بریده‌های کتاب دختر مرداب

ولی ما با تلاش برای نجات دیگران خودمان را نجات خواهیم داد.

شاید من دشمنی‌ام که دوست داره دوستت باشه و شاید تو یه پرنده ای که دلش میخواد عروس باشه.

آدمیزاد بودن خیلی غم‌انگیز است

ولی حرف من اینه که... نمی تونم دوباره برم دنبال یه ماجراجویی جهان‌شکن دیگه.نمی تونم این بلا رو سر خانواده‌م بیارم

من جونم رو برای تو به خطر انداختم و این کارم خیلی با ارزشه؛چون واقعا میتونم بمیرم!

-قلب من مال توئه +آقای دلقک،حواست باشه.قلبی رو که میدزدن،دیگه پس نمیدن.

قوی بودن کار سختی بود.

هاتا:مجبور بودم دنبال جست بیام.

هاتا:بانو پینکرتون،دیوونگی توی خونِ منه

هاتا: یه معمای خیلی خوب بلدم:چرا کلاغ شبیه میز تحریره؟

کاترین:از رز سفید متنفرم!

جست رفیق ریون بود و مثل او کلاغ بود.

یه زمانی لبریز بودی از فکر های تازه و شکر.از اون کاترین بیشتر خوشم می اومد.

پادشاه:می‌شود باز‌هم برایم تارت درست کنی؟ جست:می شود لطفا بازهم از آن شیرینی ها درست کنید؟

تو طوری درباره ی دلقک حرف می زنی که انگار...انگار داری درباره ی یه تیکه کیک شکلاتی درست و حسابی صحبت می کنی.

اینکه چیزی رو به خاطر اینکه ازش می‌ترسیم باور نداشته باشیم ،کار خطرناکیه.

آه،چه خوب است تنها بودن و چه خوب است زنده بودن!

ویل:من برای استلا مرگ هستم.

بعضی چیزا رو نمیشه توضیح داد،چه ببخشی چه نبخشی .من جواب مناسبی ندارم.شاید اصلا جوابی وجود نداشته باشه.