بریدههای کتاب معلم آینده💕 معلم آینده💕 8 ساعت پیش خون دلی که لعل شد: خاطرات حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مدظله) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی سیدعلی خامنه ای 4.6 159 صفحۀ 94 اجازه خواستم که بروم و وضو بگیرم.اجازه دادند با دونظامی بروم.در مسیر یک افسر جوان که به گستاخی معروف بود، مرا دید و از دور به تمسخر صدا زد:آشیخ! ریشت را تراشیدند؟ و من فورا پاسخ دادم: بله سالها بود که چانه ی خود را ندیده بودم و حالا الحمداللّه میبینم! 0 0 معلم آینده💕 2 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 179 سر بریده را بغل کرده بود و می گفت: پدر جان کی تو را با خونت رنگی کرده؟کی من را در بچگی یتیم کرده؟ از وقتی رقیه سر پدرش را بغل کرده بود، آرام شده بود، آرام آرام..💔حسین رقیه را برده بود! 0 0 معلم آینده💕 2 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 166 شهدای کربلا همه یک جا دفن هستند، پایین پای امام.چند نفری اما به دلایلی قبرشان جاهای دیگر است، دورتر.مسلم به خاطر نامه ای که نوشت تا حسین بیاید،حر به خاطر این که جلوی کاروان امام را گرفت و عباس به خاطر این که نتوانست آب را برساند به خیمه ها..انگار این ها خجالت زده حسین بودند که قبرشان هم دورتر است.🥲✨️ 0 0 معلم آینده💕 2 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 163 پسر زیاد برای شکستن زینب گفت: کار خدا با برادرت را چطور دیدی؟ زینب محکم گفت: چیزی جز زیبایی ندیدم!✨️ 0 0 معلم آینده💕 2 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 156 زینب به سجاد میگفت: به خدا کسانی می آیند دراین سرزمین (کربلا) برای پدرت نشانه ای می سازند که با گذشت قرن ها محو نمی شود و پای دار می ماند...از هر سو می آیند، برایش عزاداری می کنند و مردهاشان مثل مادر جوان مرده گریه می کنند و ضجه می زنند..(شاید زینب از عاشقی امروز ما می گفت🥲) 0 0 معلم آینده💕 3 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 148 وقتی زیارت نامه پیامبران و امامان را می خوانیم، سلام می کنیم به خودش، به اسمش و صفاتش..پسر کوچک فاطمه اما زیارتش فرق می کند.او همه چیزش را داد و پس باید به همه چیزش سلام کنیم.سلام به خودش،سلام به سر بریده اش.سلام به سینه شکسته اش. سلام به بدن برهنه اش و سلام به سری که روی نیزه رفت..!💔 0 0 معلم آینده💕 4 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 123 0 0 معلم آینده💕 4 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 121 جون خودش را به پای امام انداخت و گفت: پسر رسول خدا! در خوشی و راحتی همراه شما باشم و موقع سختی دست از شما بردارم؟ هرگز! می دانم بویم بد است و رنگم سیاه ولی آیا بهشت را از من دریغ می کنی؟ امام اجازه داد جون برود و بجنگد.جون جنگید و چند نفری از آن ها را هم کشت تا شهید شد. امام حسین بالای سر جسدش آمد و گفت: خدایا رویش را سفید کن، بویش را خوش کن..چند روز بعد از عاشورا بنی اسد آمدند برای دفن شهدا،متوجه شدند بوی خوش مشک می آید.گشتند و فهمیدند بوی جسد جون است؛ بوی خوش عاشقی، مگر می شود دعای امام مستجاب نشود. 0 0 معلم آینده💕 5 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 113 یاران امام تن نیمه جان حر را آوردند کنار خیمه شهدا.امام آمد بالای سرش.خون ها را از سر و صورت حر پاک کرد و گفت: تو واقعا آزاده ای همان طور که مادرت اسمت را حر گذاشت.شاید امام میخواست عوض آن روزی را دربیاورد که حر با سپاهش جلوی امام را گرفت و امام گفت: مادرت به عزایت بنشیند حر! 0 0 معلم آینده💕 5 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 103 شهامت می خواهد که آدم بعد از اشتباه بزرگ، راه درست را انتخاب کند و نترسد. 0 0 معلم آینده💕 5 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 80 امام پیاده شد و یک مشت از خاک را برداشت وبو کرد.گریه اش گرفت.پرسید: این جا کجاست؟ یکی گفت غاضریه.امام پرسید: اسم دیگری دارد؟ یک نفر دیگر گفت: شاطی الفرات.امام راضی نشده بود..ناگهان یک نفر گفت: کربلا!..امام انگار منتظر همین اسم بود.گفت خدایا پناه می بریم به تو از کرب و بلا. انا لله و انا الیه راجعون! 0 0
