بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

شبکۀ اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
                چند روز پیش دیدم یه نفری که خیلی نظرات و عقایدش برام قابل احترام و تفکره، از فمینیسم دفاع کرد و گفت که باید از انحصار یه عده خاص که مردستیز و نفرت‌پراکن هستن بیرون بیاد و به معنای عام و شمول‌گراش در نظر گرفته بشه.
نظراتش برام جالب بود و باپیش‌فرض‌های ذهنی من در تناقض؛ برای همین تصمیم گرفتم بالاخره برم سراغ این که ببینم فمینیسم چیه. طبق سرچ‌هایی که داشتم پیشنهاد می‌شد فمینیسم رو از این کتاب شروع کنیم و برای همین منم با این کتاب کوتاه شروع کردم.
کتاب متن سخنرانی یکی از فعالان حوزه زنانه و برای همین خیلی کوتاهه. اکثر چیزایی که گفته بود رو قبلاً به شکل‌های مختلفی دربارش فکر کرده بودم و تو جمع‌های دوستان صحبت کرده بودیم، اما یه سری ایده‌های جدیدی هم داشت که برام جالب و قابل تامل بود، یکی دو تا چیز رو هم قبول نداشتم.
حالا هنوز باید کلی کتاب دیگه بخونم تا بتونم قضاوت کنم ولی در کل متوجه شدم اگه فمینیست اینه، ظاهراً من و رفقام تقریباً همه فمینیست هستیم و این چیزی بود که تصورش رو نمی‌کردم؛ جالبه. D:
        
                کسی نمی‌داند در کدام زمین می‌میرد!

پایان🌿

۶
۰۲
۰۳

درسی که از متن مهزاد الیاسی گرفتم توی دو کلمه خلاصه میشه: 

(روراست بودن با خود)

شاید بشه اسمشو گذاشت خود افشایی. بنظرم نویسنده کتاب کاملا با خودش،احساساتش و تجربه‌ هاش شفافه.
هیچ سانسوری روی خودش اعمال نمی‌کنه گرچه ممکنه انتشارات سانسور جزیی روی متنش وارد کرده باشه...

شیرینی این کتاب به دهنم مزه کرد؛
 نه به خاطر روایت مهزاد از مرگ، سفر یا برداشت های خودمحق پندارش از فرهنگ ایران و جهان،زن بودن و مذهب.

این کتاب رو دوست دارم چون روایت های آدمی رو خوندم که با خودش صادق بود. بنظرم رمز اثربخشی یه متن دقیقا همینه؛ اینکه از عمق وجودت باشه و بتونه اون احساسات پنهانیت رو به کلمه تبدیل کنه.
اگه کسی بتونه روایت هایی شبیه به این، از تجربه زیستش بنویسه خیلی هنر کرده، چون تونسته کلمات صادقش رو از لایه ها و حجاب های مختلف ذهن و عقلش بکشه بیرون.

به افتخار آدم هایی که خودشون و تجربه هاشون رو پذیرفتن و به رشته تحریر در آوردن کف می‌زنم و مهزاد یکی از اون آدماست...
این شب ها که همزمان با خوندن این کتاب روز‌نوشت می‌نوشتم به این فکر می‌کردم که من نه در روایت نویسی و جستار، توی همین روز نویس هام چقدر با خودم شفافم! و چقدر خودمو سانسور می‌کنم.
بنظرم همه ما باید دفتری داشته باشیم تا کلمه های درونی مون رو با با اعتماد کامل روی ورق های سفیدش حک کنیم. شاید روزی به این تبحر رسیدیم که از دلش جستار یا روایتی دربیاریم؛
روایت ما از پنجره ای که رو به دنیا باز کردیم❤️
‌‌‌┄┅─═◈═─┅┄⁣𑁍┄┅─═◈═─
▣⃢🪴 @Anne57
        
