معرفی کتاب The Bad Girl اثر ماریو بارگاس یوسا

The Bad Girl

The Bad Girl

3.7
28 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

45

خواهم خواند

11

ناشر
شابک
9781429921558
تعداد صفحات
288
تاریخ انتشار
1389/12/14

توضیحات

        Ricardo Somocurcio is in love with a bad girl. He loves her as a teenager known as "Lily" in Lima in 1950, when she flits into his life one summer and disappears again without explanation. He loves her still when she reappears as a revolutionary in 1960s Paris, then later as Mrs. Richardson, the wife of a wealthy Englishman, and again as the mistress of a sinister Japanese businessman in Tokyo. However poorly she treats him, he is doomed to worship her. Charting Ricardo's expatriate life through his romances with this shape-shifting woman, Vargas Llosa has created a beguiling, epic romance about the life-altering power of obsession.
      

یادداشت‌ها

آزاده اشرفی

آزاده اشرفی

4 روز پیش

          ‍ ‍ کتاب حکایت جاذبه و دافعه بود. این‌که وزنه جاذبه به سمت کی سنگین‌تر باشد را تو باید تصمیم بگیری.
عشقی که از نوجوانی شروع شد و تا سالمندی ادامه یافت. به نظر خیلی رویایی و دور از ذهن می‌آید. اما گویا یوسا برای طرح شخصیت ریکاردو نیاز به این‌کار داشت. شخصیت وابسته و غیر قابل تغیری که تنها نقطه روشن زندگیش، همین صداقت و پاکیش بود. ریکاردو یا پسر خوب، که نهایت ریسک زندگیش حرکت از پرو به سمت پاریس بود و تا دوسال مانده به آخر عمرش، همان‌جا ماندگار شد. و گویی برای پوشاندن این واماندگی، نیاز به شخصی مانند دختر بد داشت. دختری که حتی نمی‌دانست به چه اسمی بخواندش. 
در مقابل شخصیت سرخورده و عاشق‌پیشه ریکاردو، دختر بد را داریم که از هیچ چالش یا حیله‌گری فروگذار نیست‌. اهل ریسک است و با تکذیب گذشته، خودش را به آینده روشنی نزدیک می‌کند. اما عقده‌های روانی وجودش در مدت کوتاهی از خوشبختی دورش می‌کند. دختری که به جز جاذبه‌های جسمی و جنسی چیزی ازش نمی‌دانیم. نه طرز تفکر و نه شخصیت او مشخص نیست، انگار حتی برای نویسنده هم این دختر مرموز است، که کتاب از دیدگاه ریکی نوشته شده، نه یوسا.
چندین ملیت و هویت برای خودش دست و پا می‌کند و دور دنیا را می‌چرخد بلکه مأمن را پیدا کند. و چون همیشه وصل به این الاکلنگ نامتعادل است، ور احساسی شخصیتش همیشه لنگ می‌زند. این است ک در کنار همه داشته‌هایش، ریکاردو را به عنوان وزنه عاشقانه ترازویش می‌خواهد. دلش را که زد، باز گم و گور می‌شود.
داستان تماما در التهاب ریکاردو برای دختر بد سر می‌شود. چه وقتی در آغوش گرم او دست و پا می‌زند، چه وقتی که گمان می‌کند دارد فراموشش می‌کند و باز به دنبالش می‌گردد!
فصل پایانی خیلی راحت می‌شد حذف شود. دلیلی نداشت مرگ دختر بد و بازگشتش به سوی ریکاردو اعتراف به عشق در پایان زندگیش به تصویر کشیده شود. این که مرگ دختر بد در نهایت کنار عشق‌ ماندگار‌ و‌ قدیمی زندگیش اتفاق افتاد و با این همه سرگردانی، بالاخره در کنار ریکاردو آرام گرفت و تمام کرد. کتاب نقاط ضعف زیادی داشت اما به نظرم نقطه قوتش همین شخصیت‌پردازی بود که یوسا انجام داد. که قاضی نشد و اجازه داد ما ریکاردو را پست و زبون، یا مهربان و عاشق ببینیم. به راحتی خواننده را به دنبال خودش کشاند و مخاطب را در مقام داور گذاشت. گاهی فکر می‌کردم این دوره‌گردی یوسا به دور دنیا شاید به رخ کشیدن اطلاعات جهانگردی باشد که می‌خواهد از هر نقطه داستانی حکایت کند! اما در واقع هر بخش از ترک‌های دختر بد در کشوری افتاده بود. فوکودا، ریچاردسون، آرنو، همسر مارتین یا پدر خودش، نماد آدم‌هایی بودند با نگرش‌های مختلف که هر کدام به گونه‌ای او را جذب کردند یا از خود آزردند. تنها ریکاردو بود که به دلیل ثبات شخصیتش برای او دائمی بود‌. ریکاردویی که نهایت تغیرش، همین سفرهای کاری بود که مجبورش می‌کرد از دایره امن خود در پاریس خارج شود و بعد از اتمام ماموریت با سرعت به سرمنزلش برگردد.
بالانس جالبی بود، گرچه مرا جذب نکرد و باعث خشمم شد. اگر نویسنده این قصد را داشت، خب، موفق شد.
در کنار داستان اصلی، خرده پیرنگ‌ها را دوست داشتم. داستان خوان بارتو، ارشمیدوس یا گراوسکی‌ها از جاذبه‌های نگارش این اثر بود که باعث می‌شد به ادامه داستان امیدوار بشوم. اما قطعا از کتبی بود که فقط به یک بار خواندن بی‌ارزد و ریسک مطالعه دوباره‌اش را نپذیرم.

