بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

اضطراب منزلت

اضطراب منزلت

اضطراب منزلت

آلن دوباتن و 1 نفر دیگر
3.8
39 نفر |
13 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

78

خواهم خواند

79

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

نر آلن دو باتن این است که با بهره گیری از افکار و آرا فلاسفه، نویسندگان و البته هنر و هنرمندان به مصاف مشکلات الان ما می رود. این بار کتاب جدیدی که از وی ترجمه شده است به اضطراب منزلت می پردازد.اما اضطراب منزلت چیست؟ شاید این عبارت به گوش ما ناآشنا باشد اما به احتمال زیاد همه ی ما درگیر اضطراب منزلت هستیم. این که از نظر دیگران چگونه هستیم؟ در مورد ما چه فکری می کنند و آیا از نظر دیگران ما موفق هستیم یا نه؟ برنده هستیم یا بازنده؟کتاب با بهره گیری از فلاسفه، هنرمندان و نویسندگان ریشه های اضطراب منزلت را بررسی می کند. کتاب دو بخش دارد که در بخش اول با علت های مبتلا شدن به اضطراب منزلت و در بخش دوم با راه حل هایی برای مقابله با این اضطراب آشنا می شویم.آلن دو باتن اینگونه بحث را شروع می کند: بهای سنگینی داده ایم تا از اجداد بدوی مان پیشی بگیریم و آن بها اضطراب همیشگی است. اضطراب از اینکه هنوز با آن که می خواهیم باشیم خیلی فاصله داریم.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به اضطراب منزلت

نمایش همه

پست‌های مرتبط به اضطراب منزلت

یادداشت‌های مرتبط به اضطراب منزلت

Sh M

1400/11/08

            به خاطر علاقه‌م به آلن دو باتن و البته عنوان و موضوع وسوسه‌برانگیز کتاب، تقریبا یه سالی بود که میخواستم اضطراب منزلت رو بخونم. خوشبختانه دو هفته پیش از دوست عزیزم کادو گرفتمش و بلافاصله خوندنشو شروع کردم. همون طور که حدس میزدم کتاب بسیار دلچسبی بود و از هر لحظه خوندنش حظ بردم، از اون مدل کتابا که هم دوست داری زودتر بخونیش و هم دلت نمیاد تموم بشه. :))
موضوع کتاب چیزیه که خیلی وقته دغدغه ذهنیم بوده: سرزنش مداوم خودم بابت فتح نکردن همه قله‌های موفقیت و ممتاز نبودن تو همه جنبه‌های زندگیم. تو جامعه‌ای که موفقیت و خوشبختی رو تماما در پولدار بودن و "سطح بالا" بودن تعریف میکنه، من احتمالا آدم چندان موفق و خوشبختی دیده نخواهم شد؛ و همین موضوع علت اصلی سرخوردگی و ناراحتیهای من در یک سال گذشته بوده. 
یکی از چیزهایی که همیشه با خوندن کتابهای آلن دو باتن بهش فکر میکنم، اینه که این مرد چقدررر مطالعه داره! :)) برای هر دلیلی که در توجیه حرفاش میاره از ادبیات، نقاشی، تاریخ و فلسفه مثالهای مختلفی میزنه. و در عین اینکه کتاب بار نقل قولهایی از دهها هنرمند و فیلسوف رو به دوش میکشه، لحن کتاب کاملا ساده و روان می‌مونه و هیچوقت پرتکلف نمیشه؛ که البته این ساده‌نویسی بسیار متفاوت از "زردنویسی"ه.
          
            در نگاه اول این کتاب واقعا به نظر من ایده‌آل بود. پاسخی جامع به یک دغدغه‌ی فکری مهم. اینکه از نظر دیگران چگونه هستیم و دیگران درباره‌ی ما چه فکر می‌کنند. برداشت من از خلاصه‌ی مختصر کتاب این بود که قرار است کتاب به من بگوید که چه تصویری از شخصیت انسان در ذهن دیگران وجود دارد و چگونه تفکر درباره‌ی این موضوع نباید به دغدغه‌‌ای عجیب تبدیل شود. سیر تفکری که من در کتاب شاهدش بودم، شروع خوبی داشت. اینکه چرا تفکر بقیه درباره‌ی من مهم است. اما در ادامه وقتی به قسمت راه‌حل‌ها رسیدم، کتاب باید اسم جدیدی برمی‌گزید. چیزی مانند تاریخ اضطراب وضعیت. اینکه در طی زمان چه تلاش‌هایی برای بهبود این وضعیت صورت گرفته و چه نتایجی داشته است، که لزوما نگاه نو و تازه‌ای در باب این مطلب ارائه نمی‌کند و متعاقب آن افراد درگیر این دغدغه کمک شایانی را به دست نمی‌آورند. در هر حال و با اینکه موارد ذکر شده درست و قابل تاملند، کتاب دیدگاه و طرز فکری متعادل با میزان صفحات و گفتمانش ارائه نمیکند. شاید همین راهکارها در تعداد صفحات بسیار کمتری هم قابلیت نشان ‌‌دادن خود را حفظ می‌کردند.
          
