محمدرضا الله مرادی

محمدرضا الله مرادی

@mohamadreza01

269 دنبال شده

152 دنبال کننده

            متن را وارد کنید
          
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
        دنیای قشنگ نو دنیایی هست که در آن مریضی و پیری از بین رفته و  صنعت به اوج شکوفایی رسیده و  دنیا در ثبات کامل و بدون هیچ جنگی هست.
مردم از زندگیشون رضایت دارند 
 اگر چیزی رو بخواهند بلافاصله به دست میارند و اگر چیزی رو نداشته باشند احساس نیازی به اون ندارند.
خدا در ذهن مردم از بین رفته و به جای او اساطیر انقلاب های صنعتی ستایش میشه.

اما برای رسیدن به هر چیزی باید بهایی داد !!!
یکی از بهاهای رسیدن به ثبات ، فدا کردن انسان ها و احساساتشون هست.
جایی که دیگه انسان ها در خانواده بزرگ نمیشن و در آزمایشگاه ها ساخته و تربیت (شرطی سازی) میشن.
انسان هارو از همون اول طبق نیاز کارخانه ها میسازن 
مثلا برای یک کارگر فکر کردن باعث اتلاف وقت و حتی طغیان و اعتصاب و ... میشه برای همین توی آزمایشگاه ها از همون اول عقل کارگر هارو ناقص میکنن تا ثبات حفظ بشه

انسان ها بدون پدر و مادر به دنیا میان و عشق و تعهد به خانواده کاملا از بین رفته چون اینجور احساسات باعث به خطر افتادن ثبات هست.
 عزاداری ، شکست عشقی و ... ناشی از وابستگی باعث اختلال در کارکرد کارگران و از بین رفتن ثبات میشه.

بچه ها از همون اول طوری شرطی میشن که علاقه به طبیعت و تنهایی و فکر کردن و مطالعه و ... نداشته باشند  
چون هیچکدوم اینها کمک زیادی به توسعه اقتصادی نمیکنه.

افراد هروقت ناراحت بشن بجای حل مسائل شخصی که کمکی به توسعه اقتصادی نمیکنه یک قرص سوما که جایگزین کم ضرر مشروب و مواد مخدر هست میخورن و تمام مشکلات در یک لحظه تموم میشه

حالا تکلیف افرادی که از این شرطی سازی ها جان سالم به در ببرند و نخواهند تابع جمع باشن چی میشه ؟
کتاب داستان چند شخصیت هست که توی این دنیای کاملا یک شکل تصمیم میگیرن متفاوت باشن و انسانیت و آزادی و فکر کردن و به قول متمدن ها وحشی‌گری و عقب موندگی رو  به متمدن و نو بودن ترجیح دادند و نوع مواجهه جامعه با اونها.....
      

40

        کل کتاب رو میشه توی یک جمله خلاصه کرد.
ما زنها میخوایم مثل مردها بد باشیم

کتابچه کوتاهی بود که اگر جملات احساسی کتابچه رو حذف میکردیم شاید جز دو سه صفحه چیزی از کتاب نمیموند.

از طرفی نویسنده سعی داشت بگه هرکس که حرفای منو قبول نمیکنه آدم زن ستیز و دیکتاتور و ... هست و با همچین صحبتی سعی میکرد حرفاشو یه کرسی بشونه 

و اغلب حرف نویسنده این بود که چرا ما نمیتونیم مثل مرد ها بد باشیم.
مثلا در مورد پرخاشگر بودن مردان صحبت کرد و ناراحت بود از اینکه چرا ما زنها نمیتونیم مثل مرد ها پرخاشگری کنیم!!!

از طرفی کتاب دارای تناقضات هم بود
مثلا توی مقدمه کتاب در‌مورد اهمیت زنها و اینکه چقدر تاثیر زیادی توی تربیت نسل آینده و جامعه دارند صحبت شد ولی در ادامه جوری در مورد ازدواج حرف زد که خواننده از ازدواج و مادر بودن بدش بیاد.

درکل فکر میکردم تفکرات فمینیستی پایه و اساس شکل گیری منطقی تری داشته باشن ولی این کتاب منو ناامید کرد و امیدوارم بقیه کتابهای فمینیستی مثل این نباشن و حداقل حرفی برای گفتن داشته باشن.
      

10

باشگاه‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.