بریدههای کتاب Mahnia Mahnia 1403/11/22 بادیگارد کاترین سنتر 3.6 16 صفحۀ 303 تو نمیتونی جهان یا مردمش رو کنترل کنی. نمیتونی مجبورشون کنی دوستت داشته باشن یا دوست دارن یا ندارن و حقیقت همینه ولی میتونی کاری بکنی که در مواجه با تین مشکلات چه کسی باشی. کسی که آسیب میزنه یا کمک میکنه؟ یا کسی که تو خشم میسوزه یا از مهربونی میدرخشه؟ امیدوار یا نا امید؟ تسلیم بشی یا ادامه بدی؟ زندگی کنی یا بمیری؟ 0 0 Mahnia 1403/10/20 ویرانی و قیام لی باردوگو 0.0 صفحۀ 217 آدم ها هروز عاشق میشوند. اما آیا خوشحال بودند؟ آیا حسشان دوام داشت؟ شاید عشق یک توهم بود. دعایی بود تا می خواندیم تا حقیقت تنهایی مان را پس بزنیم. 0 0 Mahnia 1403/10/20 ویرانی و قیام لی باردوگو 0.0 صفحۀ 302 امید هم مثل آب مکار است. همیشه به گونه ای راه خود را باز میکند. 0 0 Mahnia 1403/10/20 درباری از خار و رز سارا جی. ماس 3.6 14 صفحۀ 528 من مهربان و نرم هستم اما نه به وقت تحقیر. 0 1 Mahnia 1403/10/20 درباری از بال و تباهی سارا جی. ماس 4.2 5 صفحۀ 92 فقط تو میتونی تصمیم بگیری که چی بشکندت نفرین شکن. فقط تو. 0 0 Mahnia 1403/10/20 سایه های میان ما تریشیا لونسلر 4.0 44 صفحۀ 367 کلمه ها معنای مشخصی دارند. این رفتار هان که مهمن اینطور فکر نمیکنی؟ 0 0 Mahnia 1403/10/19 الکس رایدر: موج مرگ جلد 1 آنتونی هوروویتس 3.8 1 صفحۀ 193 مکثی برقرار شد و هر دو به هم خیره شدند. الکس:« تو یان رایدر رو کشتی،اون عموی من بود» «من خیلی ها رو کشتم» «یک روز تو را میکشم» لبخند زد و گفت « خیلی ها سعی کردند، باور کن. بهتر است برگردی به مدرسه و زندگیت. کشتن کار بزرگتراست و تو هنوز یک بچه ای.» 0 2 Mahnia 1403/10/16 گامبی نهایی 4.4 14 صفحۀ 348 تو برام خیلی شبیه مادرتی 0 1 Mahnia 1403/10/16 گامبی نهایی 4.4 14 صفحۀ 200 « ایوری، آدما کل زندگیم از من متنفر بودن» 1 1 Mahnia 1403/10/16 گامبی نهایی 4.4 14 صفحۀ 280 «لازمه لیاقت شجاعت بود» 0 1 Mahnia 1403/10/16 گامبی نهایی 4.4 14 صفحۀ 301 قسم خوردم «من همه چیز رو با خاک یکسان میکنم» 0 0 Mahnia 1403/10/16 تاج نفرین شده کاترین وبر 4.4 30 صفحۀ 480 پیش گویی گلنا مهم نبود؛ اگه لازم میشد تقدیرشان را عوض میکردند. هردو با هم. پایان 0 0 Mahnia 1403/10/16 تاج نفرین شده کاترین وبر 4.4 30 صفحۀ 170 الریک خندید.« رن مطمئن باش اگه بخوام بکشمت مراسم بهتری ترتیب میدم.» «الان باید خوشحال باشم؟» «شاید باور نکنی ولی،آره » رن گفت«بیخود نیست نامزدت ولت کرده.» «ولم نکرده» «باشه هرچی تو بگی » 1 3
