بریدههای کتاب نیکتا خرامان نیکتا خرامان 1403/7/5 یک دقیقه بعد از نیمه شب سارا کروسان 4.2 13 صفحۀ 320 و در آن پنج دقیقهی آخر که منتظرم نگهبان روی ساعتش بزند نمیدانم چطور لحظهها را به هم بدوزم، زمان بسازم و از غلظت این اندوه بکاهم. خشم تا گلویم بالا میآید و نفرت مانند سگی گداخته دهانم را میسوزاند. بیرون که میآییم هیچکدام حرف نمیزنیم کنار هم قدمزنان میرویم، ولی من احساس تنهایی میکنم. آن خداحافظی لعنتی را چطور به زبان بیاورم؟ 1 17 نیکتا خرامان 1403/6/24 یک دقیقه بعد از نیمه شب سارا کروسان 4.2 13 صفحۀ 68 چیزهای زیادی در مورد آدمها وجود دارد که به راحتی میشود فهمید مثل قد، وزن، یا اینکه تخممرغشان را چه جوری دوست دارند، اما هیچوقت نمیشود فهمید درون قلبشان چه میگذرد. 0 4 نیکتا خرامان 1403/3/16 تافی؛ دختری در جست وجوی فراموشی سارا کروسان 4.3 11 صفحۀ 145 اگر دوست داشتنی بودن هم یادگرفتنی بود مثل یادگرفتن پیانو یا صرف افعال، در برگهی ارزیابی من نوشته میشد: باید بیشتر تلاش کنی. 0 18 نیکتا خرامان 1402/8/25 همچون یک داستان دانیل پناک 4.6 4 صفحۀ 66 «هرگز و هیچگاه، نباید با رفتاری ناشیانه به پسربچهایی که مشغول خواندن داستانی هیجانانگیز است فهماند که باید کتابش را رها کند وبرود بخوابد.» این جمله از آن کافکا است، فرانتس کوچکی که پدرش ترجیح داد تا او همهی شبهای عمرش را به حساب کردن بگذراند. 2 20 نیکتا خرامان 1402/7/2 ترانه ایزا ماگدا سابو 4.1 5 صفحۀ 1 حالا دیگر چطور ممکن بود آنجا حکم "خانه" را داشته باشد؟ 2 30 نیکتا خرامان 1402/5/7 زمین بر پشت لاک پشت ها جان گرین 3.7 12 صفحۀ 1 میتوانم همهی چیزهایی را که دربارهی زندگی آموختهام در سه کلمه جمعبندی کنم: ادامه پیدا میکند. 0 40 نیکتا خرامان 1402/3/28 همنام جومپا لاهیری 3.6 4 صفحۀ 1 خارجی بودن یکجور حاملگی مادامالعمر است؛ با یک انتظار ابدی، تحمل باری همیشگی و ناخوشی مدام. یکجور مسئولیت مداوم و بیوقفه.یک جملهی معترضه وسط چیزی که یک موقعی اسمش زندگی معمولی بوده، فقط برای اینکه نشان بدهد از زندگی قبلی دیگر خبری نیست و جای آن را چیزی پیچیده و پرزحمت گرفته. 0 8 نیکتا خرامان 1402/3/6 سیاه خون کورنلیا فونکه 4.4 14 صفحۀ 1 اگر بدانم که شعرها از کجا میآیند، به آنجا خواهم رفت. 0 28
بریدههای کتاب نیکتا خرامان نیکتا خرامان 1403/7/5 یک دقیقه بعد از نیمه شب سارا کروسان 4.2 13 صفحۀ 320 و در آن پنج دقیقهی آخر که منتظرم نگهبان روی ساعتش بزند نمیدانم چطور لحظهها را به هم بدوزم، زمان بسازم و از غلظت این اندوه بکاهم. خشم تا گلویم بالا میآید و نفرت مانند سگی گداخته دهانم را میسوزاند. بیرون که میآییم هیچکدام حرف نمیزنیم کنار هم قدمزنان میرویم، ولی من احساس تنهایی میکنم. آن خداحافظی لعنتی را چطور به زبان بیاورم؟ 1 17 نیکتا خرامان 1403/6/24 یک دقیقه بعد از نیمه شب سارا کروسان 4.2 13 صفحۀ 68 چیزهای زیادی در مورد آدمها وجود دارد که به راحتی میشود فهمید مثل قد، وزن، یا اینکه تخممرغشان را چه جوری دوست دارند، اما هیچوقت نمیشود فهمید درون قلبشان چه میگذرد. 0 4 نیکتا خرامان 1403/3/16 تافی؛ دختری در جست وجوی فراموشی سارا کروسان 4.3 11 صفحۀ 145 اگر دوست داشتنی بودن هم یادگرفتنی بود مثل یادگرفتن پیانو یا صرف افعال، در برگهی ارزیابی من نوشته میشد: باید بیشتر تلاش کنی. 0 18 نیکتا خرامان 1402/8/25 همچون یک داستان دانیل پناک 4.6 4 صفحۀ 66 «هرگز و هیچگاه، نباید با رفتاری ناشیانه به پسربچهایی که مشغول خواندن داستانی هیجانانگیز است فهماند که باید کتابش را رها کند وبرود بخوابد.» این جمله از آن کافکا است، فرانتس کوچکی که پدرش ترجیح داد تا او همهی شبهای عمرش را به حساب کردن بگذراند. 2 20 نیکتا خرامان 1402/7/2 ترانه ایزا ماگدا سابو 4.1 5 صفحۀ 1 حالا دیگر چطور ممکن بود آنجا حکم "خانه" را داشته باشد؟ 2 30 نیکتا خرامان 1402/5/7 زمین بر پشت لاک پشت ها جان گرین 3.7 12 صفحۀ 1 میتوانم همهی چیزهایی را که دربارهی زندگی آموختهام در سه کلمه جمعبندی کنم: ادامه پیدا میکند. 0 40 نیکتا خرامان 1402/3/28 همنام جومپا لاهیری 3.6 4 صفحۀ 1 خارجی بودن یکجور حاملگی مادامالعمر است؛ با یک انتظار ابدی، تحمل باری همیشگی و ناخوشی مدام. یکجور مسئولیت مداوم و بیوقفه.یک جملهی معترضه وسط چیزی که یک موقعی اسمش زندگی معمولی بوده، فقط برای اینکه نشان بدهد از زندگی قبلی دیگر خبری نیست و جای آن را چیزی پیچیده و پرزحمت گرفته. 0 8 نیکتا خرامان 1402/3/6 سیاه خون کورنلیا فونکه 4.4 14 صفحۀ 1 اگر بدانم که شعرها از کجا میآیند، به آنجا خواهم رفت. 0 28