بریدههای کتاب علی عقیلی نسب علی عقیلی نسب 23 ساعت پیش مردی که در غبار گم شد نصرت رحمانی 5.0 0 صفحۀ 8 ای دوست این روزها با هر که دوست میشوم احساس میکنم آنقدر دوست بودهام که وقت خیانت است 2 40 علی عقیلی نسب 2 روز پیش داستان فلسفه برایان مگی 4.2 18 صفحۀ 20 وقتی هاتف معبد دلفی سقرات را داناترین مردم اعلام کرد، او با خود اندیشید که این فقط ممکن است بدین معنی باشد که او تنها کسی است که میداند که هیچ نمیداند. 0 14 علی عقیلی نسب 4 روز پیش قاف غزل (گزیده ی ناب ترین غزل های فارسی از آغاز تا امروز) سیدحسن ذوالفقاری 0.0 صفحۀ 30 زآمدن بس بینشان وز شدن بس بیخبر گوییا یک دم برآمد کآمدم من یا شدم 0 9 علی عقیلی نسب 1404/5/11 قاف غزل (گزیده ی ناب ترین غزل های فارسی از آغاز تا امروز) سیدحسن ذوالفقاری 0.0 صفحۀ 16 بعد از حافظ هیچ تحوّلی در غزل نمیبینیم. هر شاعری سعی دارد به این قلّهای نزدیک شود... 1 16 علی عقیلی نسب 1404/5/3 یادداشت های کومه چومه کامو 4.5 0 صفحۀ 65 خواستن از دیگران، خود را مال دیگران کردن است. کسی را زیر بال و پر گرفتن، تشویش و رنجش دل از بهر مهر و محبت است. دنبالهروی کردن از اجتماع رنجاندن خود است و دنبالهروی نکردن دیوانه نشان شدن است. در واقع هر کجا که زندگی کنند و هر پیشه که پیش گیرند آیا برای زمانی اندک این تن خواهد توانست بیاساید یا برای زمانی اندک دل آرامش خواهد یافت؟ 0 9 علی عقیلی نسب 1404/5/2 یادداشت های کومه چومه کامو 4.5 0 صفحۀ 21 خانه و صاحب خانه و جدالشان با تقدیرِ ناپایداری، گل نیلوفرِ پیچ و شبنم نشسته بر آن را ماند. یا شبنم میچکد و گل میماند که بماند هم، با برآمدن خورشید صبحگاهی خواهد پژمرد. یا گل پیشتر پژمرده میشود و شبنم میماند، که ماندنش هم جز انتظار عصر نیست. 2 4 علی عقیلی نسب 1404/4/29 یادداشت های کومه چومه کامو 4.5 0 صفحۀ 19 در یک محل چه بسیارند افراد، با این همه از بیست سی نفری که در گذشته دیدهای تنها چند نفری ماندهاند. صبح کسی میمیرد، عصر کسی به دنیا میآید، چه بسیار شبیه حبابهای بر آمده بر آب. نمیدانم کسانی که متولد میشوند و میمیرند، از کجا میآیند و یه کجا میروند؟ نیز نمیدانم که این منزلگه را که دمی بیش نیست، برای که زجر میکشند و میسازند؟ برای چه آن را چشمنواز میسازند؟ 4 12 علی عقیلی نسب 1404/4/29 یادداشت های کومه چومه کامو 4.5 0 صفحۀ 15 حبابهای برآمده بر آبگِردها، محو میشوند، شکل میگیرند و مَثَلی نیست که زمانی دراز مانده باشد. آدمی و منزلگه او نیز چنین است. 0 5 علی عقیلی نسب 1404/4/21 همزادهای بورخس احمد اخوت 4.2 4 صفحۀ 183 کوندرا میگوید: ((رمان حاصل نوعی کیمیاگری است که زن را تبدیل به مرد، مرد را تبدیل به زن، لجن را تبدیل به طلا و حکایتی را تبدیل به نمایشنامه میکند.)) 0 17 علی عقیلی نسب 1404/4/21 سطرها در تاریکی جا عوض می کنند گروس عبدالملکیان 4.1 5 صفحۀ 54 آه، بلیط یکطرفه چیزی غمگینتر از تو در جیبهای جهان پیدا نکردهام 0 80 علی عقیلی نسب 1404/4/20 همزادهای بورخس احمد اخوت 4.2 4 صفحۀ 66 من خود را نه متفکر میدانم نه معلم اخلاق. جز طرفدار ساده ادبیات کس دیگری نیستم، آن که میخواهد شگفتیهای خود و آن نظام معزز شگفتیها را که فلسفه مینامیم در قالب ادبیات عرضه کند. 1 18 علی عقیلی نسب 1404/4/17 نامه های تیرباران شده ها لوئی آراگون 3.9 1 صفحۀ 13 