بریدههای کتاب حانیه سادات حانیه سادات 4 روز پیش آتش بدون دود: حرکت از نو جلد 5 نادر ابراهیمی 4.5 24 صفحۀ 100 0 1 حانیه سادات 5 روز پیش آتش بدون دود: حرکت از نو جلد 5 نادر ابراهیمی 4.5 24 صفحۀ 41 آوارگی، سرنوشت انسان اندیشمند عصر ماست؛ و تا رسیدن به سرپناهی آرامبخش، چه چاره از جستوجو در تمامی جهات ؟ 0 2 حانیه سادات 1404/4/2 آتش بدون دود: واقعیتهای پر خون نادر ابراهیمی 4.3 32 صفحۀ 274 سرار کوهستانِ عشق را در نوردیدم چه دشوار است، و کیست که بتواند تحمل کند این درد را؟ اگر طوقِ عشق را بر گردنِ آسمان بیاویزند آسمان خواهد لرزید، و صبر نخواهد کرد این درد را. -مَختوم قُلی ترکمن 0 4 حانیه سادات 1404/3/29 آتش بدون دود: واقعیتهای پر خون نادر ابراهیمی 4.3 32 صفحۀ 52 شفا، برای عارف، در دوامِ درد است نه محو درد. 0 4 حانیه سادات 1404/1/31 بر جاده های آبی سرخ؛ بر اساس زندگی میرمهنای دغابی نادر ابراهیمی 4.7 56 صفحۀ 529 یارا! نمیشود عمری نشست و حسرت خورد که:« ای کاش این واقعه زودتر اتفاق افتاده بود، و آن حادثه، قدری پیش از آن، و آن یار که میطلبیدم، زودتر به دیدارم میآمد و این مال، که حال به من تعلق گرفته است، پارسال میگرفت!» نمیشود یارا! اینها که حسرت خوردنی ست ابلهانه و باطل، حقِ آدمیانِ کم عقل است باید دوید، رسید، حادثه ی دیر را در آغوش کشید و گفت: دیر آمدی نگارِ سرمست، زودت ندهیم دامن از دست. 0 2 حانیه سادات 1404/1/21 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 256 صفحۀ 250 قصه ی شال و شهید من بهانه است. حرف اصلی قصه ی کربلاست؛ به این تقدیر خوبم میبالم. 0 2 حانیه سادات 1404/1/20 آنی شرلی در گرین گیبلز جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.6 185 صفحۀ 33 شاد بودن و تحمل کردن غصه ها در یک روز آفتابی راحت تر است. احساس میکنم در روزهای آفتابی میتوانم با غصه هایم کنار بیایم. وقتی داستان های غمانگیز میخوانیم، با شهامت خودمان را در آن موقعیت ها تصور میکنیم، ولی به محض اینکه واقعا غصهدار میشویم ، تازه میفهمیم تحمل کردنش چه کار سختی است. این طور نیست ؟ 0 2 حانیه سادات 1403/12/11 پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی گلستان جعفریان 4.3 91 صفحۀ 181 ماموریت احمد یوسفی در جبهه زمانی تمام میشود که جنگ ایران و عراق تمام شود و البته جنگ اسلام و کفر تمامی ندارد. امروز عراق است، فردا فلسطین و اگر فضل خدا شامل حال من شود در این راه به برادر عزیزم رحمان خواهم پیوست. خلاصه ماموریت تمام شدنی نیست والسلام. 0 3 حانیه سادات 1403/12/9 پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی گلستان جعفریان 4.3 91 صفحۀ 141 پاییز آمد در میان درختان لانه کرده کبوتر از تراوش باران میگریزد خورشید از غم با تمام غرورش پشت ابر سیاهی عاشقانه به گریه مینشیند ... 