بریدههای کتاب سیده فاطمه پوریزدان پرست سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 815 برخلاف آن چیزی که فکر میکردم، این احساس تازه تغییری تو من به وجود نیاورد و یکباره هم دلم را روشن نکرد؛ درست مثل احساسم به بچه ام. چیز غیر منتظره ای در کار نبود، ولی آیا این تغییر، اسمش ایمانه؟ نمی دانم. هرچی هست، میدانم که به آرامی و با رنج زیادی به دلم راه پیدا کرد و ریشه دواند. اما حالا دیگر زندگیم، یعنی لحظه به لحظه زندگیم، فارغ از هرچی که پیش بیاید، نه تنها دیگر مثل قبل بی معنی نیست، بلکه غرق مفهوم خیری میشود که خودم میتوانم بهش ببخشم. 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 812 یکی از نشانه های آشکار خدا که هیچ تردیدی در آن نمیشود داشت، قوانین نیک و خیریه که در کل پدیده های دنیا میشود به وضوح دید، من هم این قانون خیر را تو وجودم احساس میکنم و بهش معترفم... 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 801 اما اطمینان داشت که رسیدن به صلاح همه مردم فقط یک راه دارد و آن هم قانون الهی است که برای همه آشکار است. 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 776 نظریه هر فیلسوفی را که بگیریم و تعمیم بدهیم، پیداست که او هم به اندازه همان فیودار روستایی از معنای زندگی سر در می آورد، نه بیشتر. فرقش فقط اینه که میخواهد با پای لنگ و چوبین استدلال، به همان نتیجه ای برسد که همه از قبل میدانند. 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 773 من دنبال جواب بودم، آن هم برای سؤالی که عقل نمی توانست بهش جوابی بدهد، چون با معیار عقل و اندیشه جور نیست. زندگی بود که جوابم را داد و این جواب انتخاب بین نیک و بد بود. توان تمیزش را هم خودم کسب نکرده ام قبلاً با کلی آموزه های دیگر بهم داده شده بود. خودم نیاموختمش، چون از قبل داشتم و اصلاً نمی شده که همچین توانایی ای را از جایی به دست آورد. آخر من این توان را از کجا میتوانستم بیاورم؟ 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 773 حال دیگر میدانست که فقط با کمک باورهایی که اساس تربیتش بوده اند، میتواند زندگی کند. اگر این باورها را تو دلم نداشتم و نمی دانستم که باید برای خدا و نه برای خودم زندگی کنم، چه طور آدمی میشدم و چه جوری زندگی میکردم؟ حتماً دروغ میگفتم و دزدی می کردم و آدم هم میکشتم. آن وقت هیچ کدام از چیزهایی را که منبع و منشأ خوشبختیم هستند نداشتم. 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 770 آخر خیر اگر پاداش و نتیجه داشته باشد که دیگر خیر نیست. پس چرخ علیتی در قضیه خیر نمیگردد، این درست همان چیزیه که همه ما می دانیم. 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 762 وقتی به جای فکر کردن، زندگی میکرد، مدام در قلبش حضور داوری خطاناپذیر را احساس میکرد که تصمیم میگرفت از دو راهی که در پیش دارد و از دو نوع رفتار کدام بهتر است و کدام بدتر. بعد هم به محض آن که اشتباهی میکرد خودش میفهمید که چه کرده. 0 3 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 755 حیران بود از این که به باور خامیکوف، رسیدن به حقیقت الهی، برای هر یک از ابنای بشر، به تنهایی، مقدر نشده؛ اما جمعی از آدمها که با پیوند عشق گرد هم آمده اند، میتوانند به آن دست یابند و منظور از چنین جمعی هم کلیساست. