بریدهای از کتاب جای خالی سلوچ اثر محمود دولت آبادی
3 روز پیش
صفحۀ 82
دو نفر آدم، وقتی ناچارند باهم سر کنند، رنگ و رشتههای خاص و کشمکشهای خاصی آن ها را به هم گره میزند. در هر حال، کشمکش _پنهان یا آشکار_ پرهیز نمیتوانند بکنند. درست مثل اینست که رشمه ای به دور دستها، شانهها،پاها و گردنهاشان پیچیده و هر سر این رشمه به دست دیگری باشد.بندی همدیگر. در این کشمکش _که انگار جبریست_ نزدیک به هم اگر بشوند، خفقان میگیرند و دور اگر بشنوند ترس برشان میدارد. سر رشمه اگر از دستها نگریزد،به هر حال، کشمکش برقرار میماند.
دو نفر آدم، وقتی ناچارند باهم سر کنند، رنگ و رشتههای خاص و کشمکشهای خاصی آن ها را به هم گره میزند. در هر حال، کشمکش _پنهان یا آشکار_ پرهیز نمیتوانند بکنند. درست مثل اینست که رشمه ای به دور دستها، شانهها،پاها و گردنهاشان پیچیده و هر سر این رشمه به دست دیگری باشد.بندی همدیگر. در این کشمکش _که انگار جبریست_ نزدیک به هم اگر بشوند، خفقان میگیرند و دور اگر بشنوند ترس برشان میدارد. سر رشمه اگر از دستها نگریزد،به هر حال، کشمکش برقرار میماند.
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.