من هرگز بیست ساله نخواهم شد. 0 15 علی عقیلی نسب 1404/4/16 رنگ های رفته ی دنیا و گزیدهای از پرندهی پنهان گروس عبدالملکیان 3.8 14 صفحۀ 26 کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانهاش نمیرسد 6 68 علی عقیلی نسب 1404/4/13 فرهنگ شیطان دوزبانه آمبروس بیرس 5.0 1 صفحۀ 234 نیهیلیست(=پوچگرا) روسییی که وجود هر چیزی غیر از تولستوی را انکار میکند. پیشوای این مکتب تولستوی است. 4 9 علی عقیلی نسب 1404/4/13 رنگ های رفته ی دنیا و گزیدهای از پرندهی پنهان گروس عبدالملکیان 3.8 14 صفحۀ 88 نه تقدیر میخواهد نه خدا در لولههای آزمایشگاه به دنیا میآیم لباس میپوشم به خیابان میروم روبهروی جهان میایستم چشمدرچشمش. نه من او را میفهمم نه او مرا. 0 33 علی عقیلی نسب 1404/3/21 این جا چه می کنی شاعر چسلاو میلوش و دیگران 3.0 0 صفحۀ 22 ... و قلب به سنگوارهای میماند که در آن عشقی مکدّر چونان حشرهای حبس شده؛ عشقِ مکدّرِ تیرهروزترینِ سرزمینها. 0 32 علی عقیلی نسب 1404/3/18 در ستایش بی سوادی: مجموعه مقالات هانس ماگنوس انتسنسبرگر 3.5 1 صفحۀ 23 ادبیات در اساس همیشه دغدغهی گروهی کمشمار بوده است. احتمالاََ شمار کسانی که زندگیشان را از این راه میگذرانند، در این دویست سال گذشته کماکان یکسان مانده و صرفاََ ترکیب آنها دچار تغییر شده است. پرداختن به ادبیات مدتهاست که دیگر نه امتیاز طبقاتی به شمار میرود و نه اجبار طبقاتی. پیروزی بیسوادی نوع دوم فقط میتواند ادبیات را افراطی کند، چون این بیسوادی نوین وضعیتی را به وجود آورده که کتابخواندن کاری کاملاََ داوطلبانه شده است. اگر چنانچه ادبیات دیگر نه نشانهی مقام است، نه جایگاه اجتماعی و نه برنامهی آموزشی، در این صورت تنها کسانی به آن روی میآورند که نمیتوانند از آن دل ببُرند. 1 17 علی عقیلی نسب 1404/3/13 مردی از ناکجا: فانتزیهای پرونک الکساندر همن 3.1 3 صفحۀ 65 ...و چیزی را که بوسنیاییها به آن سودا میگویند عمیقتر درک کردند_احساس دردی خوشایند، آن زمان که با زندگی تلخ و اسفبارت کنار آمدهای، احساسی که با درکش میتوانی تسلیم و رها باشی و از لحظهای که در آن هستی نهایت لذت را ببری. 1 15 علی عقیلی نسب 1404/3/8 مردی از ناکجا: فانتزیهای پرونک الکساندر همن 3.1 3 صفحۀ 55 در نوشتن روایت زندگی یک شخص سختترین کار برای راوی این است که از میان خیل جزئیات و خردهپیشامدهایی که همگی به یک اندازه بااهمیت یا بیاهمیتاند دست به انتخاب بزند. صِرف ثبت وقایع مهم_تولدها، مرگها، دلباختنها، تحقیر شدنها، زمین خوردنها و برخاستنها، پایانها و آغازها_ انکار جوهرهی اصلی زندگی است، که خود عبارت است از لحظات زودگذر و اتفاقهای کماهمیت که کوچکتر از آن هستند که ثبت شوند[...]. اما واقعیت این است که ثبت تمام لحظاتی که دنیا حواسمان را قلقلک میدهد شدنی نیست. قاطبهی این لحظات از بین انگشتان یا از میان مژهها سُر میخورند و مجبوری با دستی خالی زندگیات را نقل کنی، آن هم برای مخاطبانی که تنها علاقهشان تماشای شهرفرنگی از تجربههای مشترک است و نشستن بر الاکلنگ همدردی و قضاوت. 0 10 علی عقیلی نسب 1404/3/6 مردی از ناکجا: فانتزیهای پرونک الکساندر همن 3.1 3 صفحۀ 42 اندوه مثل پیچک بر تمام وجودم چنبره زده بود، اندوه برآمده از این واقعیت که من باشم یا نه، بیشتر چیزهای دنیا همچنان به وجود خود ادامه خواهند داد. 0 15