بریدههای کتاب معلم آینده💕 معلم آینده💕 8 ساعت پیش خون دلی که لعل شد: خاطرات حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه ای (مدظله) از زندانها و تبعید دوران مبارزات انقلاب اسلامی سیدعلی خامنه ای 4.6 159 صفحۀ 94 اجازه خواستم که بروم و وضو بگیرم.اجازه دادند با دونظامی بروم.در مسیر یک افسر جوان که به گستاخی معروف بود، مرا دید و از دور به تمسخر صدا زد:آشیخ! ریشت را تراشیدند؟ و من فورا پاسخ دادم: بله سالها بود که چانه ی خود را ندیده بودم و حالا الحمداللّه میبینم! 0 0 معلم آینده💕 2 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 179 سر بریده را بغل کرده بود و می گفت: پدر جان کی تو را با خونت رنگی کرده؟کی من را در بچگی یتیم کرده؟ از وقتی رقیه سر پدرش را بغل کرده بود، آرام شده بود، آرام آرام..💔حسین رقیه را برده بود! 0 0 معلم آینده💕 2 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 166 شهدای کربلا همه یک جا دفن هستند، پایین پای امام.چند نفری اما به دلایلی قبرشان جاهای دیگر است، دورتر.مسلم به خاطر نامه ای که نوشت تا حسین بیاید،حر به خاطر این که جلوی کاروان امام را گرفت و عباس به خاطر این که نتوانست آب را برساند به خیمه ها..انگار این ها خجالت زده حسین بودند که قبرشان هم دورتر است.🥲✨️ 0 0 معلم آینده💕 2 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 163 پسر زیاد برای شکستن زینب گفت: کار خدا با برادرت را چطور دیدی؟ زینب محکم گفت: چیزی جز زیبایی ندیدم!✨️ 0 0 معلم آینده💕 2 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 156 زینب به سجاد میگفت: به خدا کسانی می آیند دراین سرزمین (کربلا) برای پدرت نشانه ای می سازند که با گذشت قرن ها محو نمی شود و پای دار می ماند...از هر سو می آیند، برایش عزاداری می کنند و مردهاشان مثل مادر جوان مرده گریه می کنند و ضجه می زنند..(شاید زینب از عاشقی امروز ما می گفت🥲) 0 0 معلم آینده💕 3 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 148 وقتی زیارت نامه پیامبران و امامان را می خوانیم، سلام می کنیم به خودش، به اسمش و صفاتش..پسر کوچک فاطمه اما زیارتش فرق می کند.او همه چیزش را داد و پس باید به همه چیزش سلام کنیم.سلام به خودش،سلام به سر بریده اش.سلام به سینه شکسته اش. سلام به بدن برهنه اش و سلام به سری که روی نیزه رفت..!💔 0 0 معلم آینده💕 4 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 123 0 0 معلم آینده💕 4 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 121 جون خودش را به پای امام انداخت و گفت: پسر رسول خدا! در خوشی و راحتی همراه شما باشم و موقع سختی دست از شما بردارم؟ هرگز! می دانم بویم بد است و رنگم سیاه ولی آیا بهشت را از من دریغ می کنی؟ امام اجازه داد جون برود و بجنگد.جون جنگید و چند نفری از آن ها را هم کشت تا شهید شد. امام حسین بالای سر جسدش آمد و گفت: خدایا رویش را سفید کن، بویش را خوش کن..چند روز بعد از عاشورا بنی اسد آمدند برای دفن شهدا،متوجه شدند بوی خوش مشک می آید.گشتند و فهمیدند بوی جسد جون است؛ بوی خوش عاشقی، مگر می شود دعای امام مستجاب نشود. 0 0 معلم آینده💕 5 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 113 یاران امام تن نیمه جان حر را آوردند کنار خیمه شهدا.امام آمد بالای سرش.خون ها را از سر و صورت حر پاک کرد و گفت: تو واقعا آزاده ای همان طور که مادرت اسمت را حر گذاشت.شاید امام میخواست عوض آن روزی را دربیاورد که حر با سپاهش جلوی امام را گرفت و امام گفت: مادرت به عزایت بنشیند حر! 0 0 معلم آینده💕 5 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 103 شهامت می خواهد که آدم بعد از اشتباه بزرگ، راه درست را انتخاب کند و نترسد. 0 0 معلم آینده💕 5 روز پیش قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز مهدی قزلی 4.3 20 صفحۀ 80 امام پیاده شد و یک مشت از خاک را برداشت وبو کرد.گریه اش گرفت.پرسید: این جا کجاست؟ یکی گفت غاضریه.امام پرسید: اسم دیگری دارد؟ یک نفر دیگر گفت: شاطی الفرات.امام راضی نشده بود..ناگهان یک نفر گفت: کربلا!..امام انگار منتظر همین اسم بود.گفت خدایا پناه می بریم به تو از کرب و بلا. انا لله و انا الیه راجعون! 0 0