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 754 همواره وقتی روی کلمات مبهمی، مثل روح، اراده، آزادی و ذات دقیق میشد، در دام واژگانی میافتاد که خودش یا فیلسوفها پهن کرده بودند. اولش به نظر میرسید چیزهایی دارد دستگیرش میشود، اما کافی بود این سیر ساختگی فکر را فراموش کند و از دیدگاه خود زندگی به مطلوبش برسد تا کل این خانه پوشالی یکباره فروریزد. پس معلوم بود که این ساختمان پوشالی را هم از همان الفاظ و کلمات اما با چینشی دیگر ساخته و چیزی برتر و بالاتر از عقل و اندیشه در آن نیست. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 752 تنها چیزی که از زمان طرح این سؤالها دریافته بود، این بود که او طبق عقاید دوران جوانی و نظرات دوستان دانشگاهی اش، فکر میکرد که دین و دینداری دیگر دوره اش طی شده و منسوخ است، اما فکرش خطا بوده است. همه آدمهای خوب دوروبرش با ایمان بودند، شاهزاده لی ووف که خیلی هم دوستش داشت؛ کازنیشف و همه خانمهای خانواده کیتی هم ایمان داشتند و ایمانشان به استواری باور خود او در کودکی اش بود و خلاصه که نودونه درصد مردم روسیه و همه مردمی که زندگیشان در او احترامی برمی انگیخت باورمند بودند. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 751 سؤالش این بود اگر جوابی را که مسیحیت به سؤالات زندگیم میدهد، نپذیرم خودم چه جوابی براشان دارم؟ اما هرچه در انبار ذهنش میکاوید، حتی چیزی شبیه جواب هم نمیتوانست پیدا کند. حال کسی را داشت که مثلاً در مغازه اسباب بازی فروشی یا اسلحه فروشی دنبال خوراکی بگردد. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 713 نوری که آنا در پرتو آن، کتاب سراسر نفرت و تشویش و غم و درد و دروغش را خوانده بود، لحظه ای گر گرفت و پرفروغتر از همیشه تابید و آنچه را پیش از این در تاریکی بود برایش روشن کرد و بعد هم شعله اش لرزید و آرام فرومرد و برای ابد خاموش شد. [ +با خودت چه کردی آنّا؟] 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 659 احترام! احترام را برای این علم کرده اند که جای خالی عشق را پر کند. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 601 بعد از ازدواج،چ دنیای زنانه برایش جایگاهی تازه و ناشناخته پیدا کرده بود و اکنون برایش چنان رفیع و بزرگ بود که حتی فکر درک کامل آن را هم نمیتوانست به سرش را بدهد. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 593 و او، لووین، یک آدم بی ایمان، این کلمه ها را فقط با دهان و زبانش نمیگفت و با دلش هم تکرار میکرد. در آن لحظه حس میکرد و میدانست که نه تنها شک، بلکه ایمان هم به نظرش غیر معقول است و هیچ کدام مانع روکردن او به خدا نمیشود. همه اینها یکباره از جانش چون غباری پرکشیده و رفته بود، اگر به کسی که احساس میکرد جانش و عشقش دست اوست رو نمیکرد به چه کسی میخواست رو کند؟ فقط میدانست احساسی که دارد، شبیه همانی است که یک سال پیش در آن مهمانخانه شهرستانی، وقت مرگ برادرش نیکالای داشت، اما آن احساس با غم و این یکی با شادی آمیخته بود. آن غم و این شادی هردو از شرایط عادی زندگی خارج بودند و انگار شکافی در میان روال عادی زندگی به حساب میآمدند که از آن میشد چیزی برتر و بالاتر را دید. طاقت فرسایی اتفاقی که رخ میداد، در هر دو مورد یکسان بود و روح کسی که ناظر این ماجرا بود به چنان اوجی میرسید که قبلاً هرگز تجربه نکرده بود و قطعاً دست عقل هرگز به این بلندا نمی رسید. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 526 آخ گفتید تربیت اخلاقی! تصورش را هم نمیتوانید بکنید که چه قدر سخته، هنوز یک عیبش را درست نکرده ای که یکی دیگر بیرون میزند و باز جنگ شروع میشود، اگر پایه های مذهبی محکم نباشد ... می دانید همان طور که قبلاً هم بحثش را کرده ایم هیچ پدری بدون کمک اعتقادات مذهبی و به تنهایی نمیتواند بچه تربیت کند. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 473 - جدید بله! ولی اشراف آخر؟ اینها یک مشت زمیندارند. اشراف ماییم اشراف اصیل روستانشین. اینها فقط تحت لوای بزرگ زادگی خودکشی می کنند. - ولی شما که گفتید اشرافیت دیگر یک نهاد رو به زواله. - بله، ولی بالاخره باید حرمتش را نگهداشت یا نه؟ مثلاً همین شنیتکاف... حالا ماها بد یا خوب هزار ساله که قدمت داریم و رشد کردهایم. میدانید، مثلاً اگر شما بخواهید جلو خانه تان یک باغچه درست کنید و آنجا یک درخت صدساله هم باشد... هر قدر هم درخته کج و کهنه باشد که نمی آیید برای باغچه گل، آن درخت صد ساله را بیندازید بلکه کاری میکنید که باغچه آن را قشنگ کند و ازش بهره ببرد. آخر زمان برده، یک ساله که اینطور تناور نشده. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 400 او هم مثل همه زنان پایبند اخلاق، دیگر از زندگی یکنواخت و بی روح در چارچوب اخلاق خسته شده بود و نه فقط عشق آمیخته به گناه را تأیید می کرد که حتی کمی هم حسرتش را داشت. ... از همه بدتر هم همین شاهزاده خانم واروا را که گناه آنها را به خاطر پول و تجمل و زندگی مرفهشان درست و شایسته می دانست. 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 348 لووین که اصلاً دوست نداشت برای ازدواجش هم تدارکی ببیند، چون هر نوع تجملی را انگار اهانتی به شکوه و عظمت درونی ازدواج میدانست، برای زایمان کیتی هم که روزشماری می کردند اتفاق بیفتد، نمیخواست زیادی شلوغش کند، چون به نظرش از شکوه و حرمت آن کم میشد. 0 1
بریدههای کتاب سیده فاطمه پوریزدان پرست سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 815 برخلاف آن چیزی که فکر میکردم، این احساس تازه تغییری تو من به وجود نیاورد و یکباره هم دلم را روشن نکرد؛ درست مثل احساسم به بچه ام. چیز غیر منتظره ای در کار نبود، ولی آیا این تغییر، اسمش ایمانه؟ نمی دانم. هرچی هست، میدانم که به آرامی و با رنج زیادی به دلم راه پیدا کرد و ریشه دواند. اما حالا دیگر زندگیم، یعنی لحظه به لحظه زندگیم، فارغ از هرچی که پیش بیاید، نه تنها دیگر مثل قبل بی معنی نیست، بلکه غرق مفهوم خیری میشود که خودم میتوانم بهش ببخشم. 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 812 یکی از نشانه های آشکار خدا که هیچ تردیدی در آن نمیشود داشت، قوانین نیک و خیریه که در کل پدیده های دنیا میشود به وضوح دید، من هم این قانون خیر را تو وجودم احساس میکنم و بهش معترفم... 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 801 اما اطمینان داشت که رسیدن به صلاح همه مردم فقط یک راه دارد و آن هم قانون الهی است که برای همه آشکار است. 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 776 نظریه هر فیلسوفی را که بگیریم و تعمیم بدهیم، پیداست که او هم به اندازه همان فیودار روستایی از معنای زندگی سر در می آورد، نه بیشتر. فرقش فقط اینه که میخواهد با پای لنگ و چوبین استدلال، به همان نتیجه ای برسد که همه از قبل میدانند. 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 773 من دنبال جواب بودم، آن هم برای سؤالی که عقل نمی توانست بهش جوابی بدهد، چون با معیار عقل و اندیشه جور نیست. زندگی بود که جوابم را داد و این جواب انتخاب بین نیک و بد بود. توان تمیزش را هم خودم کسب نکرده ام قبلاً با کلی آموزه های دیگر بهم داده شده بود. خودم نیاموختمش، چون از قبل داشتم و اصلاً نمی شده که همچین توانایی ای را از جایی به دست آورد. آخر من این توان را از کجا میتوانستم بیاورم؟ 