بریده‌های کتاب کلاغ هفتم

تا پایان عمر طولانی اش زمستان او را به خانه فرا می خواند ❤️‍🩹💔

کلارین در برابر زندگی تو بال هام هیچ ارزشی برام ندارن هر بار همین رو انتخاب می کنم

هر داستانی آدم بدجنس دارد و هر آدم بدجنس هم برای خود داستانی دارد

همه موجودات ذاتا خوب هستند ولی باید این حقیقت را پذیرفت که همه خوب به دنیا می آیند و تقریباً تعداد بسیار زیادی خوب باقی می مانند اما بعضی ها.... متاسفانه ترجیح میدهند رفتار بدی داشته باشند...

نفرین کهن این را هم می گوید که آشیل قهرمان یونانیان در شهر تروی خواهد مرد 😭😭😭 اما او هنوز زنده است 😭😭 (کی گفته یاد نغمه آشیل افتاد--😭🤣)

«اون هیچ وقت منو بابت اون بوسه نبخشید .عاشق یه نفر دیگه شد و بعدم خنجر خودم رو کرد تو قلبم » (توضیح عشق تلا و جکس در دو جمله 😂)

«پس چرا نمرد ؟» جکس ساده و بی خیال گفت :«چون قلب من به ضربات افتاد »؛ (کسایی که کاراوال خوندن می فهمن چون تلا معشوق جکس بودددد 😭🫠💔)

کشتن امید کار سختی است ، فقط جرقه ای از آن می تواند آتش را بیاندازد

من نمیدونم بتونم دل شکستت مثل اولش بکنم یا نه ، اما می تونی دل منو برای خودت برداری، چون خیلی وقته داریش..؛

به چیزی وفادار بخونید که میدونید حقه هرگز جلوی ضعف خم نشید هرگز تسلیم یه پادشاه قلابی نشید در پایان حق همیشه پیروزه و شما هم سعی کنید همیشه طرف حق باشید

از اولین باری که همدیگه رو دیدیم ، نمی توانم حتی یه لحظه رو به یاد بیاورم که عاشقت نبوده باشم

کز به پشتی صندلیش تکیه داد:«آیون ترین راه برای دزدیدن کیف یه نفر چیه؟» اینژ گفت:«خنجر بزاری رو گلوش ؟» جسپر گفت:«تفنگو بزاری پشت گردنش؟» نینا گفت:«زهر بریزی تو فنجونش ؟» ماتیاس حیرت زده گفت:«عجب آدمای مزخرفی هستین!»

«همیشه یه قدم جلوتری ، نه؟» «وقتی با تو طرفم چند تا خیابون جلوترم »

«تاوان کاراتو پس میدی برکر » «اگه عدالتی وجود داشته باشه پس میدم ولی هردومون میدونیم چقد احتمالش ضعیفه»...

« بگو که متاسفی» «برای چی؟» «فقط بگو»

«خوشحالم که خونم داره پیراهنت رو کثیف می کنه » «از حقوقت کم می کنم »

«شبح از پسش برمیاد» «شبح یه دختر شونزده ساله اس که الان بیهوش رو میز افتاده !حتی شاید تا صبح زنده می مونه!» کز گفت:«می مونه»و برق وحشی در چشمانش درخشید.ماتیاس احساس کرد برکر در صورت لزوم حاضر بود دخترک شخصا دخترک را از خود جهنم برگرداند ..؛

نه عزاداری نه کفن و دفنی