یادداشت زهرا دشتی

                مرگ‌ جوهری ، داستانی در مورد مرگه، مرگی که در هر عالم تخیلی نیز وجود داره.انگار بشر ، هستی ، بدون مرگ معنا نداره ، همون طور که بدون زایش معنی نداره.
اما چیزی که بیش از اون در این کتاب برای من جالب بود ، سوالی بود که نویسنده به صورت ضمنی توی داستانش مطرح می کنه، و اون اینکه ، آیا آنچه نویسنده (یکی از شخصیتهای کتاب) داستان جوهری نوشته بود ، مخلوق اون نویسنده بود یا اون دنیا ، مستقل از ذهن اون نویسنده وجود داشت و او ، تنها‌ با نوعی آگاهی فراانسانی ، بهش دست یافته بود و توصیفش کرده بود.
این سوال از جایی شروع شد که فلنینگو متوجه شد ، در دنیایی که نوشته‌، خیلی اتفاقات ، خارج از اختیار و اگاهی او رخ می دهند (لازمه ذکر کنم که او و یک سری آدم دیگه به داخل دنیای داستانش کشیده شدند) و او حتی توان کنترلشو نداره.هرچند تلاش می کنه با کلمات ، تا حدی کنترل این دنیا رو به دست بگیره و بهش حکومت کنه ، و اگرچه تا حدی موفق می شه اما همیشه عواملی خارج از کنترل او ، در این دنیا ایفای نقش می کنند.جوری که گاهی به نظر می رسه حتی کلماتی که فلنینگو برای دستکاری  داستانش استفاده می کنه هم ، به خواست و اراده ای خارج از او تعلق دارند.
داستان ساده، روان و جذابی است که سوالات جالبی رو مطرح می کنه (گذشته از داستان بسیار نو قصه) و به نظرم ارزش خوندن داره.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.