بریدههای کتاب mahdiye mahdiye 1404/1/5 آن شرلی در گرین گیبلز لوسی مود مونتگمری 4.6 167 صفحۀ 158 نُه دختر دیگر هم آنجا بودند. همه آستین پفی داشتند. من سعی کردم خیال کنم که آستینهای من هم پفیاند، اما نشد. چرا نشد؟ وقتی در اتاق زیرشیروانی شرقی تنها بودم راحت میتوانستم خیال کنم آستینهایم پفیاند، اما بین دخترهایی که آستینهای پفی واقعی داشتند خیلی کار سختی بود. 0 3 mahdiye 1404/1/5 آن شرلی در گرین گیبلز لوسی مود مونتگمری 4.6 167 صفحۀ 156 آن حس میکرد زندگی بدون آستین پفی ارزش زیستن ندارد. 0 1 mahdiye 1404/1/4 آن شرلی در گرین گیبلز لوسی مود مونتگمری 4.6 167 صفحۀ 135 آن ناله ای کرد و گفت:《اوه، ولی خیلی فرق میکند آدم خودش چیزی را بگوید تا اینکه از دیگران بشنود. شاید آدم خودش چیزی را بداند، اما ته دلش امیدوار است دیگران ندانند. 》 0 1 mahdiye 1404/1/2 آن شرلی در گرین گیبلز لوسی مود مونتگمری 4.6 167 صفحۀ 82 زندگی من گورستان امیدهای مدفون است. 0 3 mahdiye 1404/1/2 آن شرلی در گرین گیبلز لوسی مود مونتگمری 4.6 167 صفحۀ 73 بدترین چیزِ خیالبافی این است که بالاخره باید دست از این کار بکشید و آن وقت خیلی اذیت میشوید. 0 8 mahdiye 1403/12/2 قلب جنگجوی خورشید سو لین تن 4.0 56 صفحۀ 37 شاید افسانههایی که بیشتر از همه برایمان ملموس بودند، همه تا حدی ریشه در حقیقت داشتند. 0 5 mahdiye 1403/12/2 قلب جنگجوی خورشید سو لین تن 4.0 56 صفحۀ 33 من با تمرکز بیشازحد روی یک نهال، از دیدن جنگل غافل مانده بودم. 0 7 mahdiye 1403/11/18 همنام آدریان یانگ 4.4 19 صفحۀ 212 دلم میخواست او را دربربگیرم، ولی دیوارهایی که دور خودش کشیده بود زیادی بلند بودند. 0 5 mahdiye 1403/11/14 همنام آدریان یانگ 4.4 19 صفحۀ 152 من فقط همان بخش از وجودش را میشناختم که خودش تصمیم گرفته بود نشانم بدهد. 0 3 mahdiye 1403/11/11 همنام آدریان یانگ 4.4 19 صفحۀ 38 آدم هیچوقت واقعاً نمیتونه کسی رو بشناسه 0 4 mahdiye 1403/11/10 فابل جلد 1 آدرین یانگ 4.2 83 صفحۀ 311 مادرم خورشید بود، ماه بود و دریا؛ ستاره قطبی بود که ما را به سلامت به ساحل میرساند. 0 4 mahdiye 1403/10/26 قصههای همیشگی؛ هشدار برادران گریم کریس کالفر 4.6 12 صفحۀ 408 مثل یه تکه شیشهی لگدخوردهم. اونقدر از درون شکستهم که نمیدونم چطور دوباره آدم سابق بشم. 0 2 mahdiye 1403/9/15 دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.1 84 صفحۀ 260 هر کدام از ما هم گوشههای تاریکی در وجودمان داشتیم که ترجیح میدادیم در سایه باقی بمانند. 0 4 mahdiye 1403/9/15 دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.1 84 صفحۀ 232 مردم درست به همون اندازه برای من جالبن که کتاب و موسیقی و هنر برای دیگران. 0 8 mahdiye 1403/9/7 دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.1 84 صفحۀ 98 وقتی احساسات بهمون غلبه کنن فاجعه رخ میده. 0 3 mahdiye 1403/9/2 دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.1 84 صفحۀ 18 فایده ماجراجویی چه بود وقتی آدم کسی را نداشته باشد که ماجراهایش را با او شریک شود؟ 0 1 mahdiye 1403/8/30 دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.1 84 صفحۀ 2 بعضی زخمها ریشه در درون ما دارن. اونها بخشی از وجودمون هستن و مارو شکل میدن. 0 1 mahdiye 1403/8/27 یاد او کالین هوور 3.8 78 صفحۀ 205 شاید واقعا نوشتن چیزی است که مرا از خودم نجات میدهد. 0 1 mahdiye 1403/8/27 یاد او کالین هوور 3.8 78 صفحۀ 204 میدانی که کتابخانه را به بار تبدیل کرده. کدام هیولایی چنین کاری میکند؟ 0 0 mahdiye 1403/8/17 یاد او کالین هوور 3.8 78 صفحۀ 19 توی زندان دلم برای قهوه گرانقیمت طعمدار تنگ شده بود. و تو. دلتنگِ قهوه گران بودم و دلتنگ تو. 0 4
