بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

جاناتان مرغ دریایی

جاناتان مرغ دریایی

جاناتان مرغ دریایی

ریچارد باخ و 4 نفر دیگر
3.7
288 نفر |
87 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

673

خواهم خواند

137

در 15 سالگی تمام تلاشم این بود تا زبان انگلیسی فرا بگیرم. از میان کتابهایی که پدرم از هند با خود آورده بود کتابی برداشتم و شروع به مطالعه کردم. این کتاب چیزی نبود جز جاناتان مرغ دریایی. در آن زمان چیز زیادی از کمال فردی که دستمایه ی اصلی نویسنده در خلق این اثر بود دستگیرم نشد و فقط عزم و اراده ی جاناتان در فتح سرزمین های دور دست مرا شیفته خود کرد. وقتی 20 ساله شدم و ترجمه این کتاب را خواندم، مفهوم پیروزی و کامیابی در شکل دیگری جدای از آنچه تا آن موقع قادر به درکش بودم در برابرم نمود پیدا کرد.اما وقتی 30 سالگی فرصت ترجمه ی این کتاب دست داد، هیچ گاه فکر نمیکردم که این اثر تا این حد قادر به تغییر مسیر فکری و خط مشی زندگی ام شود.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به جاناتان مرغ دریایی

نمایش همه

پست‌های مرتبط به جاناتان مرغ دریایی

یادداشت‌های مرتبط به جاناتان مرغ دریایی

            «جاناتان مرغ دریایی» مضمونی عرفانی دارد. البته به عرفان اسلامی نمی‌خورد، چراکه عرفان در اسلام غالباً با شریعت گره خورده است. اگر بخواهم اندکی از توصیف فراتر روم و به قضاوت بنشینم مضمون کتاب با عرفان‌های شرقی همسوست، عرفانی که با جملاتِ محوریِ این‌چنینی بیان می‌شود: «خودت را بشناس»، «بر مرزهایت غلبه کن»، «تو یعنی فکر»، یا «آرامش درون»ی که پاندای کونگ‌فوکار دارد. این‌ها را اگر با عرفان اسلامی یک کاسه کنیم چیزی جز سکولاریزه شدنِ آن حاصل ندارد. البته می‌توان در یک مسأله آن را موافق دانست، و آن همسویی با «روحِ عرفان اسلامی» است، به این معنا که اندیشه‌های عرفانی با این گزاره‌ها، کم و بیش، درگیر است. [آری، می‌توان از ادبیات عرفانی‌مان مثال‌های فراوان بیاوریم که «ای برادر تو همان اندیشه‌ای* مابقی خود استخوان و ریشه‌ای» و نمونه‌های فراوان دیگری، اما باید توجه خاصی داشته باشیم عمومِ کتاب‌های ادبِ عرفانی ما حکمِ کشکولی را دارد که از هر چیزی در آن است، مخاطب اقتضاءِ پرداختن به مسأله‌ای خاص را داشته و باید یک اثر از ادب عرفانی را به‌صورتِ یک «کل» در نظر گرفت]

جاناتان مرغ دریایی داستانی لطیف است با نکته‌هایی تأمل‌برانگیز (نظیر اینکه آخرِ سر این «محبّت» است که سرتاسر تو را فرا می‌گیرد. (چیزهایی که به‌وفور در ادب عرفانی‌مان می‌بینیم و همسویی دارد) اما این میناگری‌ها سبب نمی‌شود که قصه‌گویی را فراموش کنیم. هر چقدر ایدۀ اصلی کتاب به شما بنشیند اما یک جای کار می‌لنگد و آن قصه‌گویی‌اش است. با این که شخصیتِ جاناتان و ایدۀ اصلی را، همدلانه، می‌توان پذیرفت اما به نظر می‌رسد همچنان داستانی که با آن روبروییم پیرنگ راست و درستی نداشته باشد. بگذارید کمی مسأله را باز کنم.

دسته‌ای از مرغان دریایی‌اند، به امر روزمره‌شان مشغولند. در ساعت مشخصی بیدار می‌شوند، دسته‌جمعی شکار می‌کنند، در ارتفاع خاصی پرواز می‌کنند. در این بین «جاناتان لیوینگ‌استون» مرغ دریاییِ جوانی تصمیم می‌گیرد بیشتر از دیگران پرواز کند، بیشتر از هر مرغ دریایی‌ای. تمسخرِ دیگران سبب نمی‌شود جاناتان جوان دلسرد شود. ادامۀ داستان را البته نمی‌آورم، اما، چنانکه انتظار می‌رود، جاناتان خیلی بالاتر را می‌بیند و البته به آن هم می‌رسد. اما گویی نوع روایت داستان پله‌پله است، یعنی نویسنده، به‌مرور، یک پله را طی می‌کند، و همینطور پله‌های بعدی را. اما آنچه از تعلیق انتظار داریم (یا دارم) تعلیقی بزرگتر و چشمگیرتر. البته که در نوع روایت هم می‌توانست بیانی تعلیق‌گون داشته باشد. اما با همۀ این توصیف‌ها «جاناتان مرغ دریایی» ارزش خواندن را دارد، و البته که، می‌توان از آن هم لذت برد.

          
            بسم الله

کتاب به صورت استعاری نوشته شده و در حوزه موفقیت سخن می‌گوید، داستان حول یک مرغ دریایی است که با تکیه بر توانایی‌ها و استعدادها، خود را از زندگی معمول سایر مرغان دریایی نجات می‌دهد.

اولین ویژگی این کتاب انگیزه بخشی و تولید امید است، اعتماد به نفس، مفید بودن و حرکت به سمت آنچه که باید باشی... محتوای کتاب مخالف نشستن و غر زدن و عدم تحرک است... همین

اما در لایه‌ای دیگر باید به این نکته اشاره کرد که هرچقدر محتوای مفید در دل کتاب وجود دارد، از طرفی این کتاب با مبانی فکری ما سازگار نیست، بیشترین تناسب محتوا با تفکرات عرفانی شرقی است، یعنی آنچه ما در چین و ژاپن و هند و... می‌بینیم. به علاوه به صورت مشهودی به تناسخ و دنیاهای پی در پی اشاره دارد، دنیاهایی که اگر تو در هرکدام از آن‌ها بهتر باشی رشد می‌کنی و پیش می‌روی و اگر دچار رخوت و سستی شوی در دنیای بعد جایگاه پایین‌تری خواهی داشت!!!

در مجموع کتاب را دوست داشتم و پیشنهادش می‌کنم. چرا که در دنیایی زندگی می‌کنیم که در لابه‌لای جریانات روزمره، تلخی‌های گریزناپذیری وجود دارد پس خواندن از امید و انگیزه مغتنم است.

پ.ن: نسخه چاپِ نشر نی با ترجمه کاوه میرعباسی را مطالعه کردم. ترجمه‌ای روان و دلنشین داشت.