                آن‌چنان را آن‌چنان‌تر نمی‌کند!
حکومت نظامی رمانی‌ست رئال که تمام رویدادهای آن در طی یک شبانه‌روز به وقوع می‌پیوندد. بیش از ده سال از حکومت نظامی ژنرال پینوشه و آغاز حکم‌رانی او در کشور شیلی می‌گذرد و ما در کتاب یک شبانه روز با مردمان شیلی زندگی می‌کنیم. 
مانونگو ورا شخصیت اصلی داستان، یک خواننده است که با اجرای ترانه‌های انقلابی در جبهه‌ی مخالفان ژنرال پینوشه به شهرت رسیده و سال‌هاست که به فرانسه مهاجرت کرده است. در آغاز کتاب او پس از بیست سال زندگی لاکچری در پاریس برای مراسم خاکسپاری ماتیلدا نرودا(همسر پابلو نرودا) تصمیم به بازگشت بزرگ به سرزمین مادری خود می‌گیرد و تصمیمش را عملی می‌کند. 
بازگشت بزرگ مانونگو برای او پر از شگفتی می‌شود، چون در بدو ورودش با حقایق واقعی کشورش روبرو می‌شود که پر است از سیاهی و تباهی! با دوستانی و البته دوست دختر پیشین خود روبرو می‌شود که زندگی آن‌ها هیچ شباهتی با زندگی لاکچری که خود در فرانسه داشته ندارد. 
حکومت نظامی یکی از کتاب‌هایی بود که خواندنش برای من به درازا انجامید. خط داستانی کندی داشت و با این‌که با ترجمه‌ای کم نظیر از عبدالله کوثری همراه بود که کمکم کرد تا آخر کتاب به خواندنش ادامه دهم، اما تلخی خوانشش را برایم نتوانست شیرین کند.
شخصا از تاریخ و سیاست کشور شیلی چیزی نمی‌دانستم و فکر می‌کردم شاید با خواندن این کتاب، کمی با شیلی و صدالبته با ژنرال پینوشه آشنا شوم اما جز دو بار نامی از پینوشه برده نشد. به نظر می‌رسد خوسه دونوسو کتاب را برای اشخاصی نوشته که با تاریخ و سیاست شیلی آشنایی دارند و نه برای من که هیچ شناختی از این کشور نداشتم و پیشتر نیز کتاب خاصی از ادبیاتش نخوانده‌ام.
در نهایت عرض می‌کنم که این کتاب ارزش خواندن دارد اگر مثل من شیفته‌ی ادبیات امریکا خصوصا امریکای لاتین باشید و یا از دوست‌داران آقای کوثری باشید و دل‌تان بخواهد تمام آثاری را که ترجمه کرده بخوانید، در غیر این‌صورت اگر اهل خوانش کتاب‌های روان و سر‌راست هستید، این کتاب گزینه‌ی مناسبی برای شما نیست.
        
                ملودی دختری که نمی تواند صحبت کند . 

کتاب درمورد دختری 11 ساله است که مبتلا به فلج مغزی و ناتوانی در حرکت و گفتار است ، کتاب  از تولد تا همین سن ملودی است . 
داستان خط کاملا یکنواختی دارد ، متولد می شود خانمی در همسایگی آنها کمکشان می‌کند 
مثل همه کتاب های این شکلی وارد مدرسه و جمع بچه های همسنشان می شود ، در مسابقات شرکت می‌کند معلوم می شود خیلی باهوش است و دوستانش ترکش میکنند و در نهایت می فهمند چه کار اشتباهی کردند .
همین 
درست است که نویسنده سعی کرده ملودی را نماینده آدم های این شکلی نشان دهد اما به نظر من کافی نبوده 
خیلی های دیگر به جز استفان هاوکینگ که داری مشکلات این چنینی بودند وجود داشتند و حتی پیشرفت هم کردند 
بدون حضور تکنولوژی
ملودی هیچ جا هم هرگز سعی نمیکند پیشرفت بیشتری کند
در حالی که با تلاش این افراد می‌توانند تا حدی صحبت کنند و از بدنشان استفاده کنند 
به نظرم نویسنده باید بیشتر به شخصیت ملودی می پرداخت یا تلاش خانواده برای ملودی 
در این زمینه کتاب اعجوبه خیلی بهتر عمل کرده 
بخش مثبت کتاب پرداختن به تلاش بهیار ها ، کمکاری آموزش در کار کردن با این بچه ها ، مشکلات والدین ، طرد شدگی از جامعه و زندگی با آروزهای معمولیشان است. 
در نهایت شماره 11 . بیرون از ذهن من 

| با کسایی که ناتوانی جسمی و ذهنی دارن خوش رفتار باشید ، نادیده شون نگیرید 
اون ها همیشه نادیده گرفتن 
کسی نمیتونه انکارش کنه 
اگر اینطور نبود اون ها همیشه تنها نبودن 

ما آدمای سالم جسمی رو با هر نوع تفاوتی  ترجیح میدیم بدون اینکه فکر کنیم شاید یه ذهن سالم مهم تر از یه جسم سالم باشه
        