            از اون کتاب‌هایی بود که دو سه سالی تو کتاب‌خونه مونده بود تا زمان خوندنش برسه؛ یعنی وقتی که خودم هم دغدغه‌ی «اضطراب منزلت» رو پیدا کرده‌م! منظور از اضطراب منزلت نگرانی ما نسبت به جایگاه اجتماعی‌مون در جوامعیه که توشون یک‌سری استانداردها برای موفقیت و شکست تعریف شده. کتاب دید کامل و همه‌جانبه‌ای درباره‌ی ریشه‌های این موضوع به خواننده می‌ده تا بهش نشون بده خیلی از قواعد و استانداردهایی که تا الان پذیرفتیم و مطابق اونها فکر و عمل می‌کنیم اونقدری هم که به نظر میان طبیعی یا غیرقابل تغییر نیستن.
در ادامه، راهکارهایی رو بیان می‌کنه که آدم‌ها و گروه‌های مختلف در طول تاریخ برای این دغدغه در پیش گرفته‌ن. این راهکارها معیارهای متفاوتی برای طبقه‌بندی آدما دارن و قرار نیست اضطراب منزلت رو کاملا محو کنن، اما نکته اینجاست که ما آگاهانه انتخاب کنیم طبق چه معیارها و ارزش‌هایی می‌خوایم دغدغه‌ی جایگاه‌مون در اجتماع رو داشته باشیم.
من کتاب رو دوست داشتم و احتمالا بعدا باز هم بهش برگردم.
          
            علی‌رغم اینکه من این کتاب رو بسیار دوست داشتم، یک بار برای همیشه باید قبول کنم من آدم یادگیری بسیار زیاد از کتاب‌ها نیستم. چون هم حافظه ضعیفی دارم و هم خیلی طول می‌کشه تا این مطالب خونده شده در رفتار و عقایدم منعکس بشه.
موضوع دیگه هم اینکه ترجیح می‌دادم کتاب با همون روندی که شروع می‌کنه بیش‌تر ادامه پیدا کنه و علاوه بر بحث‌ تفاوت جایگاه اقتصادی افراد توی جامعه (که بخش دوم کتاب بیش‌تر به این موضوع می‌پردازه)، به همون بحث اضطراب ناشی از طلب عشق از جهان و تفکر درباره نگاهی که دیگران به ما دارند بیش‌تر بپردازه. اینکه ما درباره ارزش خودمون دچار تردیدیم و از نگاه بقیه به این ارزش و هویت خودمان امتیاز می‌دهیم، یا این مسئله که تا اندازه‌ای که بیش‌تر دوست داشته شویم و مورد احترام دیگران قرار بگیریم احساس خوشبختی می‌کنیم و باید با افراد هم‌رده‌مان دارای امتیازات برابر باشیم تا احساس رضایت کنیم و اضطراب وجود ما رو فرا نگیره. 
اما به هر حال چون در این برهه‌ی زمانی از زندگی شدیدا دچار این احساسات ضد و نقیض هستم درباره خودم، کتاب خوبی بود برای خوندن و بیش‌تر فکر کردن به شرایطم.
          
محمد

1402/02/25

            ترجمه این کتاب یکجوری بود و من یک ذره اش رو از ترجمه رضوی و باقی را ترجمه تقدیسی خواندم البته به نظرم همچین تحفه ای نبود ولی از اون یکی بهتر بود و به نظرم کامل تر است.

به نظرم کتاب مکمل کتاب مستاجر است یا شاید ادامه آن و مثل نکته و تست که این نکته است و آن تست آن است البته اون کتاب طرف شاید بیماری روانی داشت، از منظر فشار اجتماعی ...

به ارزشمندی خودمان شک داریم ... به دنبال تایید هستیم(من ارزشمندم تو رو خدا بگو اره، جون ننت جون بابات من آدم خوبی هستم؟!) مشکل تقریبا این است که جامعه اگر ما را حساب نکند اگر قارون هم باشیم هیچ هستیم یا هیچ تصور می کنیم لذا محرومیت اجتماعی برای تغییر رفتار جواب است مثلا انفرادی همین تاثیر را دارد یا مثال های دیگر و روزمره ... میگیرید که چی می گم؟ ؛)))) یا مثال لوس آن در زندگی زناشویی که عده ای من باب نمک ریزی می گویند بی محلی هم جواب است :))

قابل درک است دیگر، وقتی آدم حسابت نکنند طبیعی است که روح و روانت به هم می ریزد البته عده ای هم معتقدند که ... مردم! و به مسیر خودم می روم یا ضرب المثلی که در فرهنگ خودمان داریم مبنی بر اینکه «در دروازه را می شود بست و دهان مردم را نمی توان گِل گرفت» و ... لذا زیاد سخت نگیرید.

کتاب دو قسمت دارد: بخش علل و بخش راه حل ها که هرکدام 5 قسمت شده است.


کتاب مثال و ارجاع های زیاد به کتاب های دیگر دارد.



https://vrgl.ir/QLH7r