بریده کتابهای mahdiye mahdiye 23 ساعت پیش دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.2 67 صفحۀ 2 بعضی زخمها ریشه در درون ما دارن. اونها بخشی از وجودمون هستن و مارو شکل میدن. 0 0 mahdiye 4 روز پیش یاد او کالین هوور 3.9 55 صفحۀ 205 شاید واقعا نوشتن چیزی است که مرا از خودم نجات میدهد. 0 0 mahdiye 4 روز پیش یاد او کالین هوور 3.9 55 صفحۀ 204 میدانی که کتابخانه را به بار تبدیل کرده. کدام هیولایی چنین کاری میکند؟ 0 0 mahdiye 1403/8/17 یاد او کالین هوور 3.9 55 صفحۀ 19 توی زندان دلم برای قهوه گرانقیمت طعمدار تنگ شده بود. و تو. دلتنگِ قهوه گران بودم و دلتنگ تو. 0 4 mahdiye 1403/8/17 ارثیه هاثورن جنیفر لین بارنز 4.3 20 صفحۀ 286 عشق به اون براش دردناک بود و در هر صورت، باز هم دوستش داشت. 0 2 mahdiye 1403/8/17 ارثیه هاثورن جنیفر لین بارنز 4.3 20 صفحۀ 284 میدونم عاشق داستانهای پریانی، ولی من نمیتونم پایان خوبوخوش تو باشم. نمیتونیم تا ابد اینجا توی قصر کوچک خودمون بمونیم. تو باید یه قصر جدید پیدا کنی. باید به زندگیت ادامه بدی. باید زندگی کنی، به خاطر من. 0 2 mahdiye 1403/8/17 ارثیه هاثورن جنیفر لین بارنز 4.3 20 صفحۀ 284 تو رو میشناسم... میدونم دوست داشتن من حتما بهت صدمه میزنه. و من دیگه بهت صدمه نمیزنم. 0 0 mahdiye 1403/8/17 ارثیه هاثورن جنیفر لین بارنز 4.3 20 صفحۀ 265 دیگر خسته شده بودم. خسته از نگاهها. خسته از تظاهر به اینکه همه چیز عادی است. خسته از تلاش برای شاد نشان دادن خودم. 0 0 mahdiye 1403/8/13 اولین نفری که در نهایت میمیرد آدام سیلورا 4.2 9 صفحۀ 212 همیشه خوب نبودم؛ اما زنده بودم. 0 1 mahdiye 1403/8/13 اولین نفری که در نهایت میمیرد آدام سیلورا 4.2 9 صفحۀ 212 کاملا گم شدم و سعی کردم، خودم را در داستانها پیدا کنم. 0 1 mahdiye 1403/8/13 اولین نفری که در نهایت میمیرد آدام سیلورا 4.2 9 صفحۀ 197 من تمام این احساسات را داشتم و میدانستم که درست و منطقی نبود؛ اما خب، چه میشد کرد. 0 0 mahdiye 1403/8/13 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.2 94 صفحۀ 221 《نرو. لمس دستهای تو تنها چیزیه که نمیذاره عقلم رو از دست بدم.》 0 1 mahdiye 1403/8/13 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.2 94 صفحۀ 190 دنیا را زیرورو کردم تا کلمات مناسبی پیدا کنم و دهانم پر از خالی است. 0 1 mahdiye 1403/8/12 به امید دل بستم لانکالی 4.4 66 صفحۀ 69 سرش را به دیوار میکوبد و خود را آنقدر به آن فشار میدهد گویی میخواهد بخشی از آن بشود. انگار که دوست دارد نامرئی بشود. 0 6 mahdiye 1403/8/12 به امید دل بستم لانکالی 4.4 66 صفحۀ 14 ستارههایم دارند سقوط میکنند. و من نمیتوانم نجاتشان بدهم. 0 12