بریدههای کتاب علی عقیلی نسب علی عقیلی نسب 23 ساعت پیش مردی که در غبار گم شد نصرت رحمانی 5.0 0 صفحۀ 8 ای دوست این روزها با هر که دوست میشوم احساس میکنم آنقدر دوست بودهام که وقت خیانت است 2 40 علی عقیلی نسب 2 روز پیش داستان فلسفه برایان مگی 4.2 18 صفحۀ 20 وقتی هاتف معبد دلفی سقرات را داناترین مردم اعلام کرد، او با خود اندیشید که این فقط ممکن است بدین معنی باشد که او تنها کسی است که میداند که هیچ نمیداند. 0 14 علی عقیلی نسب 4 روز پیش قاف غزل (گزیده ی ناب ترین غزل های فارسی از آغاز تا امروز) سیدحسن ذوالفقاری 0.0 صفحۀ 30 زآمدن بس بینشان وز شدن بس بیخبر گوییا یک دم برآمد کآمدم من یا شدم 0 9 علی عقیلی نسب 1404/5/11 قاف غزل (گزیده ی ناب ترین غزل های فارسی از آغاز تا امروز) سیدحسن ذوالفقاری 0.0 صفحۀ 16 بعد از حافظ هیچ تحوّلی در غزل نمیبینیم. هر شاعری سعی دارد به این قلّهای نزدیک شود... 1 16 علی عقیلی نسب 1404/5/3 یادداشت های کومه چومه کامو 4.5 0 صفحۀ 65 خواستن از دیگران، خود را مال دیگران کردن است. کسی را زیر بال و پر گرفتن، تشویش و رنجش دل از بهر مهر و محبت است. دنبالهروی کردن از اجتماع رنجاندن خود است و دنبالهروی نکردن دیوانه نشان شدن است. در واقع هر کجا که زندگی کنند و هر پیشه که پیش گیرند آیا برای زمانی اندک این تن خواهد توانست بیاساید یا برای زمانی اندک دل آرامش خواهد یافت؟ 0 9 علی عقیلی نسب 1404/5/2 یادداشت های کومه چومه کامو 4.5 0 صفحۀ 21 خانه و صاحب خانه و جدالشان با تقدیرِ ناپایداری، گل نیلوفرِ پیچ و شبنم نشسته بر آن را ماند. یا شبنم میچکد و گل میماند که بماند هم، با برآمدن خورشید صبحگاهی خواهد پژمرد. یا گل پیشتر پژمرده میشود و شبنم میماند، که ماندنش هم جز انتظار عصر نیست. 2 4 علی عقیلی نسب 1404/4/29 یادداشت های کومه چومه کامو 4.5 0 صفحۀ 19 در یک محل چه بسیارند افراد، با این همه از بیست سی نفری که در گذشته دیدهای تنها چند نفری ماندهاند. صبح کسی میمیرد، عصر کسی به دنیا میآید، چه بسیار شبیه حبابهای بر آمده بر آب. نمیدانم کسانی که متولد میشوند و میمیرند، از کجا میآیند و یه کجا میروند؟ نیز نمیدانم که این منزلگه را که دمی بیش نیست، برای که زجر میکشند و میسازند؟ برای چه آن را چشمنواز میسازند؟ 4 12 علی عقیلی نسب 1404/4/29 یادداشت های کومه چومه کامو 4.5 0 صفحۀ 15 حبابهای برآمده بر آبگِردها، محو میشوند، شکل میگیرند و مَثَلی نیست که زمانی دراز مانده باشد. آدمی و منزلگه او نیز چنین است. 0 5 علی عقیلی نسب 1404/4/21 همزادهای بورخس احمد اخوت 4.2 4 صفحۀ 183 کوندرا میگوید: ((رمان حاصل نوعی کیمیاگری است که زن را تبدیل به مرد، مرد را تبدیل به زن، لجن را تبدیل به طلا و حکایتی را تبدیل به نمایشنامه میکند.)) 0 17 علی عقیلی نسب 1404/4/21 سطرها در تاریکی جا عوض می کنند گروس عبدالملکیان 4.1 5 صفحۀ 54 آه، بلیط یکطرفه چیزی غمگینتر از تو در جیبهای جهان پیدا نکردهام 0 80 علی عقیلی نسب 1404/4/20 همزادهای بورخس احمد اخوت 4.2 4 صفحۀ 66 من خود را نه متفکر میدانم نه معلم اخلاق. جز طرفدار ساده ادبیات کس دیگری نیستم، آن که میخواهد شگفتیهای خود و آن نظام معزز شگفتیها را که فلسفه مینامیم در قالب ادبیات عرضه کند. 1 18 علی عقیلی نسب 1404/4/17 نامه های تیرباران شده ها لوئی آراگون 3.9 1 صفحۀ 13 