بریدههای کتاب Alemeh Afzali Alemeh Afzali 3 روز پیش دیروز آگوتا کریستف 3.6 8 صفحۀ 25 همهچیز برایم یکسان بود. دلم میخواست دور شوم، دیگر برنگردم، ناپدید شوم، توی جنگل گموگور شوم، وسط ابرها، دیگر چیزی یادم نیاید، فراموشی، فراموشی. 0 8 Alemeh Afzali 1404/4/15 سوگ مادر شاهرخ مسکوب 4.0 18 صفحۀ 19 وقتی آدم در بیمارستان است مرگ مثل خفاش دور و برش پرسه میزند. گرچه مرگ در خود انسان است نه پیرامون او. ولی معمولاً در اینجاها بیشتر احساس میشود. ۴۳/۱/۶ 0 2 Alemeh Afzali 1404/3/28 شهری با میلههای آهنی مارک پئیر 4.0 9 صفحۀ 115 راستش نمیدانم در پایان ماجرا چه چیزی در انتظارم است: شکست یا موفقیت . بااینحال آمادهام تا بهای شکست را هر اندازه که گران باشد بپردازم. در مقایسه با تاسف و شرم درون، که از دست روی دست گذاشتن و قدم پیش نگذاشتن برای رهایی حاصل میآید، آنهم موقعی که انسان قدرت و نیرویش را داشته است، تاوان دادن هیچ است. 0 2 Alemeh Afzali 1404/3/25 نون نوشتن محمود دولت آبادی 3.4 13 صفحۀ 6 کدام فرزندان، در کدام نسل، تو را آزاد، آباد و سربلند با چشمان باور خود خواهند دید؟ جان زخمی تو در کدام روز هفته التیام خواهد پذیرفت؟ چشمان ما به راه عافیت تو سفید شد؛ ای ما نثار عافیت تو! 0 1 Alemeh Afzali 1404/3/17 شهری با میلههای آهنی مارک پئیر 4.0 9 صفحۀ 60 بردگی هنوز در عمق وجود ما چنگ نینداخته بود زیرا لوانتن غروری در دل ما برمیانگیخت تا در سایه آن سر بالا نگه داریم و با نفرت رودرروی درد و اندوه خویش قد برافرازیم. 0 14 Alemeh Afzali 1404/3/15 بازی در سپیده دم و رویا آرتور شنیتسلر 4.0 10 صفحۀ 147 موقع غروب توی بالکن نشسته بودیم، تو و من، همان موقع او آن پایین از کنار آب رد شد، بی آنکه سر بالا بگیرد و من از دیدنش خوشحال شدم. ولی دستی به پیشانی تو کشیدم و موهایت را بوسیدم و علاقه م به تو به ترحمی شدیدا دردناک آمیخته بود. بازی در سپیده دم و رویا ترجمه علیاصغر حداد آرتور شنیتسلر 0 3
بریدههای کتاب Alemeh Afzali Alemeh Afzali 3 روز پیش دیروز آگوتا کریستف 3.6 8 صفحۀ 25 همهچیز برایم یکسان بود. دلم میخواست دور شوم، دیگر برنگردم، ناپدید شوم، توی جنگل گموگور شوم، وسط ابرها، دیگر چیزی یادم نیاید، فراموشی، فراموشی. 0 8 Alemeh Afzali 1404/4/15 سوگ مادر شاهرخ مسکوب 4.0 18 صفحۀ 19 وقتی آدم در بیمارستان است مرگ مثل خفاش دور و برش پرسه میزند. گرچه مرگ در خود انسان است نه پیرامون او. ولی معمولاً در اینجاها بیشتر احساس میشود. ۴۳/۱/۶ 0 2 Alemeh Afzali 1404/3/28 شهری با میلههای آهنی مارک پئیر 4.0 9 صفحۀ 115 راستش نمیدانم در پایان ماجرا چه چیزی در انتظارم است: شکست یا موفقیت . بااینحال آمادهام تا بهای شکست را هر اندازه که گران باشد بپردازم. در مقایسه با تاسف و شرم درون، که از دست روی دست گذاشتن و قدم پیش نگذاشتن برای رهایی حاصل میآید، آنهم موقعی که انسان قدرت و نیرویش را داشته است، تاوان دادن هیچ است. 0 2 Alemeh Afzali 1404/3/25 نون نوشتن محمود دولت آبادی 3.4 13 صفحۀ 6 کدام فرزندان، در کدام نسل، تو را آزاد، آباد و سربلند با چشمان باور خود خواهند دید؟ جان زخمی تو در کدام روز هفته التیام خواهد پذیرفت؟ چشمان ما به راه عافیت تو سفید شد؛ ای ما نثار عافیت تو! 0 1 Alemeh Afzali 1404/3/17 شهری با میلههای آهنی مارک پئیر 4.0 9 صفحۀ 60 بردگی هنوز در عمق وجود ما چنگ نینداخته بود زیرا لوانتن غروری در دل ما برمیانگیخت تا در سایه آن سر بالا نگه داریم و با نفرت رودرروی درد و اندوه خویش قد برافرازیم. 0 14 Alemeh Afzali 1404/3/15 بازی در سپیده دم و رویا آرتور شنیتسلر 4.0 10 صفحۀ 147 موقع غروب توی بالکن نشسته بودیم، تو و من، همان موقع او آن پایین از کنار آب رد شد، بی آنکه سر بالا بگیرد و من از دیدنش خوشحال شدم. ولی دستی به پیشانی تو کشیدم و موهایت را بوسیدم و علاقه م به تو به ترحمی شدیدا دردناک آمیخته بود. بازی در سپیده دم و رویا ترجمه علیاصغر حداد آرتور شنیتسلر 0 3