بریدههای کتاب محمدرضا شمس اشکذری محمدرضا شمس اشکذری 5 روز پیش حماسه جاوید: ناخدا یکم عباس خیرخواه با روایتی مستند از امیر دریادار دکتر حبیب الله سیاری عباس خیرخواه 3.5 0 صفحۀ 86 ناخدا سلیمان محبوبی [پس از اینکه نیروهای مردمی را آسیبشناسی میکند]: « اما شجاعت و شهامتشون قابل تحسین بود و اینو میشد از احساس پاک و بیشائبهشون و از ترانههایی که ... به زبون میآوردن، احساس کرد. یکی از اونها در حالی که هاله غمی تو چهره و حلقه اشکی به چشم داشت، این ترانه زیبا و دلنشین رو برای من خوند و منو به شدت تحت تأثیر قرار داد. خدایا این وطن مأوی مویه دل و دلدار دل آروم مویه نمیدوم این ولایت را به دشمن زمونی که حقیقت یار مویه ------------------- نیاد اون روز که ایرون خوار گرده به دست دشمنش بیمار گرده الهی جان و مالوم هر چه داروم فدای موطنم ایران گرده -------------------- الهی دشمنش بیخانمان بی ذلیل و در به در در این زمون بی مترس از دست قدار زمونه که یارت ملت ایران زمینه » 0 6 محمدرضا شمس اشکذری 1404/2/3 6410 خاطرات از: امیر سرتیپ خلبان آزاده حسین لشکری حسین لشکری 4.5 1 صفحۀ 6 0 6 محمدرضا شمس اشکذری 1404/1/24 گفت وگو با کیشلوفسکی رناتا برنارد 3.5 0 صفحۀ 245 [پس از این که کیشلوفسکی میگوید دیگر فیلم نخواهد ساخت] مصاحبهگر: آیا شما ثروتمند هستید؟ آیا به کار کردن نیازی ندارید؟ کیشلوفسکی: نه خیلی. ولی بسیاری از خواستههایم تأمین شدهاند. به اندازه کافی پول دارم که یک زندگی آرام را تجربه کنم. مصاحبهگر: با این حساب روزها را چطور خواهید گذراند؟ کیشلوفسکی: کتابهای زیادی وجود دارد که من نخواندهام. علاوه بر این، کتابهای زیادی هم وجود دارد که هر کدام را چهار بار خواندهام ولی نیاز دارم که آنها را سه بار دیگر بخوانم. مصاحبهگر: دلمان برایتان تنگ خواهد شد. کیشلوفسکی: نگران نباشید کسی میآید و فوراً جای من را پر میکند. 0 3 محمدرضا شمس اشکذری 1404/1/24 گفت وگو با کیشلوفسکی رناتا برنارد 3.5 0 صفحۀ 224 مصاحبهگر: شما با فیلمهایتان میخواهید به چه بخشی از وجود انسان برسید؟ کیشلوفسکی: همان حساسیت درونی. اما نه حساسیت سیاسی یا اجتماعی. من صرفاً مایل هستم به لایههای ناخودآگاه تجربیات انسانی دست یابم. همان لایهای که اکثر آدمها از صحبت کردن در موردش شرمسارند. 0 4 محمدرضا شمس اشکذری 1404/1/19 نکته های تاریخی جعفر شیرعلی نیا 4.7 1 صفحۀ 160 [از دستنوشتههای شهید چمران] «گروهی ادعای انقلابیگری دارند. دیگران را غیرمنطقی، غیرانقلابی، لیبرال...قلمداد میکنند... درحالی که به سهولت میتوان دید ایشان بیش از هر دشمنی لطمه به انقلاب زدهاند، انقلاب ایران را به لب پرتگاه سقوط کشاندهاند، همه مردم را از انقلاب زده کردهاند، هرج و مرج و آشوب و بینظمی در نظر آنان انقلاب معنی میدهد و تصور میکنند با بیبرنامگی و شعارهای تند و احساسات کور و کارهای غیرمنطقی میتوانند انقلاب را به پیروزی برسانند...» 1 12 محمدرضا شمس اشکذری 1404/1/15 گفت وگو با کیشلوفسکی رناتا برنارد 3.5 0 صفحۀ 122 کیشلوفسکی [در ۱۹۸۸]: سیاست و آنچه به جامعه مربوط میشود، ملالآور است. تکرارشونده است. آنچه واقعاً برای من جذابیت دارد این است که یک انسان چطور در چنین وضعیت ملالآور و تکرارشوندهای رفتار میکند و چطور خود را با آن تطبیق میدهد. 