معرفی کتاب همنام اثر جومپا لاهیری مترجم امیرمهدی حقیقت

همنام

همنام

جومپا لاهیری و 1 نفر دیگر
3.6
34 نفر |
6 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

57

خواهم خواند

20

ناشر
ماهی
شابک
9789647948623
تعداد صفحات
362
تاریخ انتشار
1398/10/16

توضیحات

        
		همنام اولین رمان جومپا لاهیری است. او همنام را ابتدا به صورت داستانی بلند در مجله ی نیویورکر منتشر کرد و سپس در سال 2004 طرح آن را گسترش داد و به صورت یک رمان کامل درآورد. همنام نیز مانند مجموعه داستان مترجم دردها از همین نویسنده به مشکلات فرهنگی هندی ها در دنیای مدرن می پردازد. لاهیری در این رمان مصائب و دشواری های زندگی زوجی بنگالی را توصیف می کند که به امریکا مهاجرت کرده اند. این زوج در امریکا با سبکی از زندگی مواجه می شوند که تفاوت بسیاری با نوع زندگی خودشان دارد و برایشان نامأنوس است. بر اساس این رمان در سال 2006 فیلمی سینمایی ساخته شده است.جومپا لاهیری نویسنده ای امریکایی هندی تبار است. پدر و مادرش  از اهالی هند (بنگالی) بودند که به انگلستان مهاجرت کردند. لاهیری در لندن به دنیا آمد و در رود آیلندِ آمریکا بزرگ شد و به کالج برنارد رفت و در رشته ی ادبیات انگلیسی تحصیل کرد. سپس به دانشگاه بوستون رفت و در مقاطع بالاتر در رشته های زبان انگلیسی، نگارش خلاقانه، ادبیات تطبیقی و مطالعات رنسانس تحصیلاتش را ادامه داد. نخستین اثر او، مجموعه داستان مترجم دردها، برایش جایزه ی ادبی پولیتزر را به ارمغان آورد و رمان دیگرش، گودی، جزو نامزدهای نهایی بوکر بود. همچنین بر اساس نخستین رمان او با نام همنام فیلمی ساخته شده است. امیرمهدی حقیقت، مترجم آثار ادبی، در سال 1353 در تهران به دنیا آمد. او در سال های دهه ی 1370 به زبان انگلیسی و ترجمه ی آثار ادبی علاقه مند شد. اولین ترجمه ی حقیقت را نشر ماهی در سال 1380 منتشر کرد؛ کتاب مترجم دردها، مجموعه داستانی از جومپا لاهیری. او تاکنون آثاری از جومپا لاهیری، کازوئو ایشی گورو، سام شپارد، هاروکی موراکامی و... ترجمه کرده است. همچنین در کارنامه اش گزینش و ترجمه ی داستان های کوتاهی از برخی نویسندگان معاصر نیز به چشم می خورد. حقیقت در عرصه ی ترجمه ی آثار ادبیات کودک و نوجوان نیز فعال است و مجموعه هایی از جمله «جونی بی جونز»  «قصه های جیبی» را برای این رده ی سنی ترجمه کرده است. همچنین در سال های گذشته شماری از ترجمه های حقیقت از چند داستان کوتاه در مجلات همشهری داستان، سروش جوان، همشهری جوان و روزنامه های همشهری، شرق، شهروند امروز و برخی نشریات دیگر منتشر شده است.
      

لیست‌های مرتبط به همنام

یادداشت‌ها

dream.m

dream.m

1404/4/22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          خلاصه یک‌خطی این کتاب:
"not all heroes wear capes, some just struggle with their own names."

 نسخه صوتی رمان همنام رو هدیه روز دختر گرفتم و دلم میخواست زودتر بگوشم‌ش. از قبل هم اسمش کلی جاها به گوشم خورده بود، مخصوصاً به‌عنوان یه رمان مهم درباره‌ هویت و تعلق. بالاخره هم نوبتش شد، ولییییییییییی راستش تجربه‌ام باهاش یه چیز وسط بود؛ نه خیلی بد بود، نه اون چیز محشری که انتظار داشتم. درواقع متوسط.

از کلکته تا کمبریج، گوگول رفت… ما موندیم، ولی اصلا نخندیدیم.
اولش فکر می‌کردم همنام یه داستان مهاجرتی قوی‌ه. یه پسر با اسم عجیب‌غریب، خانواده‌ای هندی تو آمریکا، کشمکش‌های فرهنگی، تفاوت نسل‌ها، تقابل شرق و غرب... کلی پتانسیل. مخصوصاً فصل‌های اول که تولد گوگول و داستان اسم‌گذاری‌ش رو می‌خوندم، خیلی امیدوارکننده بود.
اما از یه جایی به بعد انگار روایت افتاد تو یه جاده صاف و بدون ذره‌ای پیچش و هیجان. گوگول بزرگ می‌شه، عاشق می‌شه، ازدواج می‌کنه، جدا می‌شه... ولی هیچ‌کدوم وقایع اون حس قوی و عاطفی که درگیرت کنه نداره. انگار فقط داریم گزارش زندگی‌ یه خانواده مهاجر رو می‌خونیم.
گوگول که کاراکتر اصلی داستانه، خودش هم بیشتر یه تماشاگره تا قهرمان. تصمیم‌های قاطع نمی‌گیره، واکنش‌هاش ملایم‌ان، کشمکش‌های درونیش هم بیشتر لحظه‌ای هستن. همه چیز بیش از‌حد ساده و تخت‌ه. نثر لاهیری مثل صورتش خیلی قشنگ و پر از جزئیات شفافه؛ ولی حیف خیلی یکنواخت پیش می‌ره. دیالوگ‌ها هم خیلی کم‌رمق‌ان و خب بنظرم این برای یه داستان مهاجرتی که باید پر از کشمکش و تنش باشه، یه کم ضعف حساب می‌شه.