                "جنون لذت بخشِ درد"
این چند کلمه بهترین توصیفی بود، که از آثار مارتین مک دونا توی یادداشت ها خوانده‌ام.
خیلی ها سعی کرده‌اند معنای عمیق و فلسفی به کتاب های مارتین مک دونا بدهند ولی خود مک دونا هرگونه تحلیل از داستان هایش را رد می‌کند و می‌گوید به داستان های من فقط به چشم سرگرمی بنگرید.
البته زیاد هم آن‌طور ها که او می‌گوید نیست. مک دونا به تعبیر سایتی، تا به حال یک بچه گربه هم نکشته، حتی بال مگسی را نکنده و جالب تر اینکه او گیاه خوار است! من که فکر میکنم پشت نقابِ آرام و نوع دوستِ این مرد رنجی پنهانی از دنیا نهفته است. وگرنه نوشتن این داستان ها فقط از دست یک جانیِ روانی برمی‌آید.
تنها دلیلی که مرا وادار می‌کند گاه و بی‌گاه کتاب هایش را بخوانم این است که می‌خواهم کمی بخندم.
به والا ترین چیز ها، به زندگی به مرگ به انسان به درد و به رنج.
نمایشنامه های مک دونا، انگار فراخوانی می‌دهند که بیایید زخم هایمان را به هم نشان دهیم و با صدای بلند بخندیم.
همین‌قدر جنون آمیز و وحشتناک.
شخصیت های کتاب های وی، حیوانات وحشی‌ای هستند عاری از هرگونه اخلاقیات و انسانیت، که به هیچ چیز پایبند نیستند، و همچنین هیچ چیز نمی‌تواند غمگین‌شان کند. آن ها به همه چیز می‌خندند.
و دیوانه ترینِ شخصیت ها، عاقل ترین‌شان است. اوست که رنج می‌کشد و اوست که در دنیای دیوانگان، عجیب و غریب است.
و این، شاید بزرگترین رنج من در دنیای واقعی است. این نمایش مضحک آدم ها. این خندیدن ها. این طبیعت وحشی انسانی که همواره درحال ظلم به هم‌نوع است.
ولی وقتی کتاب را می‌خوانم، چه ایرادی دارد؟ بگذار من هم کمی بخندم. بگذار به ریشِ پدر وِلش، والش، وِلش.¹ آن کشیش بی‌نوا که رنج می‌برد برای این آدم ها بخندم. بگذار یک بار هم من آن آدمِ مجنونِ شادمان باشم.

پ.ن۱: توی داستان همه اینطوری اسم پدر وِلش را می‌آورند و او مدام غمگین است از اینکه هیچکس اسم او را درست به یاد نمی‌آورد.
پ.ن۲: از میان نمایشنامه هایی که از او خوانده‌ام غربِ غم‌زده را بیشتر دوست داشتم.
پ.ن۳: کتاب های مارتین مک دونا را به هیچکس پیشنهاد نمی‌کنم. هیچ چیز پیدا نخواهید کرد که برایتان مفید باشد. یا حتی در نظرتان جالب بیاید. حتی شاید بعد از بستن کتاب نویسنده را به باد فحش بگیرید و کتاب را هم تکه تکه کنید.
        
                📝 حرفِ دلِ سارتر از زبان اوریپید!

▪️«زنان تروا» بازگویی یکی از مشهورترین داستان‌های اساطیری تاریخ است؛ روایت سقوط سرزمین تروا به‌دست جنگجویان یونانی. اوریپید، نمایشنامه‌نویس یونانی، حدود ۴۰۰ سال پیش از میلاد، فتح تروا را از زاویهٔ دید زنان بازماندهٔ جنگ روایت کرد. 

▪️ «زنان تروا»ی سارتر از لحاظ سبک و محتوا بسیار به اثر اوریپید شبیه است. شخصیت تالتی‌بیوس کار همان پیک‌های تئاتر یونان را می‌کند که از وقایع مهم داستان (غالباً وقایع خون‌بار، خشن و دردناک) به شخصیت‌های اصلی خبر می‌دهند. باقی شخصیت‌ها مثل آندروماک، هکوب، منلائوس و هلن نیز همان شخصیت‌های شناخته‌شدهٔ نمایشنامهٔ اوریپید هستند. سارتر حتی از گروه همسرایان نیز استفاده کرده است؛ برخلاف نمایش «مگس‌ها» که الهگان انتقام به جای گروه همسرایان حضور داشتند و البته، وظیفه‌ای متفاوت را برعهده گرفته بودند. 

▪️ سارتر حتی بعضی از دیالوگ‌هایش را عیناً از اوریپید برداشت کرده است. برای مثال اوریپید در «زنان تروا» می‌گوید: «آفرودیت نامی‌ست که ما به شهوت می‌دهیم؛ آنگاه که افسار می‌دَرَد. نادانیِ مردان نامش آفرودیت است.» سارتر هم می‌گوید: «آن زمان که مردمان دیوانهٔ عشق می‌شوند، جنون خود را بازنمی‌شناسند و نامِ آفرودیت بر آن می‌گذارند.»

