بریدههای کتاب سید مجتبی مشرّف سید مجتبی مشرّف 1404/4/23 چله ی شعر مرتضی امیری اسفندقه 4.8 3 صفحۀ 160 در همین کوچه و بازار مادری فرزندش را صدا میزند با این لحن که: "مادر، حسین! زینب گُم نشود؟!" و تو که این جمله را در ازدحام بازار میشنوی، گریهات میگیرد؛ گویا روضهای بیشیله پیله شنیدهای. میدانید که تمام اوقات ما گره خورده است با روضه! آب مینوشیم و میگوییم یا حسین. این یعنی چه؟ آیا غیر از روضه است؟ اما چه روضهای؟ ساده و صمیمی و سلیس! 0 2 سید مجتبی مشرّف 1404/4/23 چله ی شعر مرتضی امیری اسفندقه 4.8 3 صفحۀ 71 در سرزمین حافظ و فردوسی و سعدی، شاعر شدن کار آسانی نیست، خیال خامیست اگر آدم باورش شود که شاعر است و شعر میگوید! شعر دقت و همت زیادی را میطلبد وگرنه واژههایی را در ریتم و وزن و قافیه آوردن کار سختی نیست. این عرض شد که به هر حال انسان و به طور خاص شاعر، مستعدِ توهم است. 0 2 سید مجتبی مشرّف 1404/4/23 چله ی شعر مرتضی امیری اسفندقه 4.8 3 صفحۀ 55 همیشه گروهی از شعرا که شاعران موفقی نیستند و عجزی در سرایش شعر متعالی دارند، شروع به آییننامه یا "مانیفست" نوشتن برای چگونگی یک شعر خوب میکنند. در تاریخ ادبیات هر موقع که این اتفاق میافتد، آنوقت است که شعر خوب کم صورت میبندد. در شعر آیینی در کنار توجه به آییننامهها و خط قرمزها شاعر نباید از آییننامهی دل خودش غفلت کند. "عاریتِ کس نپذیرفتهام آنچه دلم گفت بگو، گفتهام" 0 2 سید مجتبی مشرّف 1404/4/23 ماه به روایت آه ابوالفضل زرویی نصرآبادی 4.5 80 صفحۀ 102 _بگذارم بجنگی؟ تو آخرین امید و عزیزترین کس حسینی. تو ماه خاندان بنی هاشمی. تو جگر بند و تکیهگاه منی. اگر گزندی به وجود نازنین تو برسد چه؟ اگر زنان و اطفال خیمهگاه خبردار شوند که به تو چشمزخمی رسیده، بند دل و رشتهی امیدشان پاره میشود... نه برادرم، نه امیدم، نه...جنگ نه. اما کودکان تشنهاند. اگر میتوانی فقط قدری آب... 0 1 سید مجتبی مشرّف 1404/4/23 ماه به روایت آه ابوالفضل زرویی نصرآبادی 4.5 80 صفحۀ 90 کربلا نقطهی پایان هجرت شهداست و نقطهی آغاز محنت اُسَرا. و هنوز اولِ عشق است... 0 1 سید مجتبی مشرّف 1404/4/21 ماه به روایت آه ابوالفضل زرویی نصرآبادی 4.5 80 صفحۀ 75 امروز وقتی چهرهی زیبای عباس را با آن لبهای خشک و تَرَک خورده، بر بلندای نیزه دیدم، گریان و بر سر زنان، بیاعتنا به تازیانهی سواران و سنگاندازی و ضرب و شتمِ مَردُم و مأموران، پیش رفتم و با صدای بریده و سوخته عرض کردم؛ "خوش آمدید مولای من..." آنگاه در حالی که بغض و گریه گلویم را میفشرد، نالیدم که؛ آیا چنین است شیوهی کریمان در وفای به عهد؟ مگر نه اینکه مرا بشارت دادید به اینکه سلام و درودم را پاسخ خواهید گفت؟ آه آه آه... میدانی چه شد که از هوش رفتم؟ به خدا قسم هنوز جملهام را به پایان نبرده بودم که آن لبهای خشکیده، با همان لبخند شیرین و محجوب به حرکت درآمد؛ سلام بر تو ای زید... 0 0 سید مجتبی مشرّف 1404/4/21 ی حسین جنتی 4.0 1 صفحۀ 51 غم چیست؟ غم چه کرد؟ که دانست در جهان؟ من دانم و خدای من و استخوان من... 0 1 سید مجتبی مشرّف 1404/4/20 ن حسین جنتی 4.0 1 صفحۀ 50 درهای؟ نه! رود باریکی؟ نه! دیواریست؟ نه! بین ما با مرگ ای یاران، وریدی بیش نیست تا پذیرایی کنی تنها گریبان چاک کن این که بر در میزند زخم جدیدی بیش نیست... 0 1 سید مجتبی مشرّف 1404/4/10 پیراهنت (مجموعه شعر عاشورایی) یوسف رحیمی 5.0 0 صفحۀ 229 چنین به آب زدن امتحان غیرت بود وگرنه بود شما را به آب کوثر دست چو دست بُرد به تیغ آسمانیان گفتند؛ به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟ برای آنکه بیفتد به کار یار گره طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست گرفت تا که به دندان ابوالفضائل مشک به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست حکایت تو به اُمالبنین که خواهد گفت؟ وزین حدیث چه حالی دهد به مادر دست؟... 0 1 سید مجتبی مشرّف 1404/3/15 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 241 صفحۀ 95 درد اینجاست که آدمیزاد روی زمین تنهاست. 0 1