بریدههای کتاب mahdiye mahdiye 1404/1/5 آن شرلی در گرین گیبلز لوسی مود مونتگمری 4.6 167 صفحۀ 158 نُه دختر دیگر هم آنجا بودند. همه آستین پفی داشتند. من سعی کردم خیال کنم که آستینهای من هم پفیاند، اما نشد. چرا نشد؟ وقتی در اتاق زیرشیروانی شرقی تنها بودم راحت میتوانستم خیال کنم آستینهایم پفیاند، اما بین دخترهایی که آستینهای پفی واقعی داشتند خیلی کار سختی بود. 0 3 mahdiye 1404/1/5 آن شرلی در گرین گیبلز لوسی مود مونتگمری 4.6 167 صفحۀ 156 آن حس میکرد زندگی بدون آستین پفی ارزش زیستن ندارد. 0 1 mahdiye 1404/1/4 آن شرلی در گرین گیبلز لوسی مود مونتگمری 4.6 167 صفحۀ 135 آن ناله ای کرد و گفت:《اوه، ولی خیلی فرق میکند آدم خودش چیزی را بگوید تا اینکه از دیگران بشنود. شاید آدم خودش چیزی را بداند، اما ته دلش امیدوار است دیگران ندانند. 》 0 1 mahdiye 1404/1/2 آن شرلی در گرین گیبلز لوسی مود مونتگمری 4.6 167 صفحۀ 82 زندگی من گورستان امیدهای مدفون است. 0 3 mahdiye 1404/1/2 آن شرلی در گرین گیبلز لوسی مود مونتگمری 4.6 167 صفحۀ 73 بدترین چیزِ خیالبافی این است که بالاخره باید دست از این کار بکشید و آن وقت خیلی اذیت میشوید. 0 8 mahdiye 1403/12/2 قلب جنگجوی خورشید سو لین تن 4.0 56 صفحۀ 37 شاید افسانههایی که بیشتر از همه برایمان ملموس بودند، همه تا حدی ریشه در حقیقت داشتند. 0 5 mahdiye 1403/12/2 قلب جنگجوی خورشید سو لین تن 4.0 56 صفحۀ 33 من با تمرکز بیشازحد روی یک نهال، از دیدن جنگل غافل مانده بودم. 0 7 mahdiye 1403/11/18 همنام آدریان یانگ 4.4 19 صفحۀ 212 دلم میخواست او را دربربگیرم، ولی دیوارهایی که دور خودش کشیده بود زیادی بلند بودند. 0 5 mahdiye 1403/11/14 همنام آدریان یانگ 4.4 19 صفحۀ 152 من فقط همان بخش از وجودش را میشناختم که خودش تصمیم گرفته بود نشانم بدهد. 0 3 mahdiye 1403/11/11 همنام آدریان یانگ 4.4 19 صفحۀ 38 آدم هیچوقت واقعاً نمیتونه کسی رو بشناسه 0 4 mahdiye 1403/11/10 فابل جلد 1 آدرین یانگ 4.2 83 صفحۀ 311 مادرم خورشید بود، ماه بود و دریا؛ ستاره قطبی بود که ما را به سلامت به ساحل میرساند. 0 4 mahdiye 1403/10/26 قصههای همیشگی؛ هشدار برادران گریم کریس کالفر 4.6 12 صفحۀ 408 مثل یه تکه شیشهی لگدخوردهم. اونقدر از درون شکستهم که نمیدونم چطور دوباره آدم سابق بشم. 0 2 mahdiye 1403/9/15 دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.1 84 صفحۀ 260 هر کدام از ما هم گوشههای تاریکی در وجودمان داشتیم که ترجیح میدادیم در سایه باقی بمانند. 0 4 mahdiye 1403/9/15 دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.1 84 صفحۀ 232 مردم درست به همون اندازه برای من جالبن که کتاب و موسیقی و هنر برای دیگران. 0 8 mahdiye 1403/9/7 دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.1 84 صفحۀ 98 وقتی احساسات بهمون غلبه کنن فاجعه رخ میده. 0 3 mahdiye 1403/9/2 دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.1 84 صفحۀ 18 فایده ماجراجویی چه بود وقتی آدم کسی را نداشته باشد که ماجراهایش را با او شریک شود؟ 0 1 mahdiye 1403/8/30 دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.1 84 صفحۀ 2 بعضی زخمها ریشه در درون ما دارن. اونها بخشی از وجودمون هستن و مارو شکل میدن. 0 1 mahdiye 1403/8/27 یاد او کالین هوور 3.8 78 صفحۀ 205 شاید واقعا نوشتن چیزی است که مرا از خودم نجات میدهد. 0 1 mahdiye 1403/8/27 یاد او کالین هوور 3.8 78 صفحۀ 204 میدانی که کتابخانه را به بار تبدیل کرده. کدام هیولایی چنین کاری میکند؟ 0 0 mahdiye 1403/8/17 یاد او کالین هوور 3.8 78 صفحۀ 19 توی زندان دلم برای قهوه گرانقیمت طعمدار تنگ شده بود. و تو. دلتنگِ قهوه گران بودم و دلتنگ تو. 0 4