یادداشت
1403/1/18
سال ۹۵ بود شاید. در بحبوحه آزمون جامع و امتحان های دکتری، یک روز وقتی گردندردم اوج گرفته بود و جز کیف کوچکی نمیتوانستم ببرم توی مترو نصبش کردم و تصمیم گرفتم کتاب الکترونیکی بخوانم. آدم هندزفری نبودم و شنیدن صداهای اطراف برایم جذابتر بود تا فلان آهنگ. بردن کتاب هم برایم دشوار بود و راه طولانی. این شد که تصمیم گرفتم به بوی کاغذ خیانت کنم و کتابخوان الکترونیکی شوم. کتاب الکترونیکی خیلی زود از من دل برد. سادگی، کاربرد راحت و غمزه اصلیش، قابلیت کتاب خواندن در تاریکی. برای من که تختم این سوی اتاق بود و کلیدبرق آن سو نعمتی بود. اوایل هفتهای چند کتاب میخریدم. از هر کد تخفیفی استفاده میکردم و انباشت کتاب مجازی را هم به موازات کتاب واقعی پیش میبردم. ارزان بود و در دسترس و میشد فونت و اندازهاش را تنظیم کنی. کارم به جایی رسید که گاهی میرفتم کتاب فروشی و مدتی نسخه واقعی کتابها را ورق میزدم و با « ا ... این» گفتن های مکرر همراهانم را کلافه میکردم. هنوز هم خواندن کتاب الکترونیکی بزرگترین فعالیت اقتصادی ای است که انجام میدهم. امروز دیدم که دیگر حوصله گشتن در کتابفروشی را ندارم. کتابهای گران و کاغذهای بیکیفیت و موضوعات سریدوزی برایم جذابیتی ندارند. تصور میکردم کتاب به کالایی لوکس تبدیل میشود. اما گویا قرار است در همین عمر باقیمانده زوال کتاب را ببینم. بی سامانی و حالا نابودی ناگزیر بازار کتاب میترساندم. چقدر گفتم هر چیزی چاپ نکنید. چقدر گفتم حرکت از تألیف به ترجمه اشتباه است. نمیدانم شاید تلاشم را برای حفظ کتاب نکردهام. از جهان بدون کتاب میترسم و سرم را به خواندن کتاب الکترونیک گرم میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.