بریده کتابهای hanieh hanieh 1403/5/23 گفتار در بندگی خودخواسته اتین دو لابوئسی 3.7 4 صفحۀ 75 نخستین علت بندگی خودخواسته این است که مردم بنده به دنیا میآیند و بنده هم بار میآیند . اما عادت به بندگی سبب میشود که آدمی زیر سلطه جبار سست نهاد گردد و این سست نهادی خود علت دیگر بندگی آدمیان است . 2 1 hanieh 1403/5/23 گفتار در بندگی خودخواسته اتین دو لابوئسی 3.7 4 صفحۀ 47 سنجیده نیست که بخواهم مردم را تکان دهم زیرا دیری است که از هوش رفتند و همین که دیگر از درد خودآگاه نیستند نشان میدهد که بیماریشان کشنده است . پس بیایید کند و کاو کنیم و ببینیم آیا میتوان پی برد چگونه این میل کهنه به بندگی چنین ژرف ریشه دوانده است که اکنون دیگر عشق به آزادی چندان هم طبیعی نمینماید . 0 0 hanieh 1403/5/23 گفتار در بندگی خودخواسته اتین دو لابوئسی 3.7 4 صفحۀ 43 جباران نیز هرچه بیشتر به تاراج میبرند بیشتر به طمع میافتند ، هرچه بیشتر ویرانی بار میآورند بیشتر میتازند ، هرچه بیشتر خدمتشان میکنیم به همان اندازه بر قدرتشان میافزاییم ، پس میشتابند تا همه چیز را نیست و نابود کنند ، اما اگر دیگر در برابر ایشان سر فرود نیاوریم ، اگر دیگر فرمانشان را نبریم ، بدون آنکه به نبردشان بخوانیم یا تیغ بر ایشان بکشیم ، جباران نیز نزار میمانند و از نفس میافتند . 0 0 hanieh 1403/5/23 گفتار در بندگی خودخواسته اتین دو لابوئسی 3.7 4 صفحۀ 42 بر سر دوراهی میان بنده ماندن و آزاد زیستن ، خود مردمند که آزادگی را پس میزنند و بندگی پیشه میکنند . مردم خود به این ذلت تن میدهند و در طلب آن هم میدوند . اگر بازیافتن آزادی گران تمام میشد کسی را به این کار بر نمی انگیختم . هرچند که چه چیزی میتواند برای آدمی گرانقدرتر از این باشد که حق طبیعی خود را بازیابد و چنین بگوییم،از حیوان دوباره انسان شود ؟ 0 0 hanieh 1403/5/23 گفتار در بندگی خودخواسته اتین دو لابوئسی 3.7 4 صفحۀ 37 دو تن اگر ، سه تن اگر ، ۴چهار تن اگر در برابر یک تن به پایداری برنخیزند ، شگفت آور است ولی هنوز باورکردنی است . شاید بتوان گفت و باید هم گفت که جگر این کار را ندارند . اما اگر صد تن ، اگر هزار تن آن یک تن را تاب بیاورند ، آیا دیگر نباید گفت که نمیخواهند با او در افتند و نه اینکه تنها دل آن را ندارند ؟ آیا نباید گفت که این دیگر بزدلی نیست بلکه بیدردی و بیرگی است ؟ اکنون که میبینیم نه تنها صد تن ، نه تنها هزار تن بلکه صد کشور ، هزار شهر ، کرور کرور آدم هم بر آن یک تن نمیشورند ، بر آن یک تنی که برترین کردار او با مردم همان رذالت به بندگی و بندگی کشیدنشان است چه بگویم؟ این را چگونه بنامیم ؟ 0 2 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 161 + اگه یه چیزی از خوندن یاد گرفته باشم ، اینه که همه نویسندهها یه زمانی اونجا بودن . ته اون چاه . فقط بعضیاشون تازه اومدن بیرون ، بعضیاشون خیلی وقت پیش . اما همگی یه حرفی رو میزنن دوباره میوفتم اون تو . × پس چرا باید به قصههاشون گوش بدیم ؟ خب اونا که قبلاً افتادن و قراره دوباره هم بیفتند ! + هوم ساده است دونستن اینکه توی این بدبختی تنها نیستیم بهمون قدرت میده . انگار که من فکر میکردم تنها روح بدبخت خودمم ، اما حالا فکر میکنم همه مثل همن . درد باقی میمونه ، اما یه جورایی ، سبکتر میشه . کسی هست که توی زندگیش حتی یک بار هم نیفتاده باشه توی چاه ؟ در مورد این سوال فکر کردم و جوابم منفیه ، چنین کسی وجود نداره . 0 1 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 161 خستگی ، یکنواختی ، پوچی ، ناامیدی ، وقتی گیر یکی از اینها بیفتین . بیرون اومدن ازشون سخت میشه . مثل افتادن توی یک چاه و مچاله شدن ته اونه . احساس میکنی اضافیترین فرد روی کره زمین هستید ، تنها کسی که رنج میبره . 0 2 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 150 + وقتی جوان بودم فکر میکردم فدا کردن خودم و پیدا کردن با دیگران هم جزئی از وظیفهمه خوبه که این روزا جوونا طور دیگهای فکر میکنن. × خوب اینطور نیست که ما دیدگاهی متفاوت داشته باشیم اما حداقل باید در انتهای اون فداکاری یک کورسوی امیدی ببینیم اما این روزها اصلاً چیزی به اسم امید وجود نداره پس نیازی نیست دیگر خودمون رو فدا کنیم. + اوضاع انقدر بده؟ × چقدر ناراحت کننده است که حتی یک ذره امید هم وجود نداره. 0 0 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 92 گاهی ، حس میکنم که آدم به درد نخوری هستم ، مخصوصاً وقتی باعث عذاب کسانی میشوند که براشون مهم بودم ، نگرانم بودند و دوستم داشتند . این وزن رنجی که آدم حس میکنه ، مشخص میکنه که وجودش هیچ ضرورتی نداره ؟ من کسی امر که به دیگران صدمه میزنم ؟ واقعاً چنین آدمیام؟قلبم به خاطر این افکار به درد میاد . من فقط یک آدم عادیام . مهم نیست چقدر تلاش کنم ، چیزی بیشتر از یک آدم عادی نیستم . چون عادیم ، به دیگران صدمه میزنم یا ناراحتشون میکنم . ما همون زمانی که به همدیگه آسیب میرسونیم، توی روی همدیگه هم میخندیم . تنها یه حرکت مهربانانه کوچک میتونه به چشم دیگران معنای من پشت تو هستم بده. حتی شده برای لحظه گذرا میتونیم خارقالعاده باشیم . 0 0 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 46 قرار نیست کتابا توی ذهنمون بمونن ، بلکه باید توی قلبمون جا بگیرند. البته شاید توی ذهنتون هم بمونن اما به عنوان چیزی بیشتر از یک خاطره . وقتی تو زندگی سر یک دوراهی موندیم ، یه جمله یا داستان که سالها پیش خوندیم و حالا فراموش شده ، میتونه به ذهن برگرده و شما رو به سمت یه تصمیم هدایت کنه . شخصاً احساس میکنم کتابهایی که خوندم باعث شدن تا گزینههایی رو که توی زندگی داشتم ، انتخاب کنم . در حالی که ممکنه تموم جزئیات رو به خاطر نداشته باشم ، داستانها باز تاثیر خودشون رو رو من دارند . 0 35 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 45 خوندن یعنی دیدن همه چی از چشم آدمای دیگه ، و همین هم طبیعتاً شما رو به سمتی سوق میده که کمی بایستین و به دیگران توجه کنیم ، به جای اینکه با سرعت هرچه تمامتر به دنبال موفقیت بدویم . به نظرم اگر آدمای بیشتری کتاب بخونند ، دنیا به جای بهتری تبدیل میشه . 