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 773 حال دیگر میدانست که فقط با کمک باورهایی که اساس تربیتش بوده اند، میتواند زندگی کند. اگر این باورها را تو دلم نداشتم و نمی دانستم که باید برای خدا و نه برای خودم زندگی کنم، چه طور آدمی میشدم و چه جوری زندگی میکردم؟ حتماً دروغ میگفتم و دزدی می کردم و آدم هم میکشتم. آن وقت هیچ کدام از چیزهایی را که منبع و منشأ خوشبختیم هستند نداشتم. 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 12 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 770 آخر خیر اگر پاداش و نتیجه داشته باشد که دیگر خیر نیست. پس چرخ علیتی در قضیه خیر نمیگردد، این درست همان چیزیه که همه ما می دانیم. 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 762 وقتی به جای فکر کردن، زندگی میکرد، مدام در قلبش حضور داوری خطاناپذیر را احساس میکرد که تصمیم میگرفت از دو راهی که در پیش دارد و از دو نوع رفتار کدام بهتر است و کدام بدتر. بعد هم به محض آن که اشتباهی میکرد خودش میفهمید که چه کرده. 0 3 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 755 حیران بود از این که به باور خامیکوف، رسیدن به حقیقت الهی، برای هر یک از ابنای بشر، به تنهایی، مقدر نشده؛ اما جمعی از آدمها که با پیوند عشق گرد هم آمده اند، میتوانند به آن دست یابند و منظور از چنین جمعی هم کلیساست. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 754 همواره وقتی روی کلمات مبهمی، مثل روح، اراده، آزادی و ذات دقیق میشد، در دام واژگانی میافتاد که خودش یا فیلسوفها پهن کرده بودند. اولش به نظر میرسید چیزهایی دارد دستگیرش میشود، اما کافی بود این سیر ساختگی فکر را فراموش کند و از دیدگاه خود زندگی به مطلوبش برسد تا کل این خانه پوشالی یکباره فروریزد. پس معلوم بود که این ساختمان پوشالی را هم از همان الفاظ و کلمات اما با چینشی دیگر ساخته و چیزی برتر و بالاتر از عقل و اندیشه در آن نیست. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 752 تنها چیزی که از زمان طرح این سؤالها دریافته بود، این بود که او طبق عقاید دوران جوانی و نظرات دوستان دانشگاهی اش، فکر میکرد که دین و دینداری دیگر دوره اش طی شده و منسوخ است، اما فکرش خطا بوده است. همه آدمهای خوب دوروبرش با ایمان بودند، شاهزاده لی ووف که خیلی هم دوستش داشت؛ کازنیشف و همه خانمهای خانواده کیتی هم ایمان داشتند و ایمانشان به استواری باور خود او در کودکی اش بود و خلاصه که نودونه درصد مردم روسیه و همه مردمی که زندگیشان در او احترامی برمی انگیخت باورمند بودند. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 751 سؤالش این بود اگر جوابی را که مسیحیت به سؤالات زندگیم میدهد، نپذیرم خودم چه جوابی براشان دارم؟ اما هرچه در انبار ذهنش میکاوید، حتی چیزی شبیه جواب هم نمیتوانست پیدا کند. حال کسی را داشت که مثلاً در مغازه اسباب بازی فروشی یا اسلحه فروشی دنبال خوراکی بگردد. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 713 نوری که آنا در پرتو آن، کتاب سراسر نفرت و تشویش و غم و درد و دروغش را خوانده بود، لحظه ای گر گرفت و پرفروغتر از همیشه تابید و آنچه را پیش از این در تاریکی بود برایش روشن کرد و بعد هم شعله اش لرزید و آرام فرومرد و برای ابد خاموش شد. [ +با خودت چه کردی آنّا؟] 