بریدههای کتاب ریحانـہ ریحانـہ دیروز دختر موشرابی محمد حسین زاده 4.0 35 صفحۀ 65 خون است که مرد را از نامرد جدا میکند و ظالم را از مظلوم. خون مظلوم آتش در نیستان است! فغانش که بلند شود دلهای خواب را هم نهیب میزند. 0 1 ریحانـہ 1404/7/19 - 12:07 تاکسی سواری سروش صحت 3.3 73 صفحۀ 22 "تو خونه همیشه رنده کردن پیاز با منه. هم سبک میشم، هم پیاز ها رنده میشه." 0 1 ریحانـہ 1404/7/7 - 10:57 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 144 صفحۀ 17 بعضی ها کمبودهایشان را از راههای دیگر ترمیم میکنند و پوششی زینتی و گرانبها بر مردهی خویش میکشند؛بعضی ها بیمار گونه و عصبی، تا پایان عمر به شکستی که خوردهاند و میاندیشند،و هر چیز را که جلوی دستشان باشد میشکنند و خراب میکنند؛و معدودی هم خودکشی میکنند. 0 2 ریحانـہ 1404/5/28 - 18:58 آخرین کودک جان هارت 4.3 3 صفحۀ 256 وقتی لبخند میزد، هیچکس نمیتوانست از دستش عصبانی بماند. 0 0 ریحانـہ 1404/5/22 - 23:13 دود خوسه ابخرو 3.9 20 صفحۀ 110 وقتی ما برویم هیچ چیزی برای آدمهایی که بعد از ما میرسند به جا نخواهیم گذاشت. 0 0 ریحانـہ 1404/5/22 - 13:59 دود خوسه ابخرو 3.9 20 صفحۀ 62 همه چیز آرام است، الا من. 0 0 ریحانـہ 1404/5/18 - 15:08 آدم خواران ژان تولی 3.9 280 صفحۀ 14 " دوست دارم طوری برقصم که انگار فردایی در کار نیست! " 0 1 ریحانـہ 1404/5/14 - 10:19 شب بی پایان آگاتا کریستی 3.5 7 صفحۀ 102 مردم همانقدر به تو احترام میگذارند، که تو خودت به خودت احترام بگذاری. 0 9 ریحانـہ 1404/5/11 - 21:32 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 174 صفحۀ 294 با چشم های همهٔ مادران میتوانی بگریی. به تلاطم درآی. توفانی از آواز و شیون و اشک، ای دریای خفته! 0 0 ریحانـہ 1404/5/11 - 21:28 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 174 صفحۀ 293 زخمی اگر بر قلب بنشیند؛ تو، نه میتوانی زخمت را از قلبت وابکنی،و نه میتوانی قلبت را دور بیندازی.زخم تکه ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور میاندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند. 0 10 ریحانـہ 1404/5/7 - 21:21 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 174 صفحۀ 117 " روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند. روز و شب است. روشنی دارد، تاریکی دارد. پایین دارد، بالا دارد. کم دارد، بیش دارد." 0 1 ریحانـہ 1404/5/7 - 15:15 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 174 صفحۀ 82 دو نفر آدم، وقتی ناچارند باهم سر کنند، رنگ و رشتههای خاص و کشمکشهای خاصی آن ها را به هم گره میزند. در هر حال، کشمکش _پنهان یا آشکار_ پرهیز نمیتوانند بکنند. درست مثل اینست که رشمه ای به دور دستها، شانهها،پاها و گردنهاشان پیچیده و هر سر این رشمه به دست دیگری باشد.بندی همدیگر. در این کشمکش _که انگار جبریست_ نزدیک به هم اگر بشوند، خفقان میگیرند و دور اگر بشنوند ترس برشان میدارد. سر رشمه اگر از دستها نگریزد،به هر حال، کشمکش برقرار میماند. 0 1 ریحانـہ 1404/5/5 - 17:08 داستان لوسی گولت ویلیام ترور 3.8 3 صفحۀ 25 "این غائله نمیخوابه،آتش بس بشه یا نشه. آدم میفهمه. آدم احساس میکنه. ما در امان نیستیم، اروارد." 0 1 ریحانـہ 1404/5/4 - 14:53 ملاقات با مرگ آگاتا کریستی 4.2 8 صفحۀ 85 خلوت و تنهایی شگفت انگیز است؛ شفابخش است، به آدم آرامش میدهد، از معاشرتهای خسته کننده اثری نیست، مشکلات شخصیِ آدم که به روحش نیش میزنند بکلی از یاد می روند. 0 3 ریحانـہ 1404/4/28 - 15:44 الهه انتقام آگاتا کریستی 0.0 5 صفحۀ 223 عشق. عشق. کلمهٔ وحشتناکی است عشق. 0 2
