بریدههای کتاب davoud pourfathi davoud pourfathi 1404/2/6 ذهن مه زده جی برنلف 3.7 2 صفحۀ 11 به نظر او، هیچ چیز بهتر از یک چشمانداز برفی نیست. با تحسینی اغراقآمیز میگوید چقدر زیباست وقتی ردپای انسانها از طبیعت پاک میشود و همه چیز به گسترهای سفید و بیلک تبدیل میشود. 0 0 davoud pourfathi 1404/2/6 ذهن مه زده جی برنلف 3.7 2 صفحۀ 43 صورتهای شان منقبض میشود. عجیب است که حالت چهرهی آدمها چه زود میتواند تغیبر کند. ذهن را نمیتوانی بخوانی. زبان بیانش میکند، ولی واقعیت چیز دیگری است. چهرهها مثل سطح آب دریا هستند که دائما تحت تاثیر طغیانهای بیشمار و نامحسوس تغییر میکنند. 0 0 davoud pourfathi 1404/2/6 ذهن مه زده جی برنلف 3.7 2 صفحۀ 60 آن زمان که هنوز عکاسی چیز ویژهای بود و چاپ عکس نسبتا گران، همه در عکسها لبخند میزدند، انگار که با لبخندشان عکس باارزشتر می شد. 0 12 davoud pourfathi 1404/2/6 ذهن مه زده جی برنلف 3.7 2 صفحۀ 73 میدونی گاهی به چی فکر میکنم، فِرا؟! به این که خاطرات بچگیم این قدر کمه. به گمونم یه دوران کودکی شاد چیزهای کمی از خودش به جا میذاره. خوشبختی یه وضعیته، مثل درد. وقتی میگذره تموم میشه، بدون هیچ ردی. 0 0 davoud pourfathi 1404/2/6 ذهن مه زده جی برنلف 3.7 2 صفحۀ 98 هیچ قانون و قاعدهای وجود ندارد؛ شاید هم هست و ما نمیتوانیم درکش کنیم. انسان برای این زندگی چقدر حقیر است. 0 0 davoud pourfathi 1404/1/31 حمله به آسیاب امیل زولا 3.9 7 صفحۀ 57 فرانسواز فکر میکرد که شاید این سربازِ مرده هم در وطن خودش آلمان دلدادهای دارد که بر نعش او خواهد گریست. 0 0 davoud pourfathi 1404/1/2 آخرین گرگ لاسلو کراسناهورکایی 4.0 4 صفحۀ 68 این همان آخرین گرگِ نر باقیمانده بود، همه این سالها جایی نرفته بود، سرزمینش را ترک نکرده بود و به رغم اینکه سالها با موفقیت از انظار مردم پنهان بوده، در نهایت نتوانسته از دست تقدیر فرار کند. 0 1 davoud pourfathi 1404/1/1 آخرین گرگ لاسلو کراسناهورکایی 4.0 4 صفحۀ 27 آخر واقعا او چطور میتوانست برایشان توضیح دهد که انگار همیشه خدا چیزی روی شانههایش سنگینی میکند، چطور میتوانست توضیح دهد که مدتهاست کلا مفهوم تفکر را بوسیده و کنار گذاشته، چطور آن دوران آگاهیاش را توضیح دهد، دورانی که کشف کرد جورِ بهخصوصی که چیزها وجود دارند و درک ما از وجودشان در حقیقت چیزی نیست جز یادآوری ناتوانی ما از فهم بیهودگیشان و با این وضع فقط خدا باید به داد به اصطلاح متفکران برسد تا خل نشوند، و دقیقا به همین دلیل بود که او دیگر "فکر" نمیکرد، خودش را تربیت کرده بودکه دیگر فکر نکند. 0 3 davoud pourfathi 1403/12/27 کسی نظرکرده آسمان نیست اریش ماریا رمارک 4.0 0 صفحۀ 152 آزادی چیه؟ من هم نمیدونم. فقط میدونم که نه بیمسئولیتیه نه بیهدفی. دونستنِ اینکه چی نیست آسونتر از اینه که بدونی چیه. 0 3 davoud pourfathi 1403/12/26 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 77 صفحۀ 128 در این دنیای درندشت تنها کسی که میتوانی به او تکیه کنی خود توست. 2 51 davoud pourfathi 1403/12/20 کسی نظرکرده آسمان نیست اریش ماریا رمارک 4.0 0 صفحۀ 140 شما هیچوقت خوشبخت نبودین؟ چرا، زیاد. بیشتر کِیها؟ نمیدونم، هر بار یه جور بوده. بیشتر کِیها؟ وقتی تنها بودم. 0 5 davoud pourfathi 1403/12/13 کوکورو ناتسومه سوسه کی 3.9 15 صفحۀ 215 در تدبیر پیروز شدم، اما در انسانیت شکست خوردم. 