بریده‌ای از کتاب قصه کربلا: برش هایی از زندگانی امام حسین (ع) از آغاز تا پرواز اثر مهدی قزلی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 113

یاران امام تن نیمه جان حر را آوردند کنار خیمه شهدا.امام آمد بالای سرش.خون ها را از سر و صورت حر پاک کرد و گفت: تو واقعا آزاده ای همان طور که مادرت اسمت را حر گذاشت.شاید امام میخواست عوض آن روزی را دربیاورد که حر با سپاهش جلوی امام را گرفت و امام گفت: مادرت به عزایت بنشیند حر!

یاران امام تن نیمه جان حر را آوردند کنار خیمه شهدا.امام آمد بالای سرش.خون ها را از سر و صورت حر پاک کرد و گفت: تو واقعا آزاده ای همان طور که مادرت اسمت را حر گذاشت.شاید امام میخواست عوض آن روزی را دربیاورد که حر با سپاهش جلوی امام را گرفت و امام گفت: مادرت به عزایت بنشیند حر!

2

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.