بریده کتابهای mahdiye mahdiye 23 ساعت پیش دختر مهتاب جلد 1 سولین تن 4.2 67 صفحۀ 2 بعضی زخمها ریشه در درون ما دارن. اونها بخشی از وجودمون هستن و مارو شکل میدن. 0 0 mahdiye 4 روز پیش یاد او کالین هوور 3.9 55 صفحۀ 205 شاید واقعا نوشتن چیزی است که مرا از خودم نجات میدهد. 0 0 mahdiye 4 روز پیش یاد او کالین هوور 3.9 55 صفحۀ 204 میدانی که کتابخانه را به بار تبدیل کرده. کدام هیولایی چنین کاری میکند؟ 0 0 mahdiye 1403/8/17 یاد او کالین هوور 3.9 55 صفحۀ 19 توی زندان دلم برای قهوه گرانقیمت طعمدار تنگ شده بود. و تو. دلتنگِ قهوه گران بودم و دلتنگ تو. 0 4 mahdiye 1403/8/17 ارثیه هاثورن جنیفر لین بارنز 4.3 20 صفحۀ 286 عشق به اون براش دردناک بود و در هر صورت، باز هم دوستش داشت. 0 2 mahdiye 1403/8/17 ارثیه هاثورن جنیفر لین بارنز 4.3 20 صفحۀ 284 میدونم عاشق داستانهای پریانی، ولی من نمیتونم پایان خوبوخوش تو باشم. نمیتونیم تا ابد اینجا توی قصر کوچک خودمون بمونیم. تو باید یه قصر جدید پیدا کنی. باید به زندگیت ادامه بدی. باید زندگی کنی، به خاطر من. 0 2 mahdiye 1403/8/17 ارثیه هاثورن جنیفر لین بارنز 4.3 20 صفحۀ 284 تو رو میشناسم... میدونم دوست داشتن من حتما بهت صدمه میزنه. و من دیگه بهت صدمه نمیزنم. 0 0 mahdiye 1403/8/17 ارثیه هاثورن جنیفر لین بارنز 4.3 20 صفحۀ 265 دیگر خسته شده بودم. خسته از نگاهها. خسته از تظاهر به اینکه همه چیز عادی است. خسته از تلاش برای شاد نشان دادن خودم. 0 0 mahdiye 1403/8/13 اولین نفری که در نهایت میمیرد آدام سیلورا 4.2 9 صفحۀ 212 همیشه خوب نبودم؛ اما زنده بودم. 0 1 mahdiye 1403/8/13 اولین نفری که در نهایت میمیرد آدام سیلورا 4.2 9 صفحۀ 212 کاملا گم شدم و سعی کردم، خودم را در داستانها پیدا کنم. 0 1 mahdiye 1403/8/13 اولین نفری که در نهایت میمیرد آدام سیلورا 4.2 9 صفحۀ 197 من تمام این احساسات را داشتم و میدانستم که درست و منطقی نبود؛ اما خب، چه میشد کرد. 0 0 mahdiye 1403/8/13 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.2 94 صفحۀ 221 《نرو. لمس دستهای تو تنها چیزیه که نمیذاره عقلم رو از دست بدم.》 0 1 mahdiye 1403/8/13 خردم کن جلد 1 طاهره مافی 4.2 94 صفحۀ 190 دنیا را زیرورو کردم تا کلمات مناسبی پیدا کنم و دهانم پر از خالی است. 0 1 mahdiye 1403/8/12 به امید دل بستم لانکالی 4.4 66 صفحۀ 69 سرش را به دیوار میکوبد و خود را آنقدر به آن فشار میدهد گویی میخواهد بخشی از آن بشود. انگار که دوست دارد نامرئی بشود. 0 6 mahdiye 1403/8/12 به امید دل بستم لانکالی 4.4 66 صفحۀ 14 ستارههایم دارند سقوط میکنند. و من نمیتوانم نجاتشان بدهم. 0 12