بریدهای از کتاب یک دقیقه بعد از نیمه شب اثر سارا کروسان
1403/7/5
صفحۀ 320
و در آن پنج دقیقهی آخر که منتظرم نگهبان روی ساعتش بزند نمیدانم چطور لحظهها را به هم بدوزم، زمان بسازم و از غلظت این اندوه بکاهم. خشم تا گلویم بالا میآید و نفرت مانند سگی گداخته دهانم را میسوزاند. بیرون که میآییم هیچکدام حرف نمیزنیم کنار هم قدمزنان میرویم، ولی من احساس تنهایی میکنم. آن خداحافظی لعنتی را چطور به زبان بیاورم؟
و در آن پنج دقیقهی آخر که منتظرم نگهبان روی ساعتش بزند نمیدانم چطور لحظهها را به هم بدوزم، زمان بسازم و از غلظت این اندوه بکاهم. خشم تا گلویم بالا میآید و نفرت مانند سگی گداخته دهانم را میسوزاند. بیرون که میآییم هیچکدام حرف نمیزنیم کنار هم قدمزنان میرویم، ولی من احساس تنهایی میکنم. آن خداحافظی لعنتی را چطور به زبان بیاورم؟
(0/1000)
رعنا حشمتی
1403/7/7
1