بریدههای کتاب مهدیه مهدیه 1404/2/30 سقوط آلبر کامو 3.9 104 صفحۀ 50 مردم هرگز به انگیزههایتان، به صداقتتان و به شدتِ رنجهایتان یقین نمیآورند، مگر به برکت مرگتان. 2 84 مهدیه 1404/2/27 سقوط آلبر کامو 3.9 104 صفحۀ 31 به نظرم میرسید مهارتی را از دست میدهم که برای یادگیریاش هرگز تلاش نکرده بودم ولی آن را خوب بلد بودم. منظورم هنرِ زندگی کردن است. 0 21 مهدیه 1404/2/27 سقوط آلبر کامو 3.9 104 صفحۀ 22 ...موضوع اصلاً ربطی به این ندارد که خودم را بهیقین عقل کل بدانم. بماند که چنین یقینی بیضرر است، زیرا هزاران ابله بر این باورند. 0 19 مهدیه 1404/2/27 سقوط آلبر کامو 3.9 104 صفحۀ 9 ...اما دل حافظهی خودش را دارد! 0 22 مهدیه 1404/2/20 سفر باور نکردنی ادوارد کیت دی کامیلو 4.2 6 صفحۀ 25 وقتی عشق و محبتی توی کار نباشد، یک قصه چطوری میتواند به خوبی و خوشی تمام شود؟ 2 24 مهدیه 1404/2/16 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 244 صفحۀ 63 اما آخر آن زمان من ته ظلمات ناامیدی بودم، هلاک شده بودم، خودم دیگر مُرده بودم، چطور میتوانستم انسان دیگری را نجات بدهم؟ 0 20 مهدیه 1404/2/16 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 244 صفحۀ 42 من استاد حرف زدن در سکوتم! کل زندگیام در سکوت حرف زدهام و در سکوت تراژدیهای زیادی را با خودم زندگی کردهام. 0 47 مهدیه 1404/2/4 الفبای لازاروس هادی تقی زاده 4.0 1 صفحۀ 122 «دیوارها چهارچوب زندانهایند. هیچ دیواری آرامشبخش و موجب امنیت نیست. دیوارها نماد ناامنیاند. دیوارها فقط توهم امنیت را ایجاد میکنند. امنیت و آرامشی که وجود ندارد. شما در دل دیوارها به دنیا آمدهاید. در میان دیوارها بزرگ میشوید و به دیوارها دل میبندید. دیواری از گوشت و پوست و استخوان. دیواری از وهم و تصویر و دیواری از سنگ و آهن و بتن. قصد ما گذشتن از دیوار سنگ و آهن و بتن است. آیا از دیوارهای دیگر هم خواهید گذشت؟» 0 16 مهدیه 1404/1/31 الفبای لازاروس هادی تقی زاده 4.0 1 صفحۀ 117 تارف به من گفت: «میشناسمش.» پرسیدم: «اسمش چیه؟» گفت: «من بهش میگویم: یارو. شما میگویید: شیطان.» گفتم: «خطرناک نیست؟» گفت: «نه به خطرناکی آدمها.» 1 25 مهدیه 1403/10/21 هشت و سه دهم ثانیه افشین رستمی 4.0 0 صفحۀ 116 گفت: «میدونستی خیلی از ستارههایی که ما هر شب تو آسمون میبینیم، قرنها پیش یا شاید سالها قبل یا حتی دقیقهای قبل مُردهاند و دیگه وجود ندارند؟ البته تو بینهایت فرقی هم نداره چه وقت زنده بودی و کِی مُردی... به نظرت کسی هم ما رو از جای دیگه به چشم ستاره میبینه؟» 1 14 مهدیه 1403/10/21 هشت و سه دهم ثانیه افشین رستمی 4.0 0 صفحۀ 106 فقط چشمهایش معلوم بود؛ چشمهایی خسته و نیازمند که یک کتاب حرف، پشتِ آنها پنهان شده بود. 0 7 مهدیه 1403/10/21 هشت و سه دهم ثانیه افشین رستمی 4.0 0 صفحۀ 96 ...آگاهی و علم و فرهیختگی آدما نیست که وضع زندگی اونا رو مشخص میکنه بلکه وضع زندگی اوناست که آگاهی و فرهیختگی و فرهنگشون رو معیّن میکنه. ما آدممتوسطها، همه از یه جنسیم؛ همه مثل هم با شونههای خسته و افتاده راه میریم. همه مثل هم سخت زندگی میکنیم و به سخت زندگی کردن عادت میکنیم. تمام عمرمون رو مثل سگ پاسوخته میدویم و تلاش میکنیم تا بلکه صاحب یه سقف و کمی آرامش بشیم، اما بعد از این همه سگدو زدن، اگر هم بتونیم صاحب سقف بشیم، دیگه کسی نیست که توش زندگی کنه...» 0 7 مهدیه 1403/5/3 حلزون های پسر احمد آرام 3.8 0 صفحۀ 24 چین و چروکی که به صورتت نقش انداخته نشان از یک تنهایی عمیق دارد. اما چشمهایت، همان برق پنهان را در مردمکهایش نگه داشته. 