بریدۀ کتاب
1403/4/28
3.4
97
صفحۀ 22
آنماری با دیدنم لبخند زد و خندید. یک لحظه فراموش کرد دارد میمیرد. من برای آن یک لحظه فراموشی حاضر بودم هر کاری بکنم.
آنماری با دیدنم لبخند زد و خندید. یک لحظه فراموش کرد دارد میمیرد. من برای آن یک لحظه فراموشی حاضر بودم هر کاری بکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.