بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

ماجرای فکر آوینی: گفتارهایی در شناخت مفاهیم بنیادی تفکر شهید سیدمرتضی آوینی

ماجرای فکر آوینی: گفتارهایی در شناخت مفاهیم بنیادی تفکر شهید سیدمرتضی آوینی

ماجرای فکر آوینی: گفتارهایی در شناخت مفاهیم بنیادی تفکر شهید سیدمرتضی آوینی

وحید یامین پور و 1 نفر دیگر
4.1
74 نفر |
26 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

29

خوانده‌ام

188

خواهم خواند

135

کتاب ماجرای فکر آوینی: گفتارهایی در شناخت مفاهیم بنیادی تفکر شهید سیدمرتضی آوینی، ویراستار سعیده حسنیان.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ماجرای فکر آوینی: گفتارهایی در شناخت مفاهیم بنیادی تفکر شهید سیدمرتضی آوینی

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به ماجرای فکر آوینی: گفتارهایی در شناخت مفاهیم بنیادی تفکر شهید سیدمرتضی آوینی

پست‌های مرتبط به ماجرای فکر آوینی: گفتارهایی در شناخت مفاهیم بنیادی تفکر شهید سیدمرتضی آوینی

یادداشت‌های مرتبط به ماجرای فکر آوینی: گفتارهایی در شناخت مفاهیم بنیادی تفکر شهید سیدمرتضی آوینی

                به نظرم نویسنده بین اینکه  عین تفکرات  رو نقل قول کنه یا اینکه برداشت خودشو ارائه بده   بایستی انتخاب میکرد  اونجوری نحوه برخورخواننده کتاب با متن   براش مشخص تر بود.
! صرفا برداشت شخصی بعد از خوندن کتاب
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            به نام خدای خوبم
.
راستش را بخواهید، من شهید آوینی را نه از مستندات روایت فتح  و آن صدای دو رگه‌ی گرم، که از همان مجلات سوره‌ی دهه هفتاد به یاد دارم. با اینکه آن اوایل حتی نمی‌توانستم بخوانم و بنویسم، اما عکس‌هایش را در مجلات کاکا کیانوش می‌دیدم و چه ذوقی می‌کردم. کمی بزرگتر شدم و سرگرم همان برچسب‌های کوچک عکس‌هایش که آقا داداش، هرازگاهی برایمان می‌آورد. سیدمرتضی برایم یک افق روشن، یک خط نور میان جنگ و انقلاب و مردم بود.  کتاب‌هایش را می‌دیدم اما هنوز هم خوب نمی‌توانستم بخوانم، آخر بچه دبستانی را چه به آوینی‌خوانی! بعدها کتاب‌ها و مجلاتش گوشه کتاب‌خانه‌‌مان نشسته بود اما نشد که بخوانمشان. تنها فتح خون بود که هرسال، یکبار می‌خواندم و می‌خواندم. باقی‌ کتاب‌ها برایم ثقیل بود. او از آرمانشهر و فردایی می‌گفت که من هنوز دیروزش را نشناخته بودم. او از تاریخ مدرن غرب می‌گفت و من اندرخم تاریخ باستانی آن. او از سینما می‌گفت و من درگیر بازی درخشان خسروخان شکیبایی در هامون و  سارا. من آوینی را تنها در تصویر و آن چهره‌ی گندمگون و خون ریخته‌اش در فکه شناخته بودم نه از کتاب‌ها و تفکراتش. آوینی برایم همان فتح خون بود، همان راوی مستندهای روایت فتح که شهدا را زنده می‌خواند اما چشمان بسته‌ی من نمی‌توانست ببیند این سرزندگی را. دروغ چرا، من در هیجان تب و تاب صدای گرمش بودم، دوستش داشتم اما به واسطه‌ی همان صدا و چهره، نه کتاب و فکر. اما یک ماجرای ساده، من را پای کتابی نشاند که سیدمرتضی را از آن رنگین‌کمان دور به کنارم آورد. حالا دیگر می‌توانستم او را کمی بیشتر بخوانم، کمی بیشتر بدانم. «ماجرای فکر آوینی» کتابی بود  که من را به وادی او و زیبایی‌هایش  کشاند، من از فلسفه هیچ شناختی نداشتم، دبیرستان تجربی خوانده بودم و بعدتر شیمی و خب دروس علوم تجربی را چه به فلسفه! از تاریخ بدم می‌آمد، همچون فلسفه، البته که سیدمرتضی هم در کتاب‌هایش، سنگین سخن رانده، او از سطحی بالاتر سخن گفته و برای منی که چنین مطالبی را نخوانده بودم، خواندن کتاب‌هایش به تنهایی سخت بود. اما «ماجرای فکر آوینی» همه‌ی آن کتاب‌های سخت را برایم آسان کرد. من را پای کتاب‌های سیدمرتضی نشاند و او را نزدیکتر کرد، مثل یک دوست، یک برادر بزرگتر که نشسته‌ام کنارش و برایم سخن می‌گوید.  نمی‌دانم سیدمرتضی برای شما چگونه است اما اگر می‌خواهید او را بیشتر بشناسید، انقلاب و آرمان‌هایش، حضرت روح‌الله و اهدافش را هم، «ماجرای فکر آوینی» را بخوانید.