بریدههای کتاب Mahnia Mahnia 1403/11/22 بادیگارد کاترین سنتر 3.6 16 صفحۀ 303 تو نمیتونی جهان یا مردمش رو کنترل کنی. نمیتونی مجبورشون کنی دوستت داشته باشن یا دوست دارن یا ندارن و حقیقت همینه ولی میتونی کاری بکنی که در مواجه با تین مشکلات چه کسی باشی. کسی که آسیب میزنه یا کمک میکنه؟ یا کسی که تو خشم میسوزه یا از مهربونی میدرخشه؟ امیدوار یا نا امید؟ تسلیم بشی یا ادامه بدی؟ زندگی کنی یا بمیری؟ 0 0 Mahnia 1403/10/20 ویرانی و قیام لی باردوگو 0.0 صفحۀ 217 آدم ها هروز عاشق میشوند. اما آیا خوشحال بودند؟ آیا حسشان دوام داشت؟ شاید عشق یک توهم بود. دعایی بود تا می خواندیم تا حقیقت تنهایی مان را پس بزنیم. 0 0 Mahnia 1403/10/20 ویرانی و قیام لی باردوگو 0.0 صفحۀ 302 امید هم مثل آب مکار است. همیشه به گونه ای راه خود را باز میکند. 0 0 Mahnia 1403/10/20 درباری از خار و رز سارا جی. ماس 3.6 14 صفحۀ 528 من مهربان و نرم هستم اما نه به وقت تحقیر. 0 1 Mahnia 1403/10/20 درباری از بال و تباهی سارا جی. ماس 4.2 5 صفحۀ 92 فقط تو میتونی تصمیم بگیری که چی بشکندت نفرین شکن. فقط تو. 0 0 Mahnia 1403/10/20 سایه های میان ما تریشیا لونسلر 4.0 44 صفحۀ 367 کلمه ها معنای مشخصی دارند. این رفتار هان که مهمن اینطور فکر نمیکنی؟ 0 0 Mahnia 1403/10/19 الکس رایدر: موج مرگ جلد 1 آنتونی هوروویتس 3.8 1 صفحۀ 193 مکثی برقرار شد و هر دو به هم خیره شدند. الکس:« تو یان رایدر رو کشتی،اون عموی من بود» «من خیلی ها رو کشتم» «یک روز تو را میکشم» لبخند زد و گفت « خیلی ها سعی کردند، باور کن. بهتر است برگردی به مدرسه و زندگیت. کشتن کار بزرگتراست و تو هنوز یک بچه ای.» 0 2 Mahnia 1403/10/16 گامبی نهایی 4.4 14 صفحۀ 348 تو برام خیلی شبیه مادرتی 0 1 Mahnia 1403/10/16 گامبی نهایی 4.4 14 صفحۀ 200 « ایوری، آدما کل زندگیم از من متنفر بودن» 1 1 Mahnia 1403/10/16 گامبی نهایی 4.4 14 صفحۀ 280 «لازمه لیاقت شجاعت بود» 0 1 Mahnia 1403/10/16 گامبی نهایی 4.4 14 صفحۀ 301 قسم خوردم «من همه چیز رو با خاک یکسان میکنم» 0 0 Mahnia 1403/10/16 تاج نفرین شده کاترین وبر 4.4 30 صفحۀ 480 پیش گویی گلنا مهم نبود؛ اگه لازم میشد تقدیرشان را عوض میکردند. هردو با هم. پایان 0 0 Mahnia 1403/10/16 تاج نفرین شده کاترین وبر 4.4 30 صفحۀ 170 الریک خندید.« رن مطمئن باش اگه بخوام بکشمت مراسم بهتری ترتیب میدم.» «الان باید خوشحال باشم؟» «شاید باور نکنی ولی،آره » رن گفت«بیخود نیست نامزدت ولت کرده.» «ولم نکرده» «باشه هرچی تو بگی » 1 3