▪️ راستش را بخواهید، توقعِ این میزان وفاداری به اثر مرجع را نداشتم؛ چون سابقهٔ سارتر در نگارش نمایشنامه‌های تاریخی-اسطوره‌ای نشان داده که او به دنبال روزآمد کردن داستان‌ها و برقراری پیوند میان قصه‌های قدیمی با مسائل دنیای مدرن است. برای همین است که در «مگس‌ها» و «شیطان و خدا» به‌صراحت دربارهٔ بورژواها، دیکتاتورها، اشغال نظامی یا مرگ خدایان سخن می‌گوید.

▪️ پس چرا سارتر در این اثر به سبک تراژدی اوریپید وفادار است و آوردهٔ چندانی برای اثر اولیه ندارد؟ به نظر من دلیلِ وفاداریِ سارتر به اثر مشهور اوریپید، به‌روز بودن و مترقی بودن درام‌های اوریپید است. همه می‌دانند اوریپید در بین نمایشنامه‌نویسان یونان باستان، از زمانهٔ خود جلوتر است و مباحثی را مطرح می‌کند که قرن‌ها بعد از دورهٔ حیاتش، همچنان بر سر زبان‌ها و از دغدغه‌های اصلی جوامع مختلف است. فی‌المثل اوریپید در «مده‌آ» به حقوق زنان می‌پردازد یا در «زنان تروا» علیه جنگ‌افروزی و استعمارگری یونانیان موضع می‌گیرد و نمایشنامه‌ای در تضاد با تعصبات ناسیونالیستی مردم زمانهٔ خود می‌نویسد. بنابراین در فرآیند بازگویی روایت «زنان تروا» کار برای سارتر آسان‌تر است. سارتر به اثر مرجع وفادار است، چون می‌خواهد همان چیزهایی را بگوید که اوریپید قرن‌ها پیش گفته است. 

▪️ نظر مترجم دربارهٔ جنبه‌های کنایی متن و فاصله‌ای که مخاطب با جهان فکری شخصیت‌ها دارد برایم جالب بود. صنعوی در مقدمهٔ ترجمه‌اش بیان می‌کند که در متن نمایشنامهٔ سارتر چیزی شبیه به آیرونی نهفته است؛ چیزی که در عین شباهت ظاهری به درام‌پردازی یونانیان، حس تباعد را میان مخاطبان امروزی با هستی‌شناسی و باورهای حاکم بر جهان نمایش ایجاد می‌کند. با این حال، او ادعا می‌کند که ترجمهٔ وفادارانهٔ درام سارتر نمی‌تواند این موضع انتقادی و حس تباعد را منتقل کند. راستش من هم با خواندن ترجمه، آن کیفیت کنایی را احساس نکردم. اگر قرار است به دنبال زاویهٔ سارتر با جبرگرایی حاکم بر تراژدی یونان باشیم، باید در گفتار شخصیت‌هایی مثل هکوب آن را پیدا کنیم، نه در سبک، اتمسفر یا لحن نمایشنامه.

▪️ خلاصه اینکه «زنان تروا»ی سارتر بسیار شبیه به نمایش اوریپید است. البته سارتر بی‌دلیل روی چنین نمایشی دست نگذاشته و می‌داند که متن اولیه حاوی دغدغه‌های فلسفی و سیاسی او دربارهٔ موضوعاتی مثل آزادی و اختیار، رابطهٔ انسان با خدایان، نتایج استعمارگری و غیره است‌. با این حال، باید از سارتر تشکر کرد؛ بابت خودداری از تلاش‌های ناموفقش در روزآمد کردن نمایشنامه و نیز خودداری از تحمیل تزها و واگویه‌های فلسفی جدیدش به قصه‌ای قدیمی.
        
ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

پست‌های پیشنهادی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر
 بهخوان؛ برای نویسندگان

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر
 بهخوان؛ برای ناشران

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
              کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
            
              برای خرید یا خواندن کتاب، به بهخوان سر بزنید. امتیاز‌ها و یادداشت‌های بقیۀ کتابخوان‌ها را ببینید. بهتر انتخاب کنید و بهتر بخوانید.
            
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
              بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
            
              با دنبال کردن صفحات دوستانتان می‌توانید بفهمید آن‌ها چه کتاب‌هایی می‌خوانند و چه نظراتی دارند. همچنین می‌توانید دوستانی کتابخوان پیدا کنید.
            
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
              کتابخانۀ خود
       را بسازید.
            
              کتاب‌های کتابخانۀ خود را بچینید و قفسه‌بندی کنید و لحظه به لحظه گزارش مطالعۀ خود را ثبت و بقیه را با خود همراه کنید.
            

دانلود اپلیکیشن بهخوان

            سابقۀ کتابخوانی، اطلاعات مربوط به کتاب‌ها و دوستان
            کتابخوانتان را همراه خود همه‌جا ببرید.
          
دانلود بهخوان از مایکت
دانلود بهخوان از بازار
دانلود مستقیم بهخوان