یادداشتهای غزاله دهقانی (8)
1404/1/30
حقیقتاً فکر نمیکردم به این اندازه این کتاب را دوست داشته باشم. قبلتر کتاب بالون مهتا را از مدرس صادقی خوانده بودم و آن طور که باید و شاید با آن ارتباط برقرار نکردم، در آن کتاب قلمش، روایتش و هر چیز دیگرش اصلاً به دلم ننشت که همین باعث شد گاو خونی من را متعجب و مشتاق کند. اولین نکتهای که در همان صفحهی ابتدایی توجهام را جلب کرد، جملههای کوتاه کوتاه و نثر متفاوت متن بود. بعدتر رفت و برگشتها من را درگیر خودش کرد و طولی نکشید که برایم تبدیل به نقطهی قوتی در متن شدند. خط داستان با تنش و کابوسی که رهایی از آن ممکن بود شروع شد و پس از آن انگار ریتم خوب و آرامی را طی کرد که ناگهان کابوس پایانی را بر سر مخاطب خراب کند. در باب شخصیتها نمیتوانم نظر خاصی بدهم چون حس کردم موقعیت و سیر روایی برای نویسنده اهمیت بیشتری داشته تا خلق شخصیت. در پایان با صحبت دوست دارم اشاره کنم که چه بخواهیم و چه نخواهیم نمیتوانیم منکر شباهتمان به پدر و مادرمان شویم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/6/17
روایتی تلخ و مستند گون که خط داستانی آن از روزهای قبل از جنگ میان ایران و عراق در آبادان، آغاز میشود و در روزهای اول زمستانی سرد پایان مییابد. روایتگر شبیه روحی سرگردان در شهر است که این ویژگی گاهاً سبب انزجار میشود.(هیچ اطلاعی از او در دسترس نیست حتی نام او در کتاب آورده نشده است.) نقصهایی در روایت جناب محمود از جنگ قابل توجه است همانطور که قلم جناب محمود نیز توجه میطلبد. قطعا این اثر از احمد محمود در میان برترین آثارش نیست اما روایت مستندگونهی آن از روزهای جنگ دلیلی است برای پیشنهاد کتاب به کسانی که به ادبیات پایداری علاقه دارند. « همیشه ماها سنگ زیر آسیاب هستیم، همه دردها را ما باید تحمل کنیم، زمان اون گور به گوری فقر و گرسنگی مال ما بود، زندان و شکنجه و در به دری مال بچههای ما بود. حالام توپ و خمپاره و خمسه خمسهام مال ماست. اونا که شکمشون پیه آورده اونوقتا تو ناز و نعمت بودن و حالام فلنگو بستن و د برو که رفتی…»
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.