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 659 احترام! احترام را برای این علم کرده اند که جای خالی عشق را پر کند. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 601 بعد از ازدواج،چ دنیای زنانه برایش جایگاهی تازه و ناشناخته پیدا کرده بود و اکنون برایش چنان رفیع و بزرگ بود که حتی فکر درک کامل آن را هم نمیتوانست به سرش را بدهد. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 593 و او، لووین، یک آدم بی ایمان، این کلمه ها را فقط با دهان و زبانش نمیگفت و با دلش هم تکرار میکرد. در آن لحظه حس میکرد و میدانست که نه تنها شک، بلکه ایمان هم به نظرش غیر معقول است و هیچ کدام مانع روکردن او به خدا نمیشود. همه اینها یکباره از جانش چون غباری پرکشیده و رفته بود، اگر به کسی که احساس میکرد جانش و عشقش دست اوست رو نمیکرد به چه کسی میخواست رو کند؟ فقط میدانست احساسی که دارد، شبیه همانی است که یک سال پیش در آن مهمانخانه شهرستانی، وقت مرگ برادرش نیکالای داشت، اما آن احساس با غم و این یکی با شادی آمیخته بود. آن غم و این شادی هردو از شرایط عادی زندگی خارج بودند و انگار شکافی در میان روال عادی زندگی به حساب میآمدند که از آن میشد چیزی برتر و بالاتر را دید. طاقت فرسایی اتفاقی که رخ میداد، در هر دو مورد یکسان بود و روح کسی که ناظر این ماجرا بود به چنان اوجی میرسید که قبلاً هرگز تجربه نکرده بود و قطعاً دست عقل هرگز به این بلندا نمی رسید. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 526 آخ گفتید تربیت اخلاقی! تصورش را هم نمیتوانید بکنید که چه قدر سخته، هنوز یک عیبش را درست نکرده ای که یکی دیگر بیرون میزند و باز جنگ شروع میشود، اگر پایه های مذهبی محکم نباشد ... می دانید همان طور که قبلاً هم بحثش را کرده ایم هیچ پدری بدون کمک اعتقادات مذهبی و به تنهایی نمیتواند بچه تربیت کند. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 473 - جدید بله! ولی اشراف آخر؟ اینها یک مشت زمیندارند. اشراف ماییم اشراف اصیل روستانشین. اینها فقط تحت لوای بزرگ زادگی خودکشی می کنند. - ولی شما که گفتید اشرافیت دیگر یک نهاد رو به زواله. - بله، ولی بالاخره باید حرمتش را نگهداشت یا نه؟ مثلاً همین شنیتکاف... حالا ماها بد یا خوب هزار ساله که قدمت داریم و رشد کردهایم. میدانید، مثلاً اگر شما بخواهید جلو خانه تان یک باغچه درست کنید و آنجا یک درخت صدساله هم باشد... هر قدر هم درخته کج و کهنه باشد که نمی آیید برای باغچه گل، آن درخت صد ساله را بیندازید بلکه کاری میکنید که باغچه آن را قشنگ کند و ازش بهره ببرد. آخر زمان برده، یک ساله که اینطور تناور نشده. 0 2 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 400 او هم مثل همه زنان پایبند اخلاق، دیگر از زندگی یکنواخت و بی روح در چارچوب اخلاق خسته شده بود و نه فقط عشق آمیخته به گناه را تأیید می کرد که حتی کمی هم حسرتش را داشت. ... از همه بدتر هم همین شاهزاده خانم واروا را که گناه آنها را به خاطر پول و تجمل و زندگی مرفهشان درست و شایسته می دانست. 0 1 سیده فاطمه پوریزدان پرست 13 ساعت پیش آنّا کارینینا جلد 2 لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.4 62 صفحۀ 348 لووین که اصلاً دوست نداشت برای ازدواجش هم تدارکی ببیند، چون هر نوع تجملی را انگار اهانتی به شکوه و عظمت درونی ازدواج میدانست، برای زایمان کیتی هم که روزشماری می کردند اتفاق بیفتد، نمیخواست زیادی شلوغش کند، چون به نظرش از شکوه و حرمت آن کم میشد. 0 1