یادداشت‌های Fati Hassanpour (41)

          و بالاخره تمام🥲
دو هفته ای که داشتم ۳ جلد رو میخوندم انگار نیمی از روحم درگیر سرزمین میانه شده بود. هر شخصیتی به نوبه خودش پر از جذابیت بود.

رفاقت قشنگ لگولاس و گیملی، گندالف سفید که وجودش مایه آرامش همه بود حتی منِ خواننده، آراگورن شیردل و مردم شجاع گندور و روهان، انت های سرافراز با اون چشمای سبز جادویی شون،مری و پی پین که گندالف رو از انتخابشون به عنوان یاران حلقه،سربلند کردن، سام عزیزم و هابیت مورد علاقم که در شجاعت و مهربونی و وفاداری کم مثاله و در آخر فرودویی ک توی جلد آخر از همه کم فروغ تر بود اما دردی رو  در وجودش متحمل بود که کمتر کسی تاب و توان مقابله باهاش رو داشت.
همه این شخصیتا و خیلی های دیگه  با وجودشون به سرزمین میانه رنگ و لعاب  دادن .
من هم باهاشون غصه خوردم، ترسیدم، اشک ریختم ،خندیدم  و میشه گفت زندگی کردم☘️

 اما آخر کتاب برای من ناراحت کننده بود. اینکه همه الف های دوست داشتنی و گندالف و بیلبو و حتی فرودو سرزمین میانه رو ترک کردن، قلبمو پر از ناراحتی کرد.انگار جای سام و بقیه دلتنگشون شدم 🥲

در کل از خوندن تک تک جملات این کتاب لذت بردم و یه گوشه از قلبم ،همیشه برای این مجموعه کتابه🌱

پاییز ۱۴۰۳🍂
        

49

        حس میکنم از معدود افرادیم که خیلی خوشم از این کتاب نیومد😑
واقعا اونقدری که باید به وجد نیاوردم .البته که صفحات اخر شوکه شدم ولی بازم اندازه کتابای آگاتا کریستی برام جالب نبود. بخصوص آخرش خیلی خورد تو ذوقم که گناهکار با خیال راحت بعد از کشتن اون همه آدم به خوشی به زندگیش ادامه داد
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

11