رویاهای مردمی است که گرفتار رفتار ستمگرانه ی ارباب هستند. فونتامارا اثری جذاب جذاب، طنزآلود و خواندنی است و ما را با سبک و سیاق یکی از بزرگترین نویسندگان عصر حاضر آشنا می کند.سیلونه دوران کودکی را با فقر و تنگدستی گذراند و در زمین لرزه سال 1915 ایتالیا پدر و مادر و پنج برادر خود را از دست داد. در 1921 به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و با دستگاه فاشیستی موسولینی به مبارزه پرداخت. در 1927 سفری به شوروی کرد و پس از بازگشت از آن سفر مانند همکاران دیگر خود آندره ژید و آرتور کوستلر راه مستقلی را در پیش گرفت، چنان که در 1930 از حزب کمونیست استعفا داد. وی به علت فعالیتهای سیاسی ناگریز شد در 1930 به سویس بگریزد و شکارهای خود مانند (نان و شراب) و (فونتامارا) و (دانه زیر برف) و (یک مشت تمشک) و (رازلوک) و (روباه و گل های کاملیا) را در آن دیار به رشته تحریر کشید."شرکت سهامی کتاب های جیبی" با ایده گرفتن از انتشارات پنگوئن در سال 1339 بنیاد نهاده شد تا ارزنده ترین آثار از بهترین و بلندپایه ترین ادیبان، دانشمندان، پژوهشگران، و رمان نویسان جهان به کتاب خوانان ایرانی معرفی شوند و در دسترس عموم کتابخوانان قرار گیرند.فعالیت آن شرکت سال هاست که متوقف شده است و آثار انتشاریافته آن روزگار را شاید در کتابفروشی های معمولی نتوان یافت. این مجموعه کتاب ها تحت عنوان مجموعه کتاب های جیبی توسط انتشارات علمی و فرهنگی تجدید چاپ می شود و در دسترس علاقه مندان قرار می گیرد.

لیست‌های مرتبط به فونتامارا

خانواده من و بقیه حیواناتخداحافظ گاری کوپرلیدی ال

سیاهه‌ی صدتایی رمان

100 کتاب

اولا صد تا بيش‌تر شد، گفتيم صد و ده تا بشود تيمنا و تبركا، آن هم نشد! مي‌توانيد خودتان تا صد و ده را پر كنيد. ثانيا براي بعضي از كتاب‌ها كه ترجمه‌هاي متعدد داشت، ترجمه‌ي به‌تر را -به انتخابِ خودم!- برگزيدم. ثالثا نه كسي با خواندنِ رمان بي‌دين مي‌شود، نه دين‌دار، اين هر دو، كارِ آخوند است! رابعا اين‌چنين سياهه‌اي را آن‌چنان كه پيش‌تر گفته‌ام، قديم‌ها ناصرزاده‌ي عزيز به ما -به دوستانم و نه به من!- پيش‌نهاد كرده بود، اما از آن‌جا كه سياهه‌ي وي را نيافتم، سياهه‌ي خود را نوشتم، كه يحتمل حذف و اضافاتي دارد. خامسا شايد بعضي از رمان‌هاي تازه منتشر شده مثلِ "سورِ بز" از دستم در رفته باشند، اما از آن‌طرفِ قضيه شايد بعضي از رمان‌هاي قديمي را نيز فراموش كرده باشم، مثلِ "هكلبري فين" يا "تام ساير". اين به آن در. سادسا در اين سياهه‌ي رمان، كتاب‌هايي وجود دارند كه اصالتا رمان نيستند، مثلِ "هفت روزِ آخر" رضا بايرامي. سابعا اگر پنج دقيقه‌ي ديگر به من وقت مي‌دادند، نامِ بيست رمانِ ديگر را اضافه مي‌كردم، و يحتمل نامِ ده كتاب را نيز حذف. اما به هر رو شما مي‌توانيد مطمئن باشيد كه از اين صد و اندي، دستِ كم پنجاه تا را بايد (حتا در دورانِ سپري‌شده‌ي بايدها و نبايدها!) بايد خواند... ثامناً -كه خيلي سخت است- همان هشتماً! بعضي از جاهاي خالي را كه بدجوري توي ذوق مي‌زد با توضيحاتي بي‌ربط پر كرده‌ام. ترتيب هم كاملا تصادفي است. تاسعاً اين قلم آن‌قدر از استعداد و فروتنيِ توامان برخوردار مي‌باشد كه كارهاي خودش را در اين سياهه نياورده باشد. منتقدانِ گرامي بي‌جهت دنبال‌شان نگردند!!! رضا امیرخانی، اردیبهشت 1397 *هشت‌تایش اینجا جا نشد: سنگ صبور (صادق چوبک)، بارون درخت نشین (ایتالو کالوینو)، سنگ‌اندازان غارِ کبود (داوود غفارزادگان)، روی ماه خداوند را ببوس (مصطفا مستور)، مرغان شاخسار طرب (کالین مک کالوی)، صد سال تنهایی (گابریل گارسیا مارکز)، مجمع الجزایر گولاک (الکساندر سولژنیتسین)، مسخ و درباره‌ی سمخ (کافکا و ناباکوف).