دختری از پرو/ ماریو بارگاس یوسا
نشر پارسه/ مترجم خجسته کیهان
        

0

سامان

سامان

1403/9/30

          رضا براهنی: هر چیز قاعده ای دارد جز عشق؛ و عشق، انگار تا ابد بی قاعده است.

داستان حکایت از یک عشق عجیب و غریب داره.اما عشق و عجیب بودن و به قول براهنی، بی قاعده بودنش کاملا طبیعی است. نمیشه عشق رو با یه خط کش ده سانتی بسنجیم و اگر از این ده سانت بیشتر بود بگیم نه نه مناسب نیست.عشق وجودش همین به هم زدن قواعد و خط کش‌هاست. به مسیر خودش رفتنه. مجنون وار و کارهایی سر زدن که کسی حتی خود عاشق انتظارشو نداشته و نداره.عشق نیرویی است که مثل توفان قادره همه چیز رو در خودش بپیچه، پس عجیب بودنش عجیب نیست که عشق ذاتا عجیب و غریب بودن رو در خودش داره.
کتاب عشق ریکاردو پسر خوب به دختر بد در طی دهه ها از نوجوانی تا پیری است.ریکاردوی قصه ما در راه عشق ورزیدن به دختر بد، خسته نمیشه، زندگی در کشورهای مختلف و هر بار بی وفایی دختر بد باز هم ریکاردو رو از مسیری که در پی عشق ورزیدن به اوست، پشیمان نمیکنه.
داستان بر خلاف آثار قبلی که از یوسا خونده بودم، روایتش خطی و مستقیم و راحت بود.پیچیدگی سور بز و روزگار سخت رو نداشت اما من اون دو داستان رو علی رغم پیچیدگیهاشون - به ویژه صد صفحه ابتدایی سور بز که یک کلاف سردرگمه و در ادامه فوق العاده میشه – بیشتر دوست داشتم.بخشی از این کم دوست داشتن، به نظرم به ترجمه خانم کیهان و (...) زیاد کتاب برمیگرده که خبر از سانسور داره و خب لذت مطالعه رو از آدم میگیره.اسم کتاب در واقع دختر بد هست که مترجم به دختری از پرو بازگردانی کرده!!!  حدس میزنم اگر مترجم کتاب جناب عبدالله کوثری بود از داستان لذت بیشتری میبردم، انگار نام یوسا با این مترجم چیره دست به هم پیوند خورده و اون لذت خواندن یوسا عزیز رو جناب کوثری میتونه به خواننده منتقل کنه.
        

0