0 13 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/27 پنج حکایت ویلیام شکسپیر 5.0 1 صفحۀ 197 کنون ای سخنگوی بیدارمغز/ یکی داستانی بیارای نغز سخن چون برابر شود با خرد/ روان سر آینده رامش برد حکایت کنند که در روزگار پیشین پادشاهی بر سریر سلطنت کشور دانمارک جای داشت به فضایل آراسته و از رذایل پیراسته، لشکری از فر او نیکنام و کشوری از داد او شادکام. قضا را به مرگی نامعلوم ناگهان درگذشت، بانوی خوبروی او ملکه گرترود هنوز ماهی دو از سوگ شوی نگذشته با برادرش کلادیوس پیمان مزاوجت بست و او به جای برادر بر تخت بنشست. .... از آن طرف شاهزاده هاملت به مکارم شجاعت و شهامت مزین بود و به میامن عزت و فتوت سرفراز. ز خوبی دیدار و گفتار اوی/ ز هوش دل و شرم کردار اوی بدان اندکی سال و چندین خرد/ که گفتی ز دانش خرد پرورد 0 3 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/27 پنج حکایت ویلیام شکسپیر 5.0 1 صفحۀ 21 حکایت کنند که در شهر ونیز تاجری یهودی بود شایلاک نام، حرفتش رباخواری و سیرتش مردمآزاری. بس که به ربح گزاف به بازرگانان مسیحی وام داده بود مکنتی بسیار گرد ساخته و از دولتمندان آن شهر به شمار میرفت. [ آغاز داستان تاجر ونیزی] 0 3 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/26 دایرةالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق جعفر شیرعلی نیا 4.3 5 صفحۀ 325 0 4 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/26 دایرةالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق جعفر شیرعلی نیا 4.3 5 صفحۀ 309 مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، که نیروهایش از دجله گذشته بودند و در محدودهای به نام «کیسهای» محاصره شده بودند، جلوتر از همه است. از قرارگاه به نیروهای باکری دستور میدهند حتی اگر شده دست و پایش را ببندید و عقب بفرستیدش. اما او عقب نمیآید. التماسش میکنند فایده ندارد. آخز یک نفر آن قدر التماسش میکند و میگوید اسلام به شما نیاز دارد که راضی میشود اما هنوز سوار قایق نشده، پیاده میشود. حال عجیبی دارد. وسایل جیبش را خالی میکند و اسلحه میگیرد و به جنگ ادامه میدهد تا تیر به پیشانیش میخورد. سوار قایقش میکنند که از دجله بازگردانندش. آرپیجیزن عراقی قایق را زد و باکری سوخت. 0 1 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/26 دایرةالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق جعفر شیرعلی نیا 4.3 5 صفحۀ 298 «موفقیت عملیات [عاشورا] در محور میانی و شمالی شیرین بود، اما تلخی سرنوشت محاصرهشدگان شیرینیاش را تلخ میکرد. آنها مدام میپرسیدند چرا کسی به کمکشان نمیآید؟! حال مجروحان بسیار وخیم است و بچهها سردشان است. تشنه و گرسنه هستند. ناصح، فرمانده تیپ نبی اکرم کرمانشاه سختترین و تلخترین جملات زندگیاش را به آنها گفت: ما دیگر نمیتوانیم برای شما کاری بکنیم. خودتان هر طور صلاح میدانید اقدام کنید.» 0 1 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/22 دایرةالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق جعفر شیرعلی نیا 4.3 5 صفحۀ 287 عملیات خیبر سوم اسفند سال ۱۳۶۲ عملیات خیبر با رمز یا رسول الله آغاز شد. در شب و روز اول عملیات در محور شمالی نیروها به جاده العماره-بصره رسیدند. در محور زید نیروها نتوانستند از موانع عبور کنند و عملیات در آن محور زود متوقف شد. اما موفقیت در محور شمالی امیدوارکننده بود. در مرحله بعد گروهی از نیروها