بریدههای کتاب ریحانـہ ریحانـہ دیروز دختر موشرابی محمد حسین زاده 4.0 35 صفحۀ 65 خون است که مرد را از نامرد جدا میکند و ظالم را از مظلوم. خون مظلوم آتش در نیستان است! فغانش که بلند شود دلهای خواب را هم نهیب میزند. 0 1 ریحانـہ 1404/7/19 - 12:07 تاکسی سواری سروش صحت 3.3 73 صفحۀ 22 "تو خونه همیشه رنده کردن پیاز با منه. هم سبک میشم، هم پیاز ها رنده میشه." 0 1 ریحانـہ 1404/7/7 - 10:57 ابن مشغله نادر ابراهیمی 4.2 144 صفحۀ 17 بعضی ها کمبودهایشان را از راههای دیگر ترمیم میکنند و پوششی زینتی و گرانبها بر مردهی خویش میکشند؛بعضی ها بیمار گونه و عصبی، تا پایان عمر به شکستی که خوردهاند و میاندیشند،و هر چیز را که جلوی دستشان باشد میشکنند و خراب میکنند؛و معدودی هم خودکشی میکنند. 0 2 ریحانـہ 1404/5/28 - 18:58 آخرین کودک جان هارت 4.3 3 صفحۀ 256 وقتی لبخند میزد، هیچکس نمیتوانست از دستش عصبانی بماند. 0 0 ریحانـہ 1404/5/22 - 23:13 دود خوسه ابخرو 3.9 20 صفحۀ 110 وقتی ما برویم هیچ چیزی برای آدمهایی که بعد از ما میرسند به جا نخواهیم گذاشت. 0 0 ریحانـہ 1404/5/22 - 13:59 دود خوسه ابخرو 3.9 20 صفحۀ 62 همه چیز آرام است، الا من. 0 0 ریحانـہ 1404/5/18 - 15:08 آدم خواران ژان تولی 3.9 280 صفحۀ 14 " دوست دارم طوری برقصم که انگار فردایی در کار نیست! " 0 1 ریحانـہ 1404/5/14 - 10:19 شب بی پایان آگاتا کریستی 3.5 7 صفحۀ 102 مردم همانقدر به تو احترام میگذارند، که تو خودت به خودت احترام بگذاری. 0 9 ریحانـہ 1404/5/11 - 21:32 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 174 صفحۀ 294 با چشم های همهٔ مادران میتوانی بگریی. به تلاطم درآی. توفانی از آواز و شیون و اشک، ای دریای خفته! 0 0 ریحانـہ 1404/5/11 - 21:28 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 174 صفحۀ 293 زخمی اگر بر قلب بنشیند؛ تو، نه میتوانی زخمت را از قلبت وابکنی،و نه میتوانی قلبت را دور بیندازی.زخم تکه ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور میاندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند. 0 10 ریحانـہ 1404/5/7 - 21:21 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 174 صفحۀ 117 " روزگار همیشه بر یک قرار نمیماند. روز و شب است. روشنی دارد، تاریکی دارد. پایین دارد، بالا دارد. کم دارد، بیش دارد." 0 1 ریحانـہ 1404/5/7 - 15:15 جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی 4.1 174 صفحۀ 82 دو نفر آدم، وقتی ناچارند باهم سر کنند، رنگ و رشتههای خاص و کشمکشهای خاصی آن ها را به هم گره میزند. در هر حال، کشمکش _پنهان یا آشکار_ پرهیز نمیتوانند بکنند. درست مثل اینست که رشمه ای به دور دستها، شانهها،پاها و گردنهاشان پیچیده و هر سر این رشمه به دست دیگری باشد.بندی همدیگر. در این کشمکش _که انگار جبریست_ نزدیک به هم اگر بشوند، خفقان میگیرند و دور اگر بشنوند ترس برشان میدارد. سر رشمه اگر از دستها نگریزد،به هر حال، کشمکش برقرار میماند. 0 1 ریحانـہ 1404/5/5 - 17:08 داستان لوسی گولت ویلیام ترور 3.8 3 صفحۀ 25 "این غائله نمیخوابه،آتش بس بشه یا نشه. آدم میفهمه. آدم احساس میکنه. ما در امان نیستیم، اروارد." 0 1 ریحانـہ 1404/5/4 - 14:53 ملاقات با مرگ آگاتا کریستی 4.2 8 صفحۀ 85 خلوت و تنهایی شگفت انگیز است؛ شفابخش است، به آدم آرامش میدهد، از معاشرتهای خسته کننده اثری نیست، مشکلات شخصیِ آدم که به روحش نیش میزنند بکلی از یاد می روند. 0 3 ریحانـہ 1404/4/28 - 15:44 الهه انتقام آگاتا کریستی 0.0 5 صفحۀ 223 عشق. عشق. کلمهٔ وحشتناکی است عشق. 0 2