بریده‌های کتاب 𝘏𝘰𝘯𝘦𝘺✮

سرش را به گوشم نزدیک می کند.با صدایی آرام می گوید: شعله ورشو ، عشق من ، شعله ورشو.

مثل علامت گیومه هستیم.شکسته،پهلو به پهلوی هم نشسته ایم و در پایان این سطر زندگی به همدیگر چنگ زده ایم.در دام زندگی هایی اسیریم که انتخابشان نکرده ایم.

بعضی وقت ها آدم ها سرعتت رو کند میکنند.

هیچ اسلحه ای،هیچ شمشیری،هیچ پادشاهی و ارتشی نمی تواند به اندازه ی کلماتِ یک جمله قدرتمند باشد.

کلمات،موجوداتی غیر قابل پیش بینی هستن.

کمی سکوت میکنم.《خب،بعضی وقت ها متفاوت شدن به معنی بهتر شدنه،مگه نه؟》

وارنر خطاب به من می گوید:من که همیشه بهت گفته ام ، من و تو گروه خوبی میشیم.

دخترک کوچولوی من.

"یک روزی" قرار است تبدیل به "فردا" شود.

با نگاه به گربه ها اضافه میکند:《 زمان بندی خیلی مهمه. اجازه نده زمان مناسب از دستت دربره.》

انسان ها فقط چیزی را می بینند که به کارشان می آید و آن را در کانون اصلی توجهشان قرار می دهند.

وقتی یه رویایی داشته باشی ، روزها با خوشحالی بیشتری سپری می شن. رویا داشتن بدون هیچ برنامه ای برای محقق کردنش همیشه بد نیس‌.

می تونی برای انجام دادن کاری تصمیم بگیری ، اما هیچ تضمینی وجود نداره که همه چیز طبق برنامه پیش بره.همین.

ما از جنس نمک و ماسه و دریا و طوفان بودیم.

آدم هیچوقت واقعاً نمیتونه کسی رو بشناسه ، درست نمیگم؟

شن، حقیقت اینه که بعضی ها برای به دست آوردن قدرت حاضرن هرکاری بکنن.

وقتی روح آدم سیاه بشه، جسم چه ارزشی داره؟

رن به اَلریک گفت:《من حاضرم جام رو با مادربزرگم عوض کنم.》 تور بی اختیار گفت:《نه.》 الریک به او رو کرد.《تور، تو شاهی یا من؟》