من هرگز بیست ساله نخواهم شد. 0 15 علی عقیلی نسب 1404/4/16 رنگ های رفته ی دنیا و گزیدهای از پرندهی پنهان گروس عبدالملکیان 3.8 14 صفحۀ 26 کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانهاش نمیرسد 6 68 علی عقیلی نسب 1404/4/13 فرهنگ شیطان دوزبانه آمبروس بیرس 5.0 1 صفحۀ 234 نیهیلیست(=پوچگرا) روسییی که وجود هر چیزی غیر از تولستوی را انکار میکند. پیشوای این مکتب تولستوی است. 4 9 علی عقیلی نسب 1404/4/13 رنگ های رفته ی دنیا و گزیدهای از پرندهی پنهان گروس عبدالملکیان 3.8 14 صفحۀ 88 نه تقدیر میخواهد نه خدا در لولههای آزمایشگاه به دنیا میآیم لباس میپوشم به خیابان میروم روبهروی جهان میایستم چشمدرچشمش. نه من او را میفهمم نه او مرا. 0 33 علی عقیلی نسب 1404/3/21 این جا چه می کنی شاعر چسلاو میلوش و دیگران 3.0 0 صفحۀ 22 ... و قلب به سنگوارهای میماند که در آن عشقی مکدّر چونان حشرهای حبس شده؛ عشقِ مکدّرِ تیرهروزترینِ سرزمینها. 0 32 علی عقیلی نسب 1404/3/18 در ستایش بی سوادی: مجموعه مقالات هانس ماگنوس انتسنسبرگر 3.5 1 صفحۀ 23 ادبیات در اساس همیشه دغدغهی گروهی کمشمار بوده است. احتمالاََ شمار کسانی که زندگیشان را از این راه میگذرانند، در این دویست سال گذشته کماکان یکسان مانده و صرفاََ ترکیب آنها دچار تغییر شده است. پرداختن به ادبیات مدتهاست که دیگر نه امتیاز طبقاتی به شمار میرود و نه اجبار طبقاتی. پیروزی بیسوادی نوع دوم فقط میتواند ادبیات را افراطی کند، چون این بیسوادی نوین وضعیتی را به وجود آورده که کتابخواندن کاری کاملاََ داوطلبانه شده است. اگر چنانچه ادبیات دیگر نه نشانهی مقام است، نه جایگاه اجتماعی و نه برنامهی آموزشی، در این صورت تنها کسانی به آن روی میآورند که نمیتوانند از آن دل ببُرند. 1 17 علی عقیلی نسب 1404/3/13 مردی از ناکجا: فانتزیهای پرونک الکساندر همن 3.1 3 صفحۀ 65 ...و چیزی را که بوسنیاییها به آن سودا میگویند عمیقتر درک کردند_احساس دردی خوشایند، آن زمان که با زندگی تلخ و اسفبارت کنار آمدهای، احساسی که با درکش میتوانی تسلیم و رها باشی و از لحظهای که در آن هستی نهایت لذت را ببری. 1 15 علی عقیلی نسب 1404/3/8 مردی از ناکجا: فانتزیهای پرونک الکساندر همن 3.1 3 صفحۀ 55 در نوشتن روایت زندگی یک شخص سختترین کار برای راوی این است که از میان خیل جزئیات و خردهپیشامدهایی که همگی به یک اندازه بااهمیت یا بیاهمیتاند دست به انتخاب بزند. صِرف ثبت وقایع مهم_تولدها، مرگها، دلباختنها، تحقیر شدنها، زمین خوردنها و برخاستنها، پایانها و آغازها_ انکار جوهرهی اصلی زندگی است، که خود عبارت است از لحظات زودگذر و اتفاقهای کماهمیت که کوچکتر از آن هستند که ثبت شوند[...]. اما واقعیت این است که ثبت تمام لحظاتی که دنیا حواسمان را قلقلک میدهد شدنی نیست. قاطبهی این لحظات از بین انگشتان یا از میان مژهها سُر میخورند و مجبوری با دستی خالی زندگیات را نقل کنی، آن هم برای مخاطبانی که تنها علاقهشان تماشای شهرفرنگی از تجربههای مشترک است و نشستن بر الاکلنگ همدردی و قضاوت. 0 10 علی عقیلی نسب 1404/3/6 مردی از ناکجا: فانتزیهای پرونک الکساندر همن 3.1 3 صفحۀ 42 اندوه مثل پیچک بر تمام وجودم چنبره زده بود، اندوه برآمده از این واقعیت که من باشم یا نه، بیشتر چیزهای دنیا همچنان به وجود خود ادامه خواهند داد. 0 15