یادداشت‌های ☆نـیـکیـن (12)

          اقای فاضل نظری؛
الحق و الانصاف که کم نظیرید.
و معانی اشعارتون رو با پوست استخوون درک میکنم..!

        

          به نام خالق کهربایی چشمانت؛
سلام
امروز هم وقت ازادی داشتم و نشستم تا کتاب یلدا در کنار تو را مطالعه کنم.اول از همه بگویم که در اولین نگاه در نمایشگاه،وقتی به دنبال نشر مهرستان بودم،به انجا رسیدم و جلد کتاب مرا محو خودش کرد.کتاب را ورق زدم و بخشی از ان را خواندم.و بی معطلی خریدمش.                                                                          یه خلاصه ای از کتاب این بود که پدر و مادر قصه ی ما باهم سر لج افتادن که کار حتی به نزدیکای طلاق هم میکشه.اما یلدای قص ما سرنوشتش رو عوض میکنه و رقم میزنه.خب یه موردی هستش.حقیقتا کتاب هایی که مثلا فرزندی در نزدیکی طلاق پدر و مادرش است،غمناک است اما توصیفات نویسنده خیلی نتوانست احساساتم را جریحه دار کند
در کل حتما ارزش یکبار خواندن را دارد
*متن غلط املای داشت شرمنده
عزت زیاد❤️😃
        

          به نام خالق پروانه ها
سلام
امیدوارم خوب باشین.بازم نشستم و این دفعه یک کتاب ۹۵ صفحه ای برداشتم تا سریع تمومش کنم.اره.۹۵ صفحه بود اما کلی حرف توش داشت.
اینو بگم که در کل داستان راجب لیلة المبیت هست و این داستان رو از نگاه متفاوتی روایت میکنه و خب
بریم سراغ کتاب دیگه:
اول از همه بگم قلم نویسنده بسیار (تاکید میکنم بسیار)روان بود و تک تک احساسات دو شخصیت اصلی داستان_زیتون و زبیده_رو تا پوست استخوانم درک میکردم.توصیفات این کتاب راجب زندگی پیامبرم،حضرت محمد(ع)و مادرم حضرت زهرا(س)انقدر زیبا و غرور آفرین بود که با هر یدونه اش،جوونه ای در قلبم میزد و حس میکردم چقدر خوشحالم که منم تونستم زیر سایه اسلام بزرگ شم.از همون بچگی و از همون حال و هوای کودکی با هیئت های مسجدمون بزرگ شدم و با همون هیئت ها دوستیامو رقم زدم
رقیه خانم بابایی.لذت بردیم از کتاب
*متن غلط املایی داشت شرمنده
عزت زیاد😃❤️
        

          به نام خالق زیبایی دریا
سلام
توی ایام امتحانا که بودم سعی کردم با برنامه ریزی برسم کتابم رو هم بخونم
چون حقیقتا بدجور چشمک میزنن و مخصوصا اینکه 
وی به نمایشگاه رفته و رسما همه نمایشگاه کتاب را خریده
حالا من موندم و کتاب داستان هام و امتحانا.
خب.بریم سراغ کتاب که کل دیشب رو بیدار موندم چون برای رسیدن به پایان ماجرا داشتم دیوونه میشدم.یسری نکته راجب جلد دوم اسکارلت و آیوی از مجموعه ششم:
اولین نکته که وقتی داشتم نظر یکی از دوستانمون رو میخوندم و بسیار درست بود،این بود که در شروع هر فصل،شماره فصل نوشته شده بود.
میتونست با دقت به مفهوم فصل،سر تیتری برای فصل ها مشخص بشه
و دومین نکته
متن داستان بین دوتا شخصیت اصلی داستان پاس کاری میشد.یعنی اسکارلت و خواهر دوقلوش آیوی.و در شروع هر فصل نوشته میشد که داستان از چه کسی نقل قول میشه.نکته خوبی که داشت این بود که حتی با ندونستن اینکه چه کسی داره نقل قول میکنه،بازم میشد حدس زد(با توجه به توصیفات جلد ۱ و رفتار ها)
و نکته اخر
برای یک خواننده اینکه مکانی که داره داستان توش اتفاق میفته رو بتونه در ذهنش مجسم کنه،یه چیز مهمه.من با داستان ارتباط گرفتم و وسطاش یهو دهنم باز میموند
اما به خوبی نتونستم مکان های داستان رو برای خودم با توجه به توصیف ها،مجسم کنم.
و همین
در کل ارزش خوندن رو داره.
*متن غلط املایی داشت شرمنده
عزت زیاد😃❤️
        