بریدههای کتاب سید مجتبی مشرّف سید مجتبی مشرّف 1404/4/23 چله ی شعر مرتضی امیری اسفندقه 4.8 3 صفحۀ 160 در همین کوچه و بازار مادری فرزندش را صدا میزند با این لحن که: "مادر، حسین! زینب گُم نشود؟!" و تو که این جمله را در ازدحام بازار میشنوی، گریهات میگیرد؛ گویا روضهای بیشیله پیله شنیدهای. میدانید که تمام اوقات ما گره خورده است با روضه! آب مینوشیم و میگوییم یا حسین. این یعنی چه؟ آیا غیر از روضه است؟ اما چه روضهای؟ ساده و صمیمی و سلیس! 0 2 سید مجتبی مشرّف 1404/4/23 چله ی شعر مرتضی امیری اسفندقه 4.8 3 صفحۀ 71 در سرزمین حافظ و فردوسی و سعدی، شاعر شدن کار آسانی نیست، خیال خامیست اگر آدم باورش شود که شاعر است و شعر میگوید! شعر دقت و همت زیادی را میطلبد وگرنه واژههایی را در ریتم و وزن و قافیه آوردن کار سختی نیست. این عرض شد که به هر حال انسان و به طور خاص شاعر، مستعدِ توهم است. 0 2 سید مجتبی مشرّف 1404/4/23 چله ی شعر مرتضی امیری اسفندقه 4.8 3 صفحۀ 55 همیشه گروهی از شعرا که شاعران موفقی نیستند و عجزی در سرایش شعر متعالی دارند، شروع به آییننامه یا "مانیفست" نوشتن برای چگونگی یک شعر خوب میکنند. در تاریخ ادبیات هر موقع که این اتفاق میافتد، آنوقت است که شعر خوب کم صورت میبندد. در شعر آیینی در کنار توجه به آییننامهها و خط قرمزها شاعر نباید از آییننامهی دل خودش غفلت کند. "عاریتِ کس نپذیرفتهام آنچه دلم گفت بگو، گفتهام" 0 2 سید مجتبی مشرّف 1404/4/23 ماه به روایت آه ابوالفضل زرویی نصرآبادی 4.5 80 صفحۀ 102 _بگذارم بجنگی؟ تو آخرین امید و عزیزترین کس حسینی. تو ماه خاندان بنی هاشمی. تو جگر بند و تکیهگاه منی. اگر گزندی به وجود نازنین تو برسد چه؟ اگر زنان و اطفال خیمهگاه خبردار شوند که به تو چشمزخمی رسیده، بند دل و رشتهی امیدشان پاره میشود... نه برادرم، نه امیدم، نه...جنگ نه. اما کودکان تشنهاند. اگر میتوانی فقط قدری آب... 0 1 سید مجتبی مشرّف 1404/4/23 ماه به روایت آه ابوالفضل زرویی نصرآبادی 4.5 80 صفحۀ 90 کربلا نقطهی پایان هجرت شهداست و نقطهی آغاز محنت اُسَرا. و هنوز اولِ عشق است... 0 1 سید مجتبی مشرّف 1404/4/21 ماه به روایت آه ابوالفضل زرویی نصرآبادی 4.5 80 صفحۀ 75 امروز وقتی چهرهی زیبای عباس را با آن لبهای خشک و تَرَک خورده، بر بلندای نیزه دیدم، گریان و بر سر زنان، بیاعتنا به تازیانهی سواران و سنگاندازی و ضرب و شتمِ مَردُم و مأموران، پیش رفتم و با صدای بریده و سوخته عرض کردم؛ "خوش آمدید مولای من..." آنگاه در حالی که بغض و گریه گلویم را میفشرد، نالیدم که؛ آیا چنین است شیوهی کریمان در وفای به عهد؟ مگر نه اینکه مرا بشارت دادید به اینکه سلام و درودم را پاسخ خواهید گفت؟ آه آه آه... میدانی چه شد که از هوش رفتم؟ به خدا قسم هنوز جملهام را به پایان نبرده بودم که آن لبهای خشکیده، با همان لبخند شیرین و محجوب به حرکت درآمد؛ سلام بر تو ای زید... 0 0 سید مجتبی مشرّف 1404/4/21 ی حسین جنتی 4.0 1 صفحۀ 51 غم چیست؟ غم چه کرد؟ که دانست در جهان؟ من دانم و خدای من و استخوان من... 0 1 سید مجتبی مشرّف 1404/4/20 ن حسین جنتی 4.0 1 صفحۀ 50 درهای؟ نه! رود باریکی؟ نه! دیواریست؟ نه! بین ما با مرگ ای یاران، وریدی بیش نیست تا پذیرایی کنی تنها گریبان چاک کن این که بر در میزند زخم جدیدی بیش نیست... 0 1 سید مجتبی مشرّف 1404/4/10 پیراهنت (مجموعه شعر عاشورایی) یوسف رحیمی 5.0 0 صفحۀ 229 چنین به آب زدن امتحان غیرت بود وگرنه بود شما را به آب کوثر دست چو دست بُرد به تیغ آسمانیان گفتند؛ به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست؟ برای آنکه بیفتد به کار یار گره طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست گرفت تا که به دندان ابوالفضائل مشک به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست حکایت تو به اُمالبنین که خواهد گفت؟ وزین حدیث چه حالی دهد به مادر دست؟... 0 1 سید مجتبی مشرّف 1404/3/15 نازنین فیودور داستایفسکی 4.1 241 صفحۀ 95 درد اینجاست که آدمیزاد روی زمین تنهاست. 0 1