میبایست از میان هور به جزایر مجنون حمله میکردند و باقی از طلائیه که یگانه راه خشکی منطقه شمالی عملیات بود. عملیات در این محور یک روز به تاخیر افتاده بود اما نیروهای هور از این تاخیر باخبر نشدند و خود را به جزیره جنوبی رساندند. حالا باید نیروهای طلائیه از آنها حمایت میکردند که آنها نبودند. شرایط سختی برای نیروهایی که در جزیرهی جنوبی بودند پیش آمد. پس نیروهای طلائیه را مجبور کردند به جای شب در روز حرکت کنند و خود را به آنها برسانند. عراقیها هم هرچه نیرو و آتش در توان داشتند بر طلائیه متمرکز کردند تا این گروه به جزیره جنوبی نرسند. میدانستند که اگر این راه باز شود، کار تمام است وگرنه باقی نیروهای ایران هم در خطر خواهند بود. رزمندههای ایرانی در مجنون خیلی شهید دادند و در طلائیه هم. 0 3 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 257 دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هیچ دارویی خوش نشود، نه به خفتن نه به گشتن و نه به خوردن، الّا به دیدار دوست که لِقاءُ الخَلیلِ شِفاءُ العَلیلِ. 0 9 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 205 بعضی باشد که سلام دهند و از سلام ایشان بوی دود آید، و بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی مشک آید. این کسی دریابد که او را مشامی باشد. 0 13 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 142 یار خوش چیزیست زیرا که یار از خیال یار قوت میگیرد و میبالد و حیات نو مییابد. چه عجب میآید؟ مجنون را خیال لیلی قوت میداد و غذا میشد. جایی که خیال معشوقِ مَجازی را این قوت و تأثیر باشد که یار او را قوت بخشد، یار حقیقی را چه عجب میداری که قوتها بخشد خیال او در حضور و غیبت؟ چه جای خیال است؟ آن خود جان حقیقتهاست، آن را خیال نگویند. 0 1 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 85 چون عنایت او دررسد کارِ صدهزار کوشش کند و افزون. 0 6 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 62 با پادشاهان نشستن از این روی خطر نیست که سر برود که سری است رفتنی، چه امروز چه فردا. اما از این رو خطر است که با ایشان چون درآیند و نفسهای ایشان قوت گرفته است و اژدها شده، این کس که به ایشان صحبت کرد و دعوی دوستی کرد و مال ایشان قبول کرد لابد باشد که بر وفق ایشان سخن گوید و رایهای بد ایشان را از روی دلنگاهداشتی قبول کند و نتواند مخالف آن گفتن. از این رو خطر است. زیرا دین را زیان دارد. 0 1 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/10 شمشیر و جغرافیا: مجموعه شعر (1370 - 1391) محمدکاظم کاظمی 4.1 3 صفحۀ 72 حیف شد، فصل فلکتازی آدمها رفت آدمکها همه ماندند زمینگیر و ذلیل قوم موسی پی سیر و عدسی سرگردان قوم فرعون شنا کرده گذشتند از نیل دیگر از بندهی بیچاره نیاید کاری ای خدا، این تو و این کعبه و این لشکر فیل 0 5 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/10 شمشیر و جغرافیا: مجموعه شعر (1370 - 1391) محمدکاظم کاظمی 4.1 3 صفحۀ 17 آری، برادران همگی ناتنی شدند این سیبها، بهار نشد، کندنی شدند این سایههای رو به بلندی در این غروب میراث مردمی است که اهریمنی شدند امروز هم گذشت و از این گونه چند روز کم کم تمام آدمیان آهنی شدند 1 7 محمدرضا شمس اشکذری 1403/11/20 تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر قاسم یاحسینی 4.3 2 صفحۀ 170 0 12