0 24 مهدیه 1403/5/2 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 131 صفحۀ 270 همهٔ ما به فضایی نیاز داریم که در آن راحت و آسوده باشیم، فضایی که در آن به یاد بیاوریم چه کسی هستیم و چه چیزی برایمان مهم است. وقفهای که اجازه دهد شادی و لذت زندگی کردن به خودآگاهمان بازگردد. 0 23 مهدیه 1403/5/2 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 131 صفحۀ 232 ما نمیتوانیم رویدادهای اطرافمان را کنترل کنیم، اما مسئول عکسالعملهایمان نسبت به آن رویدادها هستیم. 0 21 مهدیه 1403/4/31 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 131 صفحۀ 166 ما جایگزینشدنی نیستیم. ما بر اساس اینکه چطور دوست داشته میشویم منحصربهفردیم. 0 8 مهدیه 1403/4/31 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 131 صفحۀ 164 «اقیانوس اختلافها»ی بین آن دو در مقابل عشقی که به هم داشتند، هیچ بود. 0 7 مهدیه 1403/4/30 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 131 صفحۀ 92 «گرگ تقاص اشکهای گوسفند را پس خواهد داد.» 0 11 مهدیه 1403/4/28 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 131 صفحۀ 22 آنماری با دیدنم لبخند زد و خندید. یک لحظه فراموش کرد دارد میمیرد. من برای آن یک لحظه فراموشی حاضر بودم هر کاری بکنم. 0 34 مهدیه 1403/4/17 ماه کامل می شود فریبا وفی 3.5 4 صفحۀ 9 «دنیا پر است از باسوادهای بیشعور.» 1 65
بریدههای کتاب مهدیه مهدیه 1404/2/30 سقوط آلبر کامو 3.9 104 صفحۀ 50 مردم هرگز به انگیزههایتان، به صداقتتان و به شدتِ رنجهایتان یقین نمیآورند، مگر به برکت مرگتان. 2 84 مهدیه 1404/2/27 سقوط آلبر کامو 3.9 104 صفحۀ 31 به نظرم میرسید مهارتی را از دست میدهم که برای یادگیریاش هرگز تلاش نکرده بودم ولی آن را خوب بلد بودم. منظورم هنرِ زندگی کردن است. 0 21 مهدیه 1404/2/27 سقوط آلبر کامو 3.9 104 صفحۀ 22 ...موضوع اصلاً ربطی به این ندارد که خودم را بهیقین عقل کل بدانم. بماند که چنین یقینی بیضرر است، زیرا هزاران ابله بر این باورند. 0 19 مهدیه 1404/2/27 سقوط آلبر کامو 3.9 104 صفحۀ 9 ...اما دل حافظهی خودش را دارد! 0 22 مهدیه 1404/2/20 سفر باور نکردنی ادوارد کیت دی کامیلو 4.2 6 صفحۀ 25 وقتی عشق و محبتی توی کار نباشد، یک قصه چطوری میتواند به خوبی و خوشی تمام شود؟ 2 24 مهدیه 1404/2/16 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 244 صفحۀ 63 اما آخر آن زمان من ته ظلمات ناامیدی بودم، هلاک شده بودم، خودم دیگر مُرده بودم، چطور میتوانستم انسان دیگری را نجات بدهم؟ 0 20 مهدیه 1404/2/16 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 244 صفحۀ 42 من استاد حرف زدن در سکوتم! کل زندگیام در سکوت حرف زدهام و در سکوت تراژدیهای زیادی را با خودم زندگی کردهام. 0 47 مهدیه 1404/2/4 الفبای لازاروس هادی تقی زاده 4.0 1 صفحۀ 122 «دیوارها چهارچوب زندانهایند. هیچ دیواری آرامشبخش و موجب امنیت نیست. دیوارها نماد ناامنیاند. دیوارها فقط توهم امنیت را ایجاد میکنند. امنیت و آرامشی که وجود ندارد. شما در دل دیوارها به دنیا آمدهاید. در میان دیوارها بزرگ میشوید و به دیوارها دل میبندید. دیواری از گوشت و پوست و استخوان. دیواری از وهم و تصویر و دیواری از سنگ و آهن و بتن. قصد ما گذشتن از دیوار سنگ و آهن و بتن است. آیا از دیوارهای دیگر هم خواهید گذشت؟» 