بریده‌های کتاب سیده رقیه صفری

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

می خواستم تو را خورشید بنامم، از روشنایی منتشرت. دیدم که خورشید، سکه صدقه ای است که تو هر صبح از جیب شرقی ات در می آوری، دور سر عالم می چرخانی و در صندوق مغرب می اندازی.و بدین سان استواری جهان را تضمین میکنی. می خواستم نام تو را ابر بگذارم، از شدت کرامتت. دیدم که ابر دستمالی است که تو با آن عرق های آسمانی ات را از جبین می ستری و بر پیشانی زمین های تب دار می گذاری. می خواستم تو را آسمان بخوانم، از وسعت آبی نگاهت. دیدم که آسمان،سجاده کوچکی است که تو برای عبادت مدامت زیر پا می افکنی. می خواستم تو را اقیانوس صدا کنم، از بی کرانگی ات. دیدم که اقیانوس، جرعه آبی است که تو به لب های عطشناک زمین بخشیده ای. می خواستم تو را نسیم لقب دهم، از لطافت و مهربانی ات. دیدم که نسیم، فقط بازدم توست که در فضای قدسی فرشتگان تنفس می کنی. به اینجا رسیدم که: زیباترین و زیبنده ترین نام، همان است که خدا برای تو برگزیده است، ای کریم ترین بخشنده روی زمین. ای جواد!

5

بریدۀ کتاب

صفحۀ 1

با یک ترفند ساده ی زبانی می توان حقیقت را پنهان کرد: داستان خود را از قسمت دوم آن شروع کنید! بله و این کاری است که رابین به سادگی انجام داد و از صحبت درباره ی قسمت اول داستان امتناع کرد؛ یعنی حمله ی اسرائیل به فلسطین. کافی است داستان را از قسمت دوم آغاز کنید تا دنیا برعکس شود. داستان را از قسمت دوم شروع کنید تا تیرها و نیزه های سرخ پوستان، عامل اصلی جنایت شناخته شوند و تفنگ سفیدپوستان، قربانی اصلی. کافی است داستان خود را از قسمت دوم شروع کنید تا خشم سیاهپوستان علیه مرد سفیدپوست، عملی وحشیانه و خشونت بار تلقی شود! کافی است داستان خود را از قسمت دوم شروع کنید تا گاندی مسئول بدبختی های انگلیسی ها شناخته شود! کافی است داستان خود را از قسمت دوم شروع کنید تا آن ویتنامی بیچاره ی سوخته در آتش بمب، عاملی شناخته شود که انسانیت ناپالم را آزرده خاطر کرده است! و آهنگ های ویکتور خارا مایه ی خجالت شود، نه گلوله های پینوشه که هزاران نفر را در استادیوم سانتیاگو کشت. کافی است داستان خود را از قسمت دوم شروع کنید تا مادربزرگ من ام عطا، جنایت کار شناخته شود و آریل شارون قربانی او.

2