0 2 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 45 کتاب خوندن باعث میشه با نگاه واضحتری همه چیز رو ببینیم و جهان را بهتر درک کنیم . وقتی بتونین این کار را انجام بدیم ، قویتر میشیم احساسی که به نظر شما با موفقیت مرتبط . اما همزمان به شما درد هم میده . هر صفحه رو که ورق میزنین ، رنج بیشتر میشه ، رنجی برای اونچه در زندگی محدود خودمون تجربه میکنیم . شما راجع به دردی میخونین که اصلاً روحتون هم از وجودش خبر نداشته . تجربه کردن درد دیگران از طریق کلمات ، تمرکز بر روی خوشبختی و موفقیت فردی رو خیلی سختتر میکنه . خوندن باعث میشه از تعریف موفقیت توی کتابها بیشتر فاصله بگیریم ، چون کتابها باعث نمیشن ما از دیگران جلوتر بزنیم یا فراتر برویم ؛ اونا ما رو راهنمایی میکنند تا کنار دیگران بایستیم . 0 1 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 26 یک روز متوجه میشوید پاسخی که برای مدت طولانی به آن پایبند بودهاید، پاسخ درستی نیست. زمانی که چنین اتفاقی بیفتد وقت آن رسیده که به دنبال پاسخ بعدی بگردید. انسانهای عادی مثل خود او اینطور زندگی میکنند در طول زندگیمان پاسخ صحیح پیوسته تغییر میکند 0 1 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 17 هر یک از ما مانند یک جزیره هستیم؛ تک و تنها. البته که چیز بدی نیست. انزوا به ما رهایی میبخشد. همانطور که تنهایی به زندگی ما عمق میدهد. در رمانهایی که دوستشان دارم، شخصیتها مانند جزایر متروک هستند. در رمانهایی که عاشقشان هستم، شخصیتها قبلاً مانند جزایری متروک بودند تا اینکه به تدریج سرنوشتشان در هم تنیده شد. از آن نوع داستانهایی که در آنها زمزمه میکنید:《 تو اینجا بودی؟》 و صدای پاسخ میدهد:《 بله همیشه 》با خودتان فکر میکنید من کمی تنها بودم اما حالا به خاطر تو کمتر تنها هستم. این احساس فوق العادهای است و کتابی که در دستان شماست این لذت را به من میبخشد. 0 0 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 12 هیچ چیز تغییر نکرده بود. دلیل اشکهایش که در گذشته گیر کرده بود ، همانطور که بود باقی ماند. اما یک روز، یونگ جو متوجه شد که اشکهایش بند آمدهاند. آن لحظه (که معنایش این بود که مشکلی نیست اگر دست از گریه بکشد) احساس کرد که سنگ سنگینی از روی قلبش برداشته شده است . روزهای بیحوصله نشستن روی صندلی کمتر شد زیرا هر صبح نسبت به روز قبل کمی بیشتر احساس امیدواری میکرد . 0 1 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 12 بدترین چیز این بود که وقتی حالم خوب نبود باید یه طوری رفتار میکردم که انگار حالم خوبه هر شب گریه میکردم و برای خودم دل میسوزوندم که نمیتونستم راجع به دردم حرف بزنم نمیدونم اگر میتونستم مثل تو باشم سر جام بشینم و همه چیز رو رها کنم زندگی برام طور دیگهای پیش میرفت یا نه اشکان بند نمیاومدن اما میدونی وقتی حس و حال گریه داریم باید بزاریم اشکامو سرازیر بشن جلوگیری از ریزش اشکا باعث میشه زخهامون دیرتر التیام پیدا کنه 0 0 hanieh 1403/4/21 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.3 32 صفحۀ 64 2 30 hanieh 1403/4/14 کرگدن اوژن یونسکو 3.9 26 صفحۀ 20 0 6 hanieh 1403/4/14 کرگدن اوژن یونسکو 3.9 26 صفحۀ 20 0 2 hanieh 1403/4/4 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.3 32 صفحۀ 24 0 1
