بریده‌های کتاب سید :)

این جهان پر است از راز های فاش شده و قول های فراموش شده .اراده های سست شده و استخوان های سخت شده . متاسفانه هیچ شرکت بیمه گری خسارت رویاهای خرد شده‌ی ما و نتایج فاجعه بار فهم متغیرمان از جهان را بر عهده نخواهد گرفت .

عموجان گفت :« الحسین شمعة لاتنطفیء» و چشم از خیابان گرفت و رو به من گفت :«حسین شعله ای است که خاموش نمیشود .»

رهایی بشر از راه عشق و در راه عشق است

عشق عالی ترین و نهایی ترین هدفی است که انسان در جستجوی آن است

خدا گفت : عشق ، فرصت گفتگو است . گفتگو با من . با من گفتگو کنید .

عشق ، کمند من است . کمندی که شما را پیش من می آورد . کمندم را بگیرید .

خدا گفت : به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید . آزمونتان تنها همین است : عشق . و هر که عاشق تر آمد ، نزدیک تر است .

بین دوست داشتن کتاب و نیاز داشتن به آن تفاوت وجود دارد ‌. من به کتاب نیاز داشتم . در آن دوران زندگی من کتاب کالای تجملی نبود ، ماده اعتیاد آور درجه یک بود .

پدرش او را بلند کرد و زمین گذاشت و بعد چرخاند . کندیس که سعی میکرد حرکاتش را با پدرش هماهنگ کند گفت :« میدونی که تا ابد نمیتونی من رو اینجوری بچرخونی . بالاخره یه روزی من برای این کار زیادی بزرگ میشم .» پدرش دستان کندیس را گرفت و دوباره او را چرخاند و گفت :« کندی ، مگه نمیدونی ؟ آدما هیچ وقت برای انجام این کارها با پدرشون زیادی بزرگ نیستن .»

اشتباه شکست نیست ، فقط فرصتیه برای اینکه آدم دوباره تلاش کنه .

در این جهان چیزهایی هست که هیچ وقت نمیشود کامل گفت‌شان ، چیز هایی که وقتی به کلمه درآیند از ابعادشان کاسته میشود .

سخت است اعتراف کنیم اشتباه کرده ایم . هر چه اشتباهمان بزرگ تر ، اعتراف به آن هم دشوار تر .