بریدههای کتاب محمدرضا شمس اشکذری محمدرضا شمس اشکذری 5 روز پیش حماسه جاوید: ناخدا یکم عباس خیرخواه با روایتی مستند از امیر دریادار دکتر حبیب الله سیاری عباس خیرخواه 3.5 0 صفحۀ 86 ناخدا سلیمان محبوبی [پس از اینکه نیروهای مردمی را آسیبشناسی میکند]: « اما شجاعت و شهامتشون قابل تحسین بود و اینو میشد از احساس پاک و بیشائبهشون و از ترانههایی که ... به زبون میآوردن، احساس کرد. یکی از اونها در حالی که هاله غمی تو چهره و حلقه اشکی به چشم داشت، این ترانه زیبا و دلنشین رو برای من خوند و منو به شدت تحت تأثیر قرار داد. خدایا این وطن مأوی مویه دل و دلدار دل آروم مویه نمیدوم این ولایت را به دشمن زمونی که حقیقت یار مویه ------------------- نیاد اون روز که ایرون خوار گرده به دست دشمنش بیمار گرده الهی جان و مالوم هر چه داروم فدای موطنم ایران گرده -------------------- الهی دشمنش بیخانمان بی ذلیل و در به در در این زمون بی مترس از دست قدار زمونه که یارت ملت ایران زمینه » 0 6 محمدرضا شمس اشکذری 1404/2/3 6410 خاطرات از: امیر سرتیپ خلبان آزاده حسین لشکری حسین لشکری 4.5 1 صفحۀ 6 0 6 محمدرضا شمس اشکذری 1404/1/24 گفت وگو با کیشلوفسکی رناتا برنارد 3.5 0 صفحۀ 245 [پس از این که کیشلوفسکی میگوید دیگر فیلم نخواهد ساخت] مصاحبهگر: آیا شما ثروتمند هستید؟ آیا به کار کردن نیازی ندارید؟ کیشلوفسکی: نه خیلی. ولی بسیاری از خواستههایم تأمین شدهاند. به اندازه کافی پول دارم که یک زندگی آرام را تجربه کنم. مصاحبهگر: با این حساب روزها را چطور خواهید گذراند؟ کیشلوفسکی: کتابهای زیادی وجود دارد که من نخواندهام. علاوه بر این، کتابهای زیادی هم وجود دارد که هر کدام را چهار بار خواندهام ولی نیاز دارم که آنها را سه بار دیگر بخوانم. مصاحبهگر: دلمان برایتان تنگ خواهد شد. کیشلوفسکی: نگران نباشید کسی میآید و فوراً جای من را پر میکند. 0 3 محمدرضا شمس اشکذری 1404/1/24 گفت وگو با کیشلوفسکی رناتا برنارد 3.5 0 صفحۀ 224 مصاحبهگر: شما با فیلمهایتان میخواهید به چه بخشی از وجود انسان برسید؟ کیشلوفسکی: همان حساسیت درونی. اما نه حساسیت سیاسی یا اجتماعی. من صرفاً مایل هستم به لایههای ناخودآگاه تجربیات انسانی دست یابم. همان لایهای که اکثر آدمها از صحبت کردن در موردش شرمسارند. 0 4 محمدرضا شمس اشکذری 1404/1/19 نکته های تاریخی جعفر شیرعلی نیا 4.7 1 صفحۀ 160 [از دستنوشتههای شهید چمران] «گروهی ادعای انقلابیگری دارند. دیگران را غیرمنطقی، غیرانقلابی، لیبرال...قلمداد میکنند... درحالی که به سهولت میتوان دید ایشان بیش از هر دشمنی لطمه به انقلاب زدهاند، انقلاب ایران را به لب پرتگاه سقوط کشاندهاند، همه مردم را از انقلاب زده کردهاند، هرج و مرج و آشوب و بینظمی در نظر آنان انقلاب معنی میدهد و تصور میکنند با بیبرنامگی و شعارهای تند و احساسات کور و کارهای غیرمنطقی میتوانند انقلاب را به پیروزی برسانند...» 1 12 محمدرضا شمس اشکذری 1404/1/15 گفت وگو با کیشلوفسکی رناتا برنارد 3.5 0 صفحۀ 122 کیشلوفسکی [در ۱۹۸۸]: سیاست و آنچه به جامعه مربوط میشود، ملالآور است. تکرارشونده است. آنچه واقعاً برای من جذابیت دارد این است که یک انسان چطور در چنین وضعیت ملالآور و تکرارشوندهای رفتار میکند و چطور خود را با آن تطبیق میدهد. 