بریده‌های کتاب شاهکار

10:03 شب: یه روز دوباره هم رو می بینیم و طوری بهم نگاه می کنی که بهت نگاه می کردم، اما من هیچی احساس نمی کنم صاف از کنارت رد می شم یه لبخند هم روی صورتمه و تو از درون داری می میری چون خیلی زیادی طول کشید تا بفهمی من فرد مناسب توام.

اشتباه برداشت نکن، تو هنوز قدر یه دنیا برام ارزش داری فقط دیگه ارزش نداره برات بجنگم.

ما به کلمات احتیاجی نداشتیم ما فقط به هم نگاه کردیم و لبخند زدیم. چشمات همه‌چی رو گفت✨️

7:12 عصر: خواهش می کنم عاشق کس دیگه ای نشو:)

ما همه دلمان می خواهد درس بدهیم،اما فقط چیزهایی را درس می دهیم که ارزش دانستن ندارد.

هیچ وقت الیزابت این قدر صادقانه احساس نکرده بود دارسی را دوست دارد،آن هم در این لحظه ای که دوست داشتن بیهوده بود.

تو مثل سیلی،ونسا.در درونم جاری می شی،هر چیزی رو که یه زمانی فکر می کردم اهمیت داره می شوری و می بری و بعد من رو تا لبه پر می کنی،تا جایی که در تو و فقط تو غرق می شم‌.

از دیوار های بینمان متنفر بودم.دیوار های فیزیکی و دیوار هایی که قابل دیدن نبودند.

من همیشه به یادت می مونم فرقی نمی کنه من کجا باشم یا تو کجا باشی من توی چه شرایطی باشم و تو توی چه شرایطی باشی هرچی هم که بشه من همیشه دوستت خواهم داشت.

نمی دونم تو چی داری ولی نمی خوام از دستش بدم چون می دونم که هیچ وقت نمی تونم توی آدم دیگه ای پیداش کنم.

اگر می تونستم هر کسی که می خوام باشم دلم می خواست اونی که تو عاشقشی بشم.

پیپ که برای هیچ چیز نمی دوید،دوید تا به او برسد‌!

شاید بتونی بیشتر وجودم رو بگیری،ولی هیچ وقت نمی تونی همه ی وجودم رو بگیری بماند یادگار 29/۴/۱۴۰۳

با تمام اینا هنوز وقتی به چشمات نگاه می کنم نمی تونم جلوی لبخندم رو بگیرم.🙂💙

دیدمت ای زیبارو و دیگر از آن منی،حال چشم به راه هرکه خواهی گو باش و چه باک که دیگر هرگز نبینمت.تو از آن منی و سرتاسر پاریس از آن من است و من از آن این دفتر و قلمم🙂✨️

گاهی اوقات مرگ یک رویا می تواند بالاخره آزادت کند.