بریده‌های کتاب Ermiya

دانش گاه اایی که در آن علم تولید نشود و زورکی تدریس شود بدل می شوند به گورستان های علمی.

توی مملکتی که بچه های دبستانی اش الف با را از روی نمره ی اتومبیل های صفر کیلومتر می آموزند، بدیهی است که پس فردایش جدول عناصر شیمیایی مندلیف را هم از توی هوا یادمیگیرند...

اگر تنهایی زن بوی اشک می دهد تنهایی مرد همیشه بوی خون میدهد

ماشین هام را صفر می‌فرستم پیش درویش مکانیک تا پیچشان را باز کند و دوباره با وضو ببندد با نفس حقش سفت کند پیچ‌ها را از سر... از کارخانه آلمانی ش بپرسی هیچ خاصیتی ندارد این کار اما وسط جاده و بیابان چه‌های گاراژ قیدار خاصیت ش را بخواهند یا نخواهند می فهمند ... اتول هم باید موتورش صدای هو یا علی مدد بدهد و چرخش به عشق بچرخد

گاهی رویاها سالها از ما دورند، بله دورند، اما وقتی در ذهنت جان بگیرند تو را با بقیه ی زن ها غریبه می کنند تا انتها همانی رابجویی که میخواهی ، حتی میان دخترانی که بر سرگور تازه و نمناک پدرشان های های می زنند و ای کاش زندگی قلب مرا اینطور پاره نمی کرد.

مرد اگر مر باشد، می شود مثل یک چِکِ چهارشانه ی موبور که پراگ ش را بگذارد کنار رودخانه و خودش بایستاد روبه روی لشگر سرباز سرخ و سفید ... مرد اگر مرد باشد می شود فرانسه رمانتیک و عاشق پاریس با آن بوتیک های معطر شانزلیزه...

سباح و مستغرق هر دو در آب اند اما این را آب می برد و محمول است، و سباح حامل قوت خویش است وه اختیار خود است. پس هر جنبشی که مستغرق کند و هر فعلی و قولی که از او صادر شود آن از آب باشد، از او نباشد. او در این میان بهانه است

احترام به بزرگترها به قدر کافی سخت هست، ولی وقتی خیس آب باشند و دغل کاری شان هم ثابت شده باشد، دیگر غیر ممکن می شود.

سرزنش و اوقات تلخی حتما خیلی خیلی کیف دارد، وگرنه بچه ها هم مجاز به این کار بودند. اینکه اجازه اش را ندارند به خاطر این نیست که از پس سرزنش بزرگترها برنمی آید، نه! برای این کار فقط سه چیز لازم است، واقعا می گویم ! یکی اش وقت است، که به گفتن حرف های سرزنش بارت فکر کنی . دیگری سعی برای اینکه سرزنش هایت را به بهترین شکل کنار هم بپچینی و دیگری کولی بازی، اصطلاحی برای شجاعتی نمایشی که جلوی طرف مقابل بایستی و بمبارانش کنی، مخصوصا اگر فوق العاده خسته و اوقات تلخ باشد و توان جر و بحث در خودش نبیند‌.

مرسو وقتی فهمید تا چه اندازه در برابر نشانه های مادی دقیق و نفوذ پذیر بوده است به نقصی پی برد که هستی اش را برابر زندگی اش گذاشته بود.