راستش تمام مدت که همنام رو گوش میدادم، یاد رمان استونر می‌افتادم. استونر جان ویلیامز، کتابیه که از نظر سبکی خیلی شبیه همنامه. و آروم، شخصیت‌محور و ساده نوشته شده. ولی فرق بزرگ‌شون اینه که استونر سکوتش معناداره، پر از حس و درد و انتخاب‌های تلخه. وقتی تمومش می‌کنی، یه چیزی از خودت لابلای سطر‌به‌سطر رمان جا می‌ذاری. انگار زندگی یه آدم معمولی رو دیدی که حتی تو سکوتش هم هزاران حرف‌ برای گفتن داره.
اما همنام خیلی خنثی به نظر می‌رسه. داستانش دقیقا مثل یه فیلم مستندیه که دوربین رو کاشتن گوشه‌ خونه، دکمه ضبط رو زدن و همه عوامل رفتن خونه‌شون و فقط خانواده هندی موندن که اونام دارن زندگی معمولی‌شون رو می‌کنن، شایدم خبرندارن توی ضبط‌ان. حتی گوگول، برعکس استونر، بیشتر از اینکه درگیر زندگی باشه، داره زندگی بقیه رو نگاه می‌کنه.

یادمه کتاب ترجمان دردها رو قبلا از  خانم لاهیری خوندم و همین حس سادگی رو ازش گرفتم ولی وقتی دیدم بهش پنج ستاره داده بودم، روراست بگم شوکه شدم. حالا نمیدونم واقعا اون کتاب خیلی خوب بوده یا من سختگیرتر شدم؟ احتمالا تاثیر کتابای خفنی‌ه که خوندم و استاندارد‌هام رو بالا برده :)

خلاصه که همنام یه روایت آروم و بی‌ادعاس، نه ضربان بالا داره نه دلستان پرهیجان. شاید خوندنش برای خیلی‌ها تجربه‌ مناسبی باشه، ولی اگه دنبال قصه‌ای باشی که تکونت بده، به نظرم یه کم بیش از حد ملایم و بی‌رمق می‌آد.
        

0

فاطمه

فاطمه

1404/5/1

          رمان سرگرم کننده و خوش‌خوانی بود. بنظرم نقطه‌ی قوتش، قلم روان نویسنده بود. شخصیت‌ها هم طوری توصیف شده بودن که به راحتی می‌شد باهاشون ارتباط گرفت، بخصوص آشیما و آشوک که کلی هم براشون غصه خوردم :). راجع به موضوع کتاب، برای من بشخصه همیشه پرداختن به تفاوت فرهنگی بین ملت‌ها و زندگی کردن با این تفاوت‌ها موضوع جالبیه، اینجا هم ما یک زن و شوهر کاملاً سنتی هندی رو داریم که به آمریکا مهاجرت می‌کنن و بچه‌‌هاشون همونجا متولد می‌شن. کتاب به سرگذشت این خانواده بخصوص پسرشون گوگول می‌پردازه و چالش‌هایی که این خانواده‌ی هندی در آمریکا تجربه می‌کنن. در طول کتاب، پذیرش این تفاوت‌های فرهنگی برای هر شخصیت تا یک جایی رخ می‌ده ولی  درنهایت انگار بلاتکلیفی حاصل از مواجه شدن با فرهنگی که هویتشون رو ساخته و این فرهنگ جدید، تو تمام زندگی همراهشون هست و به نحوی آرامش رو از هر کدومشون می‌گیره و خب این خیلی سخته. برداشت من از موضوع این بود که درسته اون همه سختگیری ناشی از فرهنگ هندی درست نبود ولی اون رهاشدگی شدید آمریکایی هم به هرحال ضربه‌زننده بود، درواقع سرنوشت شخصیت‌ها به ما نشون می‌داد عدم تعادل در زندگی، درنهایت مخربه.
یکی از نکات منفی کتاب توصیفات خیلی خیلی زیادیه که داره، در این حد که یه جاهایی بشدت حوصله‌سربر می‌شد. اتفاقات آخر کتاب هم دوست نداشتنی بود خیلی‌، البته شخصیت موشومی در کل فازش با خودش هم مشخص نبود. در مجموع رمانش بیشتر سرگرم‌کننده بود و در حد شاهکار و تعریف‌های خیلی ویژه نبود.
پ.ن: چقدر استفاده‌ از اسم گوگول و پیوند زدن گوگولِ نویسنده به زندگی شخصیت‌های کتاب ابتکار جالبی بود( البته انتخاب آشوک خیلی عجیب بود، خب مرد چرا نیکلای نه :)))) )
        

0