یادداشت‌های ساکورا (44)

ساکورا

ساکورا

1403/7/12

        کتاب به شدت جذابی بود. نژاد ها و گونه های متفاوت از اژدها که هر کدوم ویژگی های خاص خودشون رو داشتن. جنگی که در حال رخ دادن بود و پیشگویی از اژدهایان کوچکی صحبت میکرد که میان و دنیا رو نجات میدن
گروهی از اژدهایان  به این پیشگویی باور داشتن، به قبایلشون خیانت کردند و تخم های اژدها رو جمع کردن و به گوشه ای دور از دسترس بردند و اونها رو بزرگ کردند متاسفانه مشکلی پیش اومد و یکی از تخم ها از بین رفت (تخم آسمان بال طی حادثه ای شکست و مجبور شدند با تخم یک باران بال جایگزینش کنند، تخمی که توی پیشگویی نبود) برای همین پیشگویی ناقص موند ولی اونها امیدشون رو از دست ندادند و بچه ها رو بزرگ کردند
حالا توی این کتاب بچه ها بزرگ شدند و مطمئن هستند که حالا زمانیه که اونها باید دنیا رو نجات بدن ولی نگهبانانشون اجازه ی خروج از دل کوه رو بهشون نمیدن، پس اژدهایان ما تصمیم میگیرند فرار کنند
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

ساکورا

ساکورا

1403/7/12

یه روز خست
          یه روز خسته کننده بعد از مدرسه سر کلاس فتوشاپ بودم و هرچی صبر میکردیم استاد نمی اومد
ما هم از فرصت استفاده کردیم و فیلم های محبوبمون رو باهم رد و بدل کردیم
یکی از بچه ها فیلم غرور و تعصب (۲۰۰۵) رو برام ریخت. چون عاشق فیلم های کلاسیک هستم همون شب دیدمش و شد یه تیکه از وجودم. بعد از اون هر چند وقت یه بار میدیدمش و بدون اون نمیتونستم ادامه بدم. تا اینکه حدود دو هفته بعد از سر کنجکاوی اسمش رو توی اینترنت سرچ کردم و متوجه شدم که کتاب داره.
بدو بدو رفتم کتابخونه و کتابش رو امانت گرفتم، خیلی براش ذوق داشتم ولی تعداد زیادی از صفحات اول فقط مکالمه بین دوتا آدم بود که هیچی ازشون نمی دونستی، به واسطه ی فیلم میدونستم که این دو شخص پدر و مادر شخصیت اصلی هستند ولی مکالماتشون برام کش دار بود، میخواستم هر چه سریعتر با دارسی، الیزابت، جین و بینگلی آشنا بشم و ببینم چقدر شبیه کاراکتر هایی که انتخاب کردن هستند و الحق که خیلی بهشون می اومدن
کتاب شد بخشی از من، به جای دو هفته یک ماه امانت گرفتمش و توی نمایشگاه کتاب یه نسخه رو خریدم که بتونم همیشه داشته باشمش و هر ثانیه که خواستم بخونمش
درس هایی که از این کتاب یاد گرفتم رو هیچ جای دیگه نمیتونستم یاد بگیرم و متوجه شدم که چرا توی مدارس تدریس میشه
هر بار که داستان رو میخونی چیز جدیدی یاد میگیری هموز بعد از ده سال هر بار که کتاب رو میخونم چیز جدیدی یاد میگیرم، هنوز مثل روز اول براش ذوق دارم و مطمئن هستم هنوز حرف ها و نکته هایی برای گفتن بهم داره که بهشون توجه نکردم
هر سال که بزرگتر میشم و هربار که میخونمش دید جدیدی از دنیا بهم میده
آستین یه آدم شناس حرفه ای بود و تونست این استعداد رو به بهترین شکل و با زیباترین قلم به رخ بکشه
        

5

ساکورا

ساکورا

1403/7/12

        خب به پیشنهاد خواهر و دوستم این کتاب رو خوندم
داستان از دیو و دلبر الهام گرفته شده بود و یکی از دلایلم برای خوندنش همین بود
به نظر من دختر داستان انتهای کار خودش و ایگنیفکس رو نابود کرد
آخه دختر خوب تو که طرف رو دوست داری، تو که عهد بستی، انقدر سستی که یه ثانیه فامیلت که همش اذیتت میکردند رو دیدی همه چی یادت رفت؟ تویی که انقدر عهد و پیمان برات مهمه دو دقیقه به اون بدبخت امون میدادی دیگه هم انقدر زجر نمی‌کشیدین
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

ساکورا

ساکورا

1403/6/12

        خودتون رو برای گریه آماده کنید
اونقدر قشنگ بود که توی چند ساعت تمامش کردم
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2