0 13 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/27 پنج حکایت ویلیام شکسپیر 5.0 1 صفحۀ 197 کنون ای سخنگوی بیدارمغز/ یکی داستانی بیارای نغز سخن چون برابر شود با خرد/ روان سر آینده رامش برد حکایت کنند که در روزگار پیشین پادشاهی بر سریر سلطنت کشور دانمارک جای داشت به فضایل آراسته و از رذایل پیراسته، لشکری از فر او نیکنام و کشوری از داد او شادکام. قضا را به مرگی نامعلوم ناگهان درگذشت، بانوی خوبروی او ملکه گرترود هنوز ماهی دو از سوگ شوی نگذشته با برادرش کلادیوس پیمان مزاوجت بست و او به جای برادر بر تخت بنشست. .... از آن طرف شاهزاده هاملت به مکارم شجاعت و شهامت مزین بود و به میامن عزت و فتوت سرفراز. ز خوبی دیدار و گفتار اوی/ ز هوش دل و شرم کردار اوی بدان اندکی سال و چندین خرد/ که گفتی ز دانش خرد پرورد 0 3 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/27 پنج حکایت ویلیام شکسپیر 5.0 1 صفحۀ 21 حکایت کنند که در شهر ونیز تاجری یهودی بود شایلاک نام، حرفتش رباخواری و سیرتش مردمآزاری. بس که به ربح گزاف به بازرگانان مسیحی وام داده بود مکنتی بسیار گرد ساخته و از دولتمندان آن شهر به شمار میرفت. [ آغاز داستان تاجر ونیزی] 0 3 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/26 دایرةالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق جعفر شیرعلی نیا 4.3 5 صفحۀ 325 0 4 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/26 دایرةالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق جعفر شیرعلی نیا 4.3 5 صفحۀ 309 مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا، که نیروهایش از دجله گذشته بودند و در محدودهای به نام «کیسهای» محاصره شده بودند، جلوتر از همه است. از قرارگاه به نیروهای باکری دستور میدهند حتی اگر شده دست و پایش را ببندید و عقب بفرستیدش. اما او عقب نمیآید. التماسش میکنند فایده ندارد. آخز یک نفر آن قدر التماسش میکند و میگوید اسلام به شما نیاز دارد که راضی میشود اما هنوز سوار قایق نشده، پیاده میشود. حال عجیبی دارد. وسایل جیبش را خالی میکند و اسلحه میگیرد و به جنگ ادامه میدهد تا تیر به پیشانیش میخورد. سوار قایقش میکنند که از دجله بازگردانندش. آرپیجیزن عراقی قایق را زد و باکری سوخت. 0 1 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/26 دایرةالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق جعفر شیرعلی نیا 4.3 5 صفحۀ 298 «موفقیت عملیات [عاشورا] در محور میانی و شمالی شیرین بود، اما تلخی سرنوشت محاصرهشدگان شیرینیاش را تلخ میکرد. آنها مدام میپرسیدند چرا کسی به کمکشان نمیآید؟! حال مجروحان بسیار وخیم است و بچهها سردشان است. تشنه و گرسنه هستند. ناصح، فرمانده تیپ نبی اکرم کرمانشاه سختترین و تلخترین جملات زندگیاش را به آنها گفت: ما دیگر نمیتوانیم برای شما کاری بکنیم. خودتان هر طور صلاح میدانید اقدام کنید.» 0 1 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/22 دایرةالمعارف مصور تاریخ جنگ ایران و عراق جعفر شیرعلی نیا 4.3 5 صفحۀ 287 عملیات خیبر سوم اسفند سال ۱۳۶۲ عملیات خیبر با رمز یا رسول الله آغاز شد. در شب و روز اول عملیات در محور شمالی نیروها به جاده العماره-بصره رسیدند. در محور زید نیروها نتوانستند از موانع عبور کنند و عملیات در آن محور زود متوقف شد. اما موفقیت در محور شمالی امیدوارکننده بود. در مرحله بعد گروهی از نیروها میبایست از میان