بریدهای از کتاب قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز اثر مهدی قزلی
5 روز پیش
صفحۀ 80
امام پیاده شد و یک مشت از خاک را برداشت وبو کرد.گریه اش گرفت.پرسید: این جا کجاست؟ یکی گفت غاضریه.امام پرسید: اسم دیگری دارد؟ یک نفر دیگر گفت: شاطی الفرات.امام راضی نشده بود..ناگهان یک نفر گفت: کربلا!..امام انگار منتظر همین اسم بود.گفت خدایا پناه می بریم به تو از کرب و بلا. انا لله و انا الیه راجعون!
امام پیاده شد و یک مشت از خاک را برداشت وبو کرد.گریه اش گرفت.پرسید: این جا کجاست؟ یکی گفت غاضریه.امام پرسید: اسم دیگری دارد؟ یک نفر دیگر گفت: شاطی الفرات.امام راضی نشده بود..ناگهان یک نفر گفت: کربلا!..امام انگار منتظر همین اسم بود.گفت خدایا پناه می بریم به تو از کرب و بلا. انا لله و انا الیه راجعون!
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.