بریده کتابهای hanieh hanieh 1403/5/23 گفتار در بندگی خودخواسته اتین دو لابوئسی 3.7 4 صفحۀ 75 نخستین علت بندگی خودخواسته این است که مردم بنده به دنیا میآیند و بنده هم بار میآیند . اما عادت به بندگی سبب میشود که آدمی زیر سلطه جبار سست نهاد گردد و این سست نهادی خود علت دیگر بندگی آدمیان است . 2 1 hanieh 1403/5/23 گفتار در بندگی خودخواسته اتین دو لابوئسی 3.7 4 صفحۀ 47 سنجیده نیست که بخواهم مردم را تکان دهم زیرا دیری است که از هوش رفتند و همین که دیگر از درد خودآگاه نیستند نشان میدهد که بیماریشان کشنده است . پس بیایید کند و کاو کنیم و ببینیم آیا میتوان پی برد چگونه این میل کهنه به بندگی چنین ژرف ریشه دوانده است که اکنون دیگر عشق به آزادی چندان هم طبیعی نمینماید . 0 0 hanieh 1403/5/23 گفتار در بندگی خودخواسته اتین دو لابوئسی 3.7 4 صفحۀ 43 جباران نیز هرچه بیشتر به تاراج میبرند بیشتر به طمع میافتند ، هرچه بیشتر ویرانی بار میآورند بیشتر میتازند ، هرچه بیشتر خدمتشان میکنیم به همان اندازه بر قدرتشان میافزاییم ، پس میشتابند تا همه چیز را نیست و نابود کنند ، اما اگر دیگر در برابر ایشان سر فرود نیاوریم ، اگر دیگر فرمانشان را نبریم ، بدون آنکه به نبردشان بخوانیم یا تیغ بر ایشان بکشیم ، جباران نیز نزار میمانند و از نفس میافتند . 0 0 hanieh 1403/5/23 گفتار در بندگی خودخواسته اتین دو لابوئسی 3.7 4 صفحۀ 42 بر سر دوراهی میان بنده ماندن و آزاد زیستن ، خود مردمند که آزادگی را پس میزنند و بندگی پیشه میکنند . مردم خود به این ذلت تن میدهند و در طلب آن هم میدوند . اگر بازیافتن آزادی گران تمام میشد کسی را به این کار بر نمی انگیختم . هرچند که چه چیزی میتواند برای آدمی گرانقدرتر از این باشد که حق طبیعی خود را بازیابد و چنین بگوییم،از حیوان دوباره انسان شود ؟ 0 0 hanieh 1403/5/23 گفتار در بندگی خودخواسته اتین دو لابوئسی 3.7 4 صفحۀ 37 دو تن اگر ، سه تن اگر ، ۴چهار تن اگر در برابر یک تن به پایداری برنخیزند ، شگفت آور است ولی هنوز باورکردنی است . شاید بتوان گفت و باید هم گفت که جگر این کار را ندارند . اما اگر صد تن ، اگر هزار تن آن یک تن را تاب بیاورند ، آیا دیگر نباید گفت که نمیخواهند با او در افتند و نه اینکه تنها دل آن را ندارند ؟ آیا نباید گفت که این دیگر بزدلی نیست بلکه بیدردی و بیرگی است ؟ اکنون که میبینیم نه تنها صد تن ، نه تنها هزار تن بلکه صد کشور ، هزار شهر ، کرور کرور آدم هم بر آن یک تن نمیشورند ، بر آن یک تنی که برترین کردار او با مردم همان رذالت به بندگی و بندگی کشیدنشان است چه بگویم؟ این را چگونه بنامیم ؟ 0 2 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 161 + اگه یه چیزی از خوندن یاد گرفته باشم ، اینه که همه نویسندهها یه زمانی اونجا بودن . ته اون چاه . فقط بعضیاشون تازه اومدن بیرون ، بعضیاشون خیلی وقت پیش . اما همگی یه حرفی رو میزنن دوباره میوفتم اون تو . × پس چرا باید به قصههاشون گوش بدیم ؟ خب اونا که قبلاً افتادن و قراره دوباره هم بیفتند ! + هوم ساده است دونستن اینکه توی این بدبختی تنها نیستیم بهمون قدرت میده . انگار که من فکر میکردم تنها روح بدبخت خودمم ، اما حالا فکر میکنم همه مثل همن . درد باقی میمونه ، اما یه جورایی ، سبکتر میشه . کسی هست که توی زندگیش حتی یک بار هم نیفتاده باشه توی چاه ؟ در مورد این سوال فکر کردم و جوابم منفیه ، چنین کسی وجود نداره . 0 1 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 161 خستگی ، یکنواختی ، پوچی ، ناامیدی ، وقتی گیر یکی از اینها بیفتین . بیرون اومدن ازشون سخت میشه . مثل افتادن توی یک چاه و مچاله شدن ته اونه . احساس میکنی اضافیترین فرد روی کره زمین هستید ، تنها کسی که رنج میبره . 0 2 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 150 + وقتی جوان بودم فکر میکردم فدا کردن خودم و پیدا کردن با دیگران هم جزئی از وظیفهمه خوبه که این روزا جوونا طور دیگهای فکر میکنن. × خوب اینطور نیست که ما دیدگاهی متفاوت داشته باشیم اما حداقل باید در انتهای اون فداکاری یک کورسوی امیدی ببینیم اما این روزها اصلاً چیزی به اسم امید وجود نداره پس نیازی نیست دیگر خودمون رو فدا کنیم. + اوضاع انقدر بده؟ × چقدر ناراحت کننده است که حتی یک ذره امید هم وجود نداره. 0 0 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 92 گاهی ، حس میکنم که آدم به درد نخوری هستم ، مخصوصاً وقتی باعث عذاب کسانی میشوند که براشون مهم بودم ، نگرانم بودند و دوستم داشتند . این وزن رنجی که آدم حس میکنه ، مشخص میکنه که وجودش هیچ ضرورتی نداره ؟ من کسی امر که به دیگران صدمه میزنم ؟ واقعاً چنین آدمیام؟قلبم به خاطر این افکار به درد میاد . من فقط یک آدم عادیام . مهم نیست چقدر تلاش کنم ، چیزی بیشتر از یک آدم عادی نیستم . چون عادیم ، به دیگران صدمه میزنم یا ناراحتشون میکنم . ما همون زمانی که به همدیگه آسیب میرسونیم، توی روی همدیگه هم میخندیم . تنها یه حرکت مهربانانه کوچک میتونه به چشم دیگران معنای من پشت تو هستم بده. حتی شده برای لحظه گذرا میتونیم خارقالعاده باشیم . 0 0 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 46 قرار نیست کتابا توی ذهنمون بمونن ، بلکه باید توی قلبمون جا بگیرند. البته شاید توی ذهنتون هم بمونن اما به عنوان چیزی بیشتر از یک خاطره . وقتی تو زندگی سر یک دوراهی موندیم ، یه جمله یا داستان که سالها پیش خوندیم و حالا فراموش شده ، میتونه به ذهن برگرده و شما رو به سمت یه تصمیم هدایت کنه . شخصاً احساس میکنم کتابهایی که خوندم باعث شدن تا گزینههایی رو که توی زندگی داشتم ، انتخاب کنم . در حالی که ممکنه تموم جزئیات رو به خاطر نداشته باشم ، داستانها باز تاثیر خودشون رو رو من دارند . 0 35 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 45 خوندن یعنی دیدن همه چی از چشم آدمای دیگه ، و همین هم طبیعتاً شما رو به سمتی سوق میده که کمی بایستین و به دیگران توجه کنیم ، به جای اینکه با سرعت هرچه تمامتر به دنبال موفقیت بدویم . به نظرم اگر آدمای بیشتری کتاب بخونند ، دنیا به جای بهتری تبدیل میشه . 