بریدههای کتاب z.khatib z.khatib 6 ساعت پیش فصل پنجم: سکوت محمدرضا بایرامی 3.5 17 صفحۀ 102 احساس میکردم که قهرمان شدهام. یک قهرمان ناآرام! همانجا بود که فهمیدم موجودی به نام روح حتماً حتماً هست. چون چیزی در من بیقراری میکرد که هیچ جایی از بدنم آن را نمییافتم. نه در مغزم بود، نه در قلبم، نه در دست و پام. انگار چیزی بود بیرون من. و من تحمل نگه داشتن آن را نداشتم و به سختی میتوانستم آن را همراه خود بکشم. 0 0 z.khatib 1402/12/27 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 60 صفحۀ 36 _درست است که ما کتاب میخوانیم ولی کتاب به کلی با مکالمه زنده و معاشرت با مردم اختلاف دارد. اگرچه این مقایسه کاملا صحیح و درست نیست، ولی اجازه میخواهم بگویم که کتاب چون نت موسیقی، و گفت و گو و مکالمه مانند آواز است. 0 20 z.khatib 1402/7/13 عملیات احیا محمد حکم آبادی 4.6 43 صفحۀ 76 _ تا کی این کشور باید برای کارهای فنی و مهندسی دستش جلو خارجی ها دراز باشه؟ ما چی مون از اون ها کمتره؟ . . مرحوم پدرم همیشه می گفت: آدم با سه کلمه خودش رو راحت می کنه: نمی تونم، نمی شه، نمی خوام. 0 6 z.khatib 1402/5/26 تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ نادر ابراهیمی 4.2 32 صفحۀ 106 آمریکایی ها، از جهاتی غیر منطقی کش می آیند _آن قدر که می بینی در کالیفرنیا روی صندلی هایشان چرت می زنند اما انگشتشان آن قدر دراز شده که فرو رفته در زندگی روزمرّه ی مردم دردمندِ ویتنام و کره و مالزی و افغانستان... 0 1 z.khatib 1402/5/25 تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ نادر ابراهیمی 4.2 32 صفحۀ 72 انسان، نابینا، هزار بار بهتر از آنکه چشمانی بی روح، بی گذشته و بی عاطفه اما دقیق و تیزبین داشته باشد. انسان نابينا، روح بلند پروازِ پنهان کاری دارد؛ اما انسان، با چشمانی سرد، روح ندارد؛ و انسان بدون چشم هایی مملو از روح، اصولا انسان نیست... 0 5 z.khatib 1402/4/29 فتح خون: روایت محرم سید مرتضی آوینی 4.7 76 صفحۀ 1 یاران شتاب کنید که زمین نه جای ماندن که گذرگاه است... گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه رحل اقامت بیفکند؟... و مرگ نیز در اینجا همان با تو نزدیک است که در کربلا، و کدام انیسی از مرگ شایسته تر؟ که اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حسین که از من و تو شایسته تر است... 0 0 z.khatib 1402/3/19 من برمی گردم فاطمه دولتی 4.4 42 صفحۀ 93 خیلی ها گمان می کنند جنس زن ضعیف است اما از نظر من زن ها می توانند سرنوشت آدم های زیادی را تغییر دهند. زبیده! زن ها، این موجودات ظریف که دلشان به نازکی یک تنگ بلوری است، می توانند چون فولاد قوی باشند و قوی بودن را به دیگران ببخشند. 0 7
بریدههای کتاب z.khatib z.khatib 6 ساعت پیش فصل پنجم: سکوت محمدرضا بایرامی 3.5 17 صفحۀ 102 احساس میکردم که قهرمان شدهام. یک قهرمان ناآرام! همانجا بود که فهمیدم موجودی به نام روح حتماً حتماً هست. چون چیزی در من بیقراری میکرد که هیچ جایی از بدنم آن را نمییافتم. نه در مغزم بود، نه در قلبم، نه در دست و پام. انگار چیزی بود بیرون من. و من تحمل نگه داشتن آن را نداشتم و به سختی میتوانستم آن را همراه خود بکشم. 0 0 z.khatib 1402/12/27 اتاق شماره 6 آنتون چخوف 4.2 60 صفحۀ 36 _درست است که ما کتاب میخوانیم ولی کتاب به کلی با مکالمه زنده و معاشرت با مردم اختلاف دارد. اگرچه این مقایسه کاملا صحیح و درست نیست، ولی اجازه میخواهم بگویم که کتاب چون نت موسیقی، و گفت و گو و مکالمه مانند آواز است. 0 20 z.khatib 1402/7/13 عملیات احیا محمد حکم آبادی 4.6 43 صفحۀ 76 _ تا کی این کشور باید برای کارهای فنی و مهندسی دستش جلو خارجی ها دراز باشه؟ ما چی مون از اون ها کمتره؟ . . مرحوم پدرم همیشه می گفت: آدم با سه کلمه خودش رو راحت می کنه: نمی تونم، نمی شه، نمی خوام. 0 6 z.khatib 1402/5/26 تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ نادر ابراهیمی 4.2 32 صفحۀ 106 آمریکایی ها، از جهاتی غیر منطقی کش می آیند _آن قدر که می بینی در کالیفرنیا روی صندلی هایشان چرت می زنند اما انگشتشان آن قدر دراز شده که فرو رفته در زندگی روزمرّه ی مردم دردمندِ ویتنام و کره و مالزی و افغانستان... 0 1 z.khatib 1402/5/25 تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ نادر ابراهیمی 4.2 32 صفحۀ 72 انسان، نابینا، هزار بار بهتر از آنکه چشمانی بی روح، بی گذشته و بی عاطفه اما دقیق و تیزبین داشته باشد. انسان نابينا، روح بلند پروازِ پنهان کاری دارد؛ اما انسان، با چشمانی سرد، روح ندارد؛ و انسان بدون چشم هایی مملو از روح، اصولا انسان نیست... 0 5 z.khatib 1402/4/29 فتح خون: روایت محرم سید مرتضی آوینی 4.7 76 صفحۀ 1 یاران شتاب کنید که زمین نه جای ماندن که گذرگاه است... گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیده ای که کسی در گذرگاه رحل اقامت بیفکند؟... و مرگ نیز در اینجا همان با تو نزدیک است که در کربلا، و کدام انیسی از مرگ شایسته تر؟ که اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حسین که از من و تو شایسته تر است... 0 0 z.khatib 1402/3/19 من برمی گردم فاطمه دولتی 4.4 42 صفحۀ 93 خیلی ها گمان می کنند جنس زن ضعیف است اما از نظر من زن ها می توانند سرنوشت آدم های زیادی را تغییر دهند. زبیده! زن ها، این موجودات ظریف که دلشان به نازکی یک تنگ بلوری است، می توانند چون فولاد قوی باشند و قوی بودن را به دیگران ببخشند. 0 7