هور به جزایر مجنون حمله میکردند و باقی از طلائیه که یگانه راه خشکی منطقه شمالی عملیات بود. عملیات در این محور یک روز به تاخیر افتاده بود اما نیروهای هور از این تاخیر باخبر نشدند و خود را به جزیره جنوبی رساندند. حالا باید نیروهای طلائیه از آنها حمایت میکردند که آنها نبودند. شرایط سختی برای نیروهایی که در جزیرهی جنوبی بودند پیش آمد. پس نیروهای طلائیه را مجبور کردند به جای شب در روز حرکت کنند و خود را به آنها برسانند. عراقیها هم هرچه نیرو و آتش در توان داشتند بر طلائیه متمرکز کردند تا این گروه به جزیره جنوبی نرسند. میدانستند که اگر این راه باز شود، کار تمام است وگرنه باقی نیروهای ایران هم در خطر خواهند بود. رزمندههای ایرانی در مجنون خیلی شهید دادند و در طلائیه هم. 0 3 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 257 دوستان را در دل رنجها باشد که آن به هیچ دارویی خوش نشود، نه به خفتن نه به گشتن و نه به خوردن، الّا به دیدار دوست که لِقاءُ الخَلیلِ شِفاءُ العَلیلِ. 0 9 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 205 بعضی باشد که سلام دهند و از سلام ایشان بوی دود آید، و بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی مشک آید. این کسی دریابد که او را مشامی باشد. 0 13 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 142 یار خوش چیزیست زیرا که یار از خیال یار قوت میگیرد و میبالد و حیات نو مییابد. چه عجب میآید؟ مجنون را خیال لیلی قوت میداد و غذا میشد. جایی که خیال معشوقِ مَجازی را این قوت و تأثیر باشد که یار او را قوت بخشد، یار حقیقی را چه عجب میداری که قوتها بخشد خیال او در حضور و غیبت؟ چه جای خیال است؟ آن خود جان حقیقتهاست، آن را خیال نگویند. 0 1 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 85 چون عنایت او دررسد کارِ صدهزار کوشش کند و افزون. 0 6 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/17 اسطرلاب حق: گزیده فیه ما فیه جلال الدین محمدبن محمد مولوی 4.5 3 صفحۀ 62 با پادشاهان نشستن از این روی خطر نیست که سر برود که سری است رفتنی، چه امروز چه فردا. اما از این رو خطر است که با ایشان چون درآیند و نفسهای ایشان قوت گرفته است و اژدها شده، این کس که به ایشان صحبت کرد و دعوی دوستی کرد و مال ایشان قبول کرد لابد باشد که بر وفق ایشان سخن گوید و رایهای بد ایشان را از روی دلنگاهداشتی قبول کند و نتواند مخالف آن گفتن. از این رو خطر است. زیرا دین را زیان دارد. 0 1 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/10 شمشیر و جغرافیا: مجموعه شعر (1370 - 1391) محمدکاظم کاظمی 4.1 3 صفحۀ 72 حیف شد، فصل فلکتازی آدمها رفت آدمکها همه ماندند زمینگیر و ذلیل قوم موسی پی سیر و عدسی سرگردان قوم فرعون شنا کرده گذشتند از نیل دیگر از بندهی بیچاره نیاید کاری ای خدا، این تو و این کعبه و این لشکر فیل 0 5 محمدرضا شمس اشکذری 1403/12/10 شمشیر و جغرافیا: مجموعه شعر (1370 - 1391) محمدکاظم کاظمی 4.1 3 صفحۀ 17 آری، برادران همگی ناتنی شدند این سیبها، بهار نشد، کندنی شدند این سایههای رو به بلندی در این غروب میراث مردمی است که اهریمنی شدند امروز هم گذشت و از این گونه چند روز کم کم تمام آدمیان آهنی شدند 1 7 محمدرضا شمس اشکذری 1403/11/20 تکاوران نیروی دریایی در خرمشهر قاسم یاحسینی 4.3 2 صفحۀ 170 0 12