یادداشت‌های مرتبط به فونتامارا

            سیلونه را با داستان کوتاهی سیاسی از کتاب بهترین داستان های جهان گلشیری شناختم.
فونتامارا و نان و شراب دو رمان معروف تر سیلونه محسوب می شوند و مثل بیشتر آثار معروف، در اینترنت و نظرات مردم با کلمات کلی و  تکراری  تعریف می شوند. شاهکار، عالی، اثر درخشان. 
اما خیلی وقت ها کسی نمی گوید که دقیقا چرا      
 این جور کتاب ها معروف هستند و از طرف اهالی ادبیات مکرر توصیه می شوند. 
و اما در مورد این کتاب:
خودم تا پایان کتاب دنبال داستان می گشتم و چون چیز خاصی پیدا نمی کردم برای خودم بسته بودم که کتاب خوبی نیست اما چون معروف است باید تمامش کنم.
وقتی تمام شد تازه متوجه شدم که قضیه چه بوده.
 یک سری رمان و داستان ها هستند که داستان  شخصی را دنبال نمی کنند. مثلا در همین کتاب ما داستان شخص به خصوصی را  دنبال نمی کنیم.
 ( غیر از اواخر داستان   که آن شخص هم نماینده مردم است)
صرفا مثل ماهواره از بالا به زندگی در فونتامارا نگاه میکنیم و مردمش را با همه‌ی ساده لوحی ایشان میبینیم.  در موقعیت های مختلف (تقسیم آب یا شکایت کردن روستائیان از مسئولین) عمق دندان گردی دولت و احمقی مردم را درک میکنیم  و عمیقا آزرده و گاهاً عصبانی می شویم. هنر نویسنده در این است، ما با شخصیت اصلی نداشتن تا اواخر کتاب با مردم همراه می شویم و گویی جز آنها می شویم. 
نمونه ی دیگر اینجور روایت جمعی، زمین سوخته ی احمد محمود است. این داستان ها را باید نقشه وار دید. از بالا و جامع. آن وقت است که می فهمی نویسنده چه کرده و چرا اثرش ماندگار شده.
          
            داستانی در دهکده ای کوچک ایتالیایی به نام فونتامارا که به نام عدالت و قانون، وکلا و متصدیان دولتی هر بلایی سر ساکنانش می آورند  چون رعیت هستند. در جایی از داستان گفته می شود که باید رعیت سختی بکشد و زندگی سختی داشته باشد چون برای اینکار ساخته شده. همه چیزشان را میگیرند و قانون، تنها صلاحی است در دست جباران. و دهقانانی که حتی از داشتن چیزهایی که متعلق به خودشان هست هم محروم می شوند و مبارزه ی اندک دهقانان هم با این سختی ها و فاشیست که همگی به ضرر آنها تمام می شود. زندگی هایی که جباران قدرتمند تباه می کنند زمین هایی که از دهقاناتی که نه  فقط صاحب زمین بلکه ارتباطی بسیار فراتر با زمین اجدادی شان دارند از آنها سلب می شود و سیاست مدارانی که دوست دار مردم خوانده می شوند انها را بیشتر از همه گول میزنند. فونتامارا داستانی ست بسیار انسانی با  ناامیدی ها، امیدها ارتباطات انسانی، انسانیت، عدالت و قانون. داستاتی بسیار روشنگر و ملموس که هیچگاه تازگی اش و روح انسانی ش را از دست نمیدهد.