0 16 مهدیه 1404/1/31 الفبای لازاروس هادی تقی زاده 4.0 1 صفحۀ 117 تارف به من گفت: «میشناسمش.» پرسیدم: «اسمش چیه؟» گفت: «من بهش میگویم: یارو. شما میگویید: شیطان.» گفتم: «خطرناک نیست؟» گفت: «نه به خطرناکی آدمها.» 1 25 مهدیه 1403/10/21 هشت و سه دهم ثانیه افشین رستمی 4.0 0 صفحۀ 116 گفت: «میدونستی خیلی از ستارههایی که ما هر شب تو آسمون میبینیم، قرنها پیش یا شاید سالها قبل یا حتی دقیقهای قبل مُردهاند و دیگه وجود ندارند؟ البته تو بینهایت فرقی هم نداره چه وقت زنده بودی و کِی مُردی... به نظرت کسی هم ما رو از جای دیگه به چشم ستاره میبینه؟» 1 14 مهدیه 1403/10/21 هشت و سه دهم ثانیه افشین رستمی 4.0 0 صفحۀ 106 فقط چشمهایش معلوم بود؛ چشمهایی خسته و نیازمند که یک کتاب حرف، پشتِ آنها پنهان شده بود. 0 7 مهدیه 1403/10/21 هشت و سه دهم ثانیه افشین رستمی 4.0 0 صفحۀ 96 ...آگاهی و علم و فرهیختگی آدما نیست که وضع زندگی اونا رو مشخص میکنه بلکه وضع زندگی اوناست که آگاهی و فرهیختگی و فرهنگشون رو معیّن میکنه. ما آدممتوسطها، همه از یه جنسیم؛ همه مثل هم با شونههای خسته و افتاده راه میریم. همه مثل هم سخت زندگی میکنیم و به سخت زندگی کردن عادت میکنیم. تمام عمرمون رو مثل سگ پاسوخته میدویم و تلاش میکنیم تا بلکه صاحب یه سقف و کمی آرامش بشیم، اما بعد از این همه سگدو زدن، اگر هم بتونیم صاحب سقف بشیم، دیگه کسی نیست که توش زندگی کنه...» 0 7 مهدیه 1403/5/3 حلزون های پسر احمد آرام 3.8 0 صفحۀ 24 چین و چروکی که به صورتت نقش انداخته نشان از یک تنهایی عمیق دارد. اما چشمهایت، همان برق پنهان را در مردمکهایش نگه داشته. 0 24 مهدیه 1403/5/2 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 131 صفحۀ 270 همهٔ ما به فضایی نیاز داریم که در آن راحت و آسوده باشیم، فضایی که در آن به یاد بیاوریم چه کسی هستیم و چه چیزی برایمان مهم است. وقفهای که اجازه دهد شادی و لذت زندگی کردن به خودآگاهمان بازگردد. 0 23 مهدیه 1403/5/2 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 131 صفحۀ 232 ما نمیتوانیم رویدادهای اطرافمان را کنترل کنیم، اما مسئول عکسالعملهایمان نسبت به آن رویدادها هستیم. 0 21 مهدیه 1403/4/31 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 131 صفحۀ 166 ما جایگزینشدنی نیستیم. ما بر اساس اینکه چطور دوست داشته میشویم منحصربهفردیم. 0 8 مهدیه 1403/4/31 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 131 صفحۀ 164 «اقیانوس اختلافها»ی بین آن دو در مقابل عشقی که به هم داشتند، هیچ بود. 0 7 مهدیه 1403/4/30 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 131 صفحۀ 92 «گرگ تقاص اشکهای گوسفند را پس خواهد داد.» 0 11 مهدیه 1403/4/28 تولستوی و مبل بنفش نینا سنکویچ 3.4 131 صفحۀ 22 آنماری با دیدنم لبخند زد و خندید. یک لحظه فراموش کرد دارد میمیرد. من برای آن یک لحظه فراموشی حاضر بودم هر کاری بکنم. 0 34 مهدیه 1403/4/17 ماه کامل می شود فریبا وفی 3.5 4 صفحۀ 9 «دنیا پر است از باسوادهای بیشعور.» 1 65