بریده‌ای از کتاب سقوط در چهلمین پرواز اثر یدالله شریفی راد

بریدۀ کتاب

صفحۀ 58

در آغاز هفته هفتم جنگ ... ناهار را رفتیم منزل یکی از بستگان و شام را منزل پدرزن [شهید] سروان کاظم ظریف خادم. ...پدر خانمش، از لحظه شنیدن خبر سقوط کاظم-یعنی دامادش- دچار بهت و سکوت شده بود. مرا که دید، انگار کاظم را دیده است. دستم را به گرمی فشرد. محکم در آغوشم گرفت. بارها و بارها بوسیدم. بوئیدم. و به حرف افتاد. و برایم گفت (در بین اعجاب اعضای خانه‌اش) کاظم دامادم نبود. کاظم دوستم بود. تنها دوستم بود. و من او را یک جا، دوست می‌دیدم و پسر و داماد. ... بعد بغض کرده اما متین و متحمل می‌گفت: - اگر نیاید، کمرم خواهد شکست. و من می‌ماندم مستأصل. چه باید می‌کردم؟ چه باید می‌گفتم؟ عینک آفتابی‌ام را سپر کردم تا رطوبت چشمانم دیده نشود.

در آغاز هفته هفتم جنگ ... ناهار را رفتیم منزل یکی از بستگان و شام را منزل پدرزن [شهید] سروان کاظم ظریف خادم. ...پدر خانمش، از لحظه شنیدن خبر سقوط کاظم-یعنی دامادش- دچار بهت و سکوت شده بود. مرا که دید، انگار کاظم را دیده است. دستم را به گرمی فشرد. محکم در آغوشم گرفت. بارها و بارها بوسیدم. بوئیدم. و به حرف افتاد. و برایم گفت (در بین اعجاب اعضای خانه‌اش) کاظم دامادم نبود. کاظم دوستم بود. تنها دوستم بود. و من او را یک جا، دوست می‌دیدم و پسر و داماد. ... بعد بغض کرده اما متین و متحمل می‌گفت: - اگر نیاید، کمرم خواهد شکست. و من می‌ماندم مستأصل. چه باید می‌کردم؟ چه باید می‌گفتم؟ عینک آفتابی‌ام را سپر کردم تا رطوبت چشمانم دیده نشود.

51

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.