          به نام خالق دوست
                          که هرچه داریم از اوست؛
مجموعه کتاب اسکارلت و آیوی رو بخاطر یسری از شنیده ها،تصمیم گرفتم بخونم.
حقیقتا اوایل داستان برام جا نیافتاده و گنگ بود.اما یهو خیلی جذاب شد برام.
اگر میخواین بدونین تا بهتر براتون جا بیوفته که دوست دارین بخونین یا نه،یه خلاصه ای از داستان اینه:
بعد از مرگ اسکارلت گری در مدرسه روک وود،از خواهر خجالتی و دوقلوش یعنی آیوی دعوت میشه تا بجای اسکارلت وارد مدرسه بشه
مشکل اصلی اینجاست که باید خودشو بجای خواهرش جا بزنه و نمیدونه که فضای اون مدرسه چجوریه
آیوی تو این مسیر به یسری حقایق راجب خواهرش بر میخوره.
.
.
.
حقیقتا بنظرم داستان جذاب و معمایی پیش رفت.وجود یه دوست مثل آریادنی یه دلگرمی خوبی برای شخصیت اصلی برای ادامه دادن بود و هرچی میخوندم نتونستم زمین بزارمش و هرچی جلوتر میرفت بیشتر متعجب میشدم
میتونم بگم اگر از خلاصه اش خوشتون اومد ،واقعا ارزش خوندنو داره.
اگر تابستون وقتم خالی بشه،سراغ جلد بعدی میرم با اینکه داستان پایان باز نبود.
*اگر متن غلط داشت شرمنده
عزت زیاد‌.😃❤️
        

          کتاب را خیلی وقت پیش خواندم.
به شخصه با کتاب اشک ریختم و گریه کردم.
ادورادو انیلی،مردی که ثروت پدرش،سه برابر از در امد نفتی ایران بیشتر است.اما این همه ثروت را از دست میدهد.
.
.
.
سر دین و اعتقادش.....
از حق نگذریم،ادواردو انیلی کار چندان کوچکی نکرد.از ارث چندین میلیاردی خود گذشت،توسط خانوادش بار ها اذیت شد.
چون عاشق اقامون مهدی بود.اقا جان.ببین چه میکنی که یکی از این همه ثروت دنیاش بگذره
بخاطر عشق به شما.....
دوستت داریم مهدی جان🌱🌸
        

          حدود یکسال پیش این کتابو خوندم.
واقعیت ادمی فانتزی خوانی نیستم.از همون اول که ایکاباگ رو خوندم ،نتونستم بزارمش زمین.
نمیشه اینو به افراد فانتزی خوان معرفی کرد.
باید به همه معرفیش کنی.
شاید بتونم بگم بهترین کتابی که خوندم با اختلاف.
        

          کتابی که یادم داد
۱_چگونه روابطم را قوی کنم
۲_شکرگزاری انجام دهم
۳_یاد بگیرم ببخشم و از احساساتم درست استفاده کنم.

        

          با خواندن این کتاب حس و حال عجیبی داشتم
پسری که بعد از حادثه ای که برایش رخ داد 
شخصیتش دگرگون شد.و در این مسیر اتفاقاتی رخ داد
حادثه ای کوچک جوونه ای شد برای کار های بزرگش
        

          نویسنده کتاب، 
قلم خوب و روانی داشته و سعی کرده که خواننده را با خود همراه کند.این کتاب جزو کتاب هایی است که من با او گریه کردم.خواننده با داستان همراه میشود و دختر داستان ،آبری را درک و با او همدردی میکند☁️🌙