یادداشت منصوره مصطفی زاده
در نوجوانی خواندمش و هنوز که هنوز است گاهی زیر لب میخوانم: ای ناخدا، ناخدای من! کشتی از پسِ صخرهها برآمده و اینک این پاداشی که در پیاش بودیم؛ لنگرگاه نزدیک است آوای زنگها را میشنوم جماعت هلهله میکنند و هیبتِ کشتی را نظاره میکنند… اما ای دل! ای دل من! ای قطرههای سرخ خونی که فرومیچکید! جایی بر عرشهی کشتی ناخدای من دراز کشیده سرد و بیجان فرو افتادهست.
48
(0/1000)
نظرات
به نظر من کتابش بهتر بود چون فیلمش قدیمی و ناراحت کننده بود و طوری که کتاب رو تصور کرده بودم بعد فیلم رو دیدم و با تصوراتم یکی نبود ضد حال بود
0
منم فیلمشو دیدم، خیلی قشنگ بود ولی اینقدر ناراحتکننده بود برام که هیچوقت دیگه نتونستم برم سراغش...
0
زینب کریم زاده
1402/07/15
0