0 3 davoud pourfathi 1403/12/6 1979 کریستیان کراخت 2.9 2 صفحۀ 133 گفت حالا که رئیس مائو مرده است، حتی او را هم باید نقد کنند. اشتباهات زیادی رخ داده، اما حالا عصر جدیدی است. عصر بازاندیشی، دیگر هیچ چیز قطعی نیست، روی هیچ چیز نمیشود حساب کرد، حتی روی افکار خودت. 0 2 davoud pourfathi 1403/12/1 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 77 صفحۀ 606 زمان چون رویایی مبهم و کهن بر دوشت سنگینی میکند. همچنان پیش میروی و میکوشی از میان آن بلغزی. اما حتی اگر به دو انتهای زمین بروی، نمیتوانی از آن بگریزی. با اینحال ناچاری به آنجا بروی_ به کرانه دنیا. کاری هست که نمیتوان کرد، مگر با رسیدن به آنجا. 0 2 davoud pourfathi 1403/11/27 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 77 صفحۀ 465 صحبت کردن خیلی مهم است. چه با آدمها صحبت کنی، چه با اشیا یا هر چی، همیشه بهتر است آدم صحبت کند. 0 2 davoud pourfathi 1403/11/25 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 77 صفحۀ 404 میدانی یکسره خالی بودن یعنی چه؟ خالی بودن مثل خانهای که کسی تویش نیست. مثل خانه درباز که کسی تویش زندگی نکرده. هر کس هر وقت که بخواهد میتواند واردش شود. همین بیش از همه مرا میترساند. 0 21 davoud pourfathi 1403/11/15 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 77 صفحۀ 1 گربه گفت: اسمم یادم رفته. یکی داشتم، میدانم، اما یک جایی وسط راه گفتم دیگر لازمش ندارم. بنابراین یادم رفته. پیرمرد که سر میخاراند، گفت: میدانم، فراموش کردن چیزهایی که دیگر نمیخواهی راحت است. 0 4
بریدههای کتاب davoud pourfathi davoud pourfathi 1404/2/6 ذهن مه زده جی برنلف 3.7 2 صفحۀ 11 به نظر او، هیچ چیز بهتر از یک چشمانداز برفی نیست. با تحسینی اغراقآمیز میگوید چقدر زیباست وقتی ردپای انسانها از طبیعت پاک میشود و همه چیز به گسترهای سفید و بیلک تبدیل میشود. 0 0 davoud pourfathi 1404/2/6 ذهن مه زده جی برنلف 3.7 2 صفحۀ 43 صورتهای شان منقبض میشود. عجیب است که حالت چهرهی آدمها چه زود میتواند تغیبر کند. ذهن را نمیتوانی بخوانی. زبان بیانش میکند، ولی واقعیت چیز دیگری است. چهرهها مثل سطح آب دریا هستند که دائما تحت تاثیر طغیانهای بیشمار و نامحسوس تغییر میکنند. 0 0 davoud pourfathi 1404/2/6 ذهن مه زده جی برنلف 3.7 2 صفحۀ 60 آن زمان که هنوز عکاسی چیز ویژهای بود و چاپ عکس نسبتا گران، همه در عکسها لبخند میزدند، انگار که با لبخندشان عکس باارزشتر می شد. 0 12 davoud pourfathi 1404/2/6 ذهن مه زده جی برنلف 3.7 2 صفحۀ 73 میدونی گاهی به چی فکر میکنم، فِرا؟! به این که خاطرات بچگیم این قدر کمه. به گمونم یه دوران کودکی شاد چیزهای کمی از خودش به جا میذاره. خوشبختی یه وضعیته، مثل درد. وقتی میگذره تموم میشه، بدون هیچ ردی. 0 0 davoud pourfathi 1404/2/6 ذهن مه زده جی برنلف 3.7 2 صفحۀ 98 هیچ قانون و قاعدهای وجود ندارد؛ شاید هم هست و ما نمیتوانیم درکش کنیم. انسان برای این زندگی چقدر حقیر است. 0 0 davoud pourfathi 1404/1/31 حمله به آسیاب امیل زولا 3.9 7 صفحۀ 57 فرانسواز فکر میکرد که شاید این سربازِ مرده هم در وطن خودش آلمان دلدادهای دارد که بر نعش او خواهد گریست. 