بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

چند روایت معتبر: مجموعه داستان کوتاه

چند روایت معتبر: مجموعه داستان کوتاه

چند روایت معتبر: مجموعه داستان کوتاه

3.3
53 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

135

خواهم خواند

19

دوست دارم نیلو. دوست دارم. دوست دارم. دوست دارم. صدبار دوستت دارم. هزار بار دوستت دارم. اگر همه ی کاغذ این نامه را پر کنم از این جمله ی دوکلمه ای باز هم کم است. همه ی حرف ها و نگاه ها و عشق ها توی این دو کلمه ی جادویی نهفته است. این بزرگ ترین، صادقانه ترین، صمیمی ترین و باشکوه ترین چیزی است که دو آدم می توانند به هم بگویند. نیلوفر، من صدبار، هزاربار و برای همیشه عمر به تو می گویم که دوستت دارم . آخ که هرچه بیش تر می گویم دوستت دارم، انگار که بیشتر دوستت می دارم. انگار که با هربار گفتن این کلام جادویی معنای تازه ای در آن ریخته می شود. انگار که همه ی سلول هام باهم می گویند دوستت دارند. گاهی خودم هم از این همه عشق دیوانه وار به هراس می افتم. گاهی از این که انسانی بتواند این همه عشق را با خود حمل کند به وحشت می افتم. آخ نیلو که نمی دانی- یعنی نمی توانی بدانی- که چه قدر دوستت دارم. حیف که دوست داشتن را نمی توان متر کرد یا توی ترازو گذاشت. حیف که نمی شود از دوست داشتن عکس گرفت و آن را قاب کرد. حیف که هیچ منطقی نیست تا با کمک آن بتوان ثابت کرد که عشق یوسف به نیلوفر چه قدر از عشق مجنون به لیلی بیش تر است. دوست داشتن را نمی توان معنا کرد. دوست داشتن را فقط باید نوشید. باید حس کرد. باید بویید. باید گفت بی آن که کسی و حتا معشوقت معنای آن را بفهمد.

لیست‌های مرتبط به چند روایت معتبر: مجموعه داستان کوتاه

یادداشت‌های مرتبط به چند روایت معتبر: مجموعه داستان کوتاه

                در مورد داستان های کتاب:

"چند روایت معتبر درباره عشق" و "کشتار" باعث پر رنگ شدن آن سوال همیشگی در ذهن آدم می شود. این که واقعا عشق و دوست داشتن یعنی چه؟ بهای آن ها چیست و عاقبت آن ها چه می شود و اصلا عکس العمل درست در برابر آن ها چیست؟  

کشتار که واقعا نامش برازنده ی داستان بود... غیر مستقیم وار دست به کشتار در ذهن خواننده می زند.

"چند روایت معتبر درباره ی زندگی" و" چند روایت معتبر درباره ی مرگ" و" مصائب چند چاه عمیق" زندگی ها، مرگ ها و دغدغه های مختلف را با هم مقایسه می کند.

" در چشم هات شنا می کنم و در دست هات می میرم" باعث  شد دلم بسیار شدیدتر از آن چه بتوان بیان کرد برای پدرم تنگ شود و قنج برود...

"کیفیت تکوین فعل خداوند" هم داستان قابل تاملی بود


        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

            یک: «خواندن چند روایت معتبر به‌یقین خالی از لطف نیست و می‌توان با هربار خواندن، به کشفی تازه رسید» مریم حسینیان

دو: «اکنون ما می‌دانیم آن‌چه که دل کسرا را آتش زده، عشق است و آن‌چه که او می‌بیند، عشق است» بلقیس سلیمانی

هر دو از کتاب «سعی بر مدار اندوه: گفتارهایی درباره‌ی آثار داستانی مصطفی مستور» به کوشش فرشید سادات شریفی

کتاب سعی بر مدار اندوه درست بعد از خواندن استخوان خوک و دست‌های جذامی به یادم اومد، سالی که در کتابفروشی نزدیک خونه‌مون کار می‌کردم خریدمش، خود استخوان خوک و دست‌های جذابی و چند روایت معتبر هم از کتابفروشی دیگه‌ای. اصلاً دلم نمی‌خواد داستان‌ها رو خالی بخونم و به نقد و یادداشت و حاشیه‌ها علاقه زیادی دارم، هنوز بعد از ۶ بار گات(گیم آف ترونز) رو دیدن، هم کتاب زبان اصلی مارتین وسوسه‌ام می‌کنه و هم هر کسی که در هر مطلبی از کلید واژه گات استفاده کرده، سایت مجله‌ی سفید هم نوشته‌های هیجان‌انگیزی از گات منتشر کرده...

پس شروع کردم به خواندن نوشته‌ی «عظیم جباره» دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیراز، که یادداشتی با عنوان «بررسی اندیشه‌های وجودی در داستان استخوان خوک و دست‌های جذامی» نوشته بود در همان کتاب «سعی بر مدار اندوه» و واقعاً حظ کردم... 

اینو چون در حین خواندن این کتاب کشف کردم همینجا نوشتم، داستان‌های مستور ارزش دنبال کردن و دیده شدن دارند، بیشتر از این چیزی ندارم که بگم.