بریده‌های کتاب هیوا

شما کافیه هر روز یک درصد بهر شوید و پیشرفت کنید، بعد از یک سال حدود سی و هفت برابر بهتر میشوید

وقتی الستر نزدیک تر رفت، متوجه شد ان خطوط کلمه هستند، کلمه هایی که همسرش با اخرین جانی که در بدن داشت حکاکی کرده بود با خواندن آن سه کلمه انگار سه مشت محکم و مرگبار تو شکمش زدند بچه را بکُش!

بیو بیو بیو نترس! بیا جلو میدونم تشنه ته. تو این گرما کفتر غریب اب که ببینه تشنه اش میشه، ها... آه! جه کفتر محشری! شازده پاپری. با این قد کشیده و گردن بلند معلوم نيست از دست کدوم فلک زده ای در رفتی اومدی اینجا

هیولا میخواند: از دانه های شن است نور آفرینش فضای آفرینش زمان بی انتهای آفرینش و همه چیز به دانه های شن باز میگردد!

«تو کی باشی که بخوای امیدهاشون رو قضاوت کنی؟ حداقل اون‌ها امید دارن. تو چی داری؟ شمشیری بُران؛ کلامی پر از نفرت.»

غرق در خیال فرداییم  وقتی فردایی در کار نیست غرق در اندیشه‌ی شکوه پیروزی وقتی به راستی آن را نمی‌خواهیم غرق در اندیشه‌ی روزی تازه‌ایم وقتی روز تازه همین امروز است از جنگ می‌گریزیم وقتی باید با آن بجنگیم

هروقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری، یادت باشه که تو این دنیا، همۀ مردم مزایای تو رو نداشته‌ن.

هروقت دلت خواست عیب کسی رو بگیری، یادت باشه که تو این دنیا، همۀ مردم مزایای تو رو نداشته‌ن.

تازه میخواستم بخوابم که دایی بلند شد برود دستشویی، دنبال کفشش میگشت، اخر سر کفشی زنانه را لخه کرد تا برود، اقا جان که شاهد ماجرا بود داد زد:اون مال کبرایه اقا برات یه دفعه از خواب پرید و گفت: فکر کردم مگی اون مار کبرایه

از میان سایه های پشت تخت موجودی بلند قد و سنگین وزن بیرون می‌آید. پوشیده در ردای سرخ تیره ای که روی گرد و غبار کف مرمری دربار کشیده میشود

هیچ پاسخ کاملی در زندگی وجود ندارد و هر تصمیمی که بگیرید منطقی و درست هستند تا زمانی که مسؤلیت ان را بپذیرید

وابی سابی عکس العملی شهودی است به زیبایی منعکس گشته در ذات حقیقی زندگی