0 0 davoud pourfathi 1404/1/2 آخرین گرگ لاسلو کراسناهورکایی 4.0 4 صفحۀ 68 این همان آخرین گرگِ نر باقیمانده بود، همه این سالها جایی نرفته بود، سرزمینش را ترک نکرده بود و به رغم اینکه سالها با موفقیت از انظار مردم پنهان بوده، در نهایت نتوانسته از دست تقدیر فرار کند. 0 1 davoud pourfathi 1404/1/1 آخرین گرگ لاسلو کراسناهورکایی 4.0 4 صفحۀ 27 آخر واقعا او چطور میتوانست برایشان توضیح دهد که انگار همیشه خدا چیزی روی شانههایش سنگینی میکند، چطور میتوانست توضیح دهد که مدتهاست کلا مفهوم تفکر را بوسیده و کنار گذاشته، چطور آن دوران آگاهیاش را توضیح دهد، دورانی که کشف کرد جورِ بهخصوصی که چیزها وجود دارند و درک ما از وجودشان در حقیقت چیزی نیست جز یادآوری ناتوانی ما از فهم بیهودگیشان و با این وضع فقط خدا باید به داد به اصطلاح متفکران برسد تا خل نشوند، و دقیقا به همین دلیل بود که او دیگر "فکر" نمیکرد، خودش را تربیت کرده بودکه دیگر فکر نکند. 0 3 davoud pourfathi 1403/12/27 کسی نظرکرده آسمان نیست اریش ماریا رمارک 4.0 0 صفحۀ 152 آزادی چیه؟ من هم نمیدونم. فقط میدونم که نه بیمسئولیتیه نه بیهدفی. دونستنِ اینکه چی نیست آسونتر از اینه که بدونی چیه. 0 3 davoud pourfathi 1403/12/26 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 77 صفحۀ 128 در این دنیای درندشت تنها کسی که میتوانی به او تکیه کنی خود توست. 2 51 davoud pourfathi 1403/12/20 کسی نظرکرده آسمان نیست اریش ماریا رمارک 4.0 0 صفحۀ 140 شما هیچوقت خوشبخت نبودین؟ چرا، زیاد. بیشتر کِیها؟ نمیدونم، هر بار یه جور بوده. بیشتر کِیها؟ وقتی تنها بودم. 0 5 davoud pourfathi 1403/12/13 کوکورو ناتسومه سوسه کی 3.9 15 صفحۀ 215 در تدبیر پیروز شدم، اما در انسانیت شکست خوردم. 0 3 davoud pourfathi 1403/12/6 1979 کریستیان کراخت 2.9 2 صفحۀ 133 گفت حالا که رئیس مائو مرده است، حتی او را هم باید نقد کنند. اشتباهات زیادی رخ داده، اما حالا عصر جدیدی است. عصر بازاندیشی، دیگر هیچ چیز قطعی نیست، روی هیچ چیز نمیشود حساب کرد، حتی روی افکار خودت. 0 2 davoud pourfathi 1403/12/1 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 77 صفحۀ 606 زمان چون رویایی مبهم و کهن بر دوشت سنگینی میکند. همچنان پیش میروی و میکوشی از میان آن بلغزی. اما حتی اگر به دو انتهای زمین بروی، نمیتوانی از آن بگریزی. با اینحال ناچاری به آنجا بروی_ به کرانه دنیا. کاری هست که نمیتوان کرد، مگر با رسیدن به آنجا. 0 2 davoud pourfathi 1403/11/27 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 77 صفحۀ 465 صحبت کردن خیلی مهم است. چه با آدمها صحبت کنی، چه با اشیا یا هر چی، همیشه بهتر است آدم صحبت کند. 0 2 davoud pourfathi 1403/11/25 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 77 صفحۀ 404 میدانی یکسره خالی بودن یعنی چه؟ خالی بودن مثل خانهای که کسی تویش نیست. مثل خانه درباز که کسی تویش زندگی نکرده. هر کس هر وقت که بخواهد میتواند واردش شود. همین بیش از همه مرا میترساند. 0 21 davoud pourfathi 1403/11/15 کافکا در کرانه هاروکی موراکامی 3.9 77 صفحۀ 1 گربه گفت: اسمم یادم رفته. یکی داشتم، میدانم، اما یک جایی وسط راه گفتم دیگر لازمش ندارم. بنابراین یادم رفته. پیرمرد که سر میخاراند، گفت: میدانم، فراموش کردن چیزهایی که دیگر نمیخواهی راحت است. 0 4