0 2 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 45 کتاب خوندن باعث میشه با نگاه واضحتری همه چیز رو ببینیم و جهان را بهتر درک کنیم . وقتی بتونین این کار را انجام بدیم ، قویتر میشیم احساسی که به نظر شما با موفقیت مرتبط . اما همزمان به شما درد هم میده . هر صفحه رو که ورق میزنین ، رنج بیشتر میشه ، رنجی برای اونچه در زندگی محدود خودمون تجربه میکنیم . شما راجع به دردی میخونین که اصلاً روحتون هم از وجودش خبر نداشته . تجربه کردن درد دیگران از طریق کلمات ، تمرکز بر روی خوشبختی و موفقیت فردی رو خیلی سختتر میکنه . خوندن باعث میشه از تعریف موفقیت توی کتابها بیشتر فاصله بگیریم ، چون کتابها باعث نمیشن ما از دیگران جلوتر بزنیم یا فراتر برویم ؛ اونا ما رو راهنمایی میکنند تا کنار دیگران بایستیم . 0 1 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 26 یک روز متوجه میشوید پاسخی که برای مدت طولانی به آن پایبند بودهاید، پاسخ درستی نیست. زمانی که چنین اتفاقی بیفتد وقت آن رسیده که به دنبال پاسخ بعدی بگردید. انسانهای عادی مثل خود او اینطور زندگی میکنند در طول زندگیمان پاسخ صحیح پیوسته تغییر میکند 0 1 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 17 هر یک از ما مانند یک جزیره هستیم؛ تک و تنها. البته که چیز بدی نیست. انزوا به ما رهایی میبخشد. همانطور که تنهایی به زندگی ما عمق میدهد. در رمانهایی که دوستشان دارم، شخصیتها مانند جزایر متروک هستند. در رمانهایی که عاشقشان هستم، شخصیتها قبلاً مانند جزایری متروک بودند تا اینکه به تدریج سرنوشتشان در هم تنیده شد. از آن نوع داستانهایی که در آنها زمزمه میکنید:《 تو اینجا بودی؟》 و صدای پاسخ میدهد:《 بله همیشه 》با خودتان فکر میکنید من کمی تنها بودم اما حالا به خاطر تو کمتر تنها هستم. این احساس فوق العادهای است و کتابی که در دستان شماست این لذت را به من میبخشد. 0 0 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 12 هیچ چیز تغییر نکرده بود. دلیل اشکهایش که در گذشته گیر کرده بود ، همانطور که بود باقی ماند. اما یک روز، یونگ جو متوجه شد که اشکهایش بند آمدهاند. آن لحظه (که معنایش این بود که مشکلی نیست اگر دست از گریه بکشد) احساس کرد که سنگ سنگینی از روی قلبش برداشته شده است . روزهای بیحوصله نشستن روی صندلی کمتر شد زیرا هر صبح نسبت به روز قبل کمی بیشتر احساس امیدواری میکرد . 0 1 hanieh 1403/5/23 به کتابفروشی هیونام دونگ خوش آمدید هوانگ بوروم 4.2 8 صفحۀ 12 بدترین چیز این بود که وقتی حالم خوب نبود باید یه طوری رفتار میکردم که انگار حالم خوبه هر شب گریه میکردم و برای خودم دل میسوزوندم که نمیتونستم راجع به دردم حرف بزنم نمیدونم اگر میتونستم مثل تو باشم سر جام بشینم و همه چیز رو رها کنم زندگی برام طور دیگهای پیش میرفت یا نه اشکان بند نمیاومدن اما میدونی وقتی حس و حال گریه داریم باید بزاریم اشکامو سرازیر بشن جلوگیری از ریزش اشکا باعث میشه زخهامون دیرتر التیام پیدا کنه 0 0 hanieh 1403/4/21 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.3 32 صفحۀ 64 2 30 hanieh 1403/4/14 کرگدن اوژن یونسکو 3.9 26 صفحۀ 20 0 6 hanieh 1403/4/14 کرگدن اوژن یونسکو 3.9 26 صفحۀ 20 0 2 hanieh 1403/4/4 یک شب فاصله جنیفرای. نیلسن 4.3 32 صفحۀ 24 0 1