0 3 حانیه سادات 1403/10/11 بر جاده های آبی سرخ؛ بر اساس زندگی میرمهنای دغابی نادر ابراهیمی 4.7 56 صفحۀ 81 یادت هست که ما، چگونه از خورشید جدا شدیم، و در فضا چرخیدیم و چرخیدیم و چرخیدیم؛ و خداوند خدا گفت:«بشود» و ما شدیم؛ و گفت:«زمان، پدید آید» و ما از لازمانی درآمدیم؛ و گفت:«روز بشود» و روز شد؛ و گفت:«شب بشود» و شب شد و ما از تاریکی ترسیدیم و فریاد کشیدیم: ای فرمانروای همهی روشنیها، ای خدای خورشید، باغ زیتون! مارا در ظلمات وجود رها مکن! و خداوند خدا گفت :«خویشتن را از جمیع گناهان دور نگه دارید!» و ما... آه... آه ای سلیمه ای سلیمه... یادت هست ؟ 0 7
بریدههای کتاب حانیه سادات حانیه سادات 4 روز پیش آتش بدون دود: حرکت از نو جلد 5 نادر ابراهیمی 4.5 24 صفحۀ 100 0 1 حانیه سادات 5 روز پیش آتش بدون دود: حرکت از نو جلد 5 نادر ابراهیمی 4.5 24 صفحۀ 41 آوارگی، سرنوشت انسان اندیشمند عصر ماست؛ و تا رسیدن به سرپناهی آرامبخش، چه چاره از جستوجو در تمامی جهات ؟ 0 2 حانیه سادات 1404/4/2 آتش بدون دود: واقعیتهای پر خون نادر ابراهیمی 4.3 32 صفحۀ 274 سرار کوهستانِ عشق را در نوردیدم چه دشوار است، و کیست که بتواند تحمل کند این درد را؟ اگر طوقِ عشق را بر گردنِ آسمان بیاویزند آسمان خواهد لرزید، و صبر نخواهد کرد این درد را. -مَختوم قُلی ترکمن 0 4 حانیه سادات 1404/3/29 آتش بدون دود: واقعیتهای پر خون نادر ابراهیمی 4.3 32 صفحۀ 52 شفا، برای عارف، در دوامِ درد است نه محو درد. 0 4 حانیه سادات 1404/1/31 بر جاده های آبی سرخ؛ بر اساس زندگی میرمهنای دغابی نادر ابراهیمی 4.7 56 صفحۀ 529 یارا! نمیشود عمری نشست و حسرت خورد که:« ای کاش این واقعه زودتر اتفاق افتاده بود، و آن حادثه، قدری پیش از آن، و آن یار که میطلبیدم، زودتر به دیدارم میآمد و این مال، که حال به من تعلق گرفته است، پارسال میگرفت!» نمیشود یارا! اینها که حسرت خوردنی ست ابلهانه و باطل، حقِ آدمیانِ کم عقل است باید دوید، رسید، حادثه ی دیر را در آغوش کشید و گفت: دیر آمدی نگارِ سرمست، زودت ندهیم دامن از دست. 0 2 حانیه سادات 1404/1/21 تنها گریه کن: روایت زندگی اشرف سادات منتظری مادر شهید محمد معماریان اکرم اسلامی 4.6 256 صفحۀ 250 قصه ی شال و شهید من بهانه است. حرف اصلی قصه ی کربلاست؛ به این تقدیر خوبم میبالم. 0 2 حانیه سادات 1404/1/20 آنی شرلی در گرین گیبلز جلد 1 لوسی مود مونتگمری 4.6 185 صفحۀ 33 شاد بودن و تحمل کردن غصه ها در یک روز آفتابی راحت تر است. احساس میکنم در روزهای آفتابی میتوانم با غصه هایم کنار بیایم. وقتی داستان های غمانگیز میخوانیم، با شهامت خودمان را در آن موقعیت ها تصور میکنیم، ولی به محض اینکه واقعا غصهدار میشویم ، تازه میفهمیم تحمل کردنش چه کار سختی است. این طور نیست ؟ 0 2 حانیه سادات 1403/12/11 پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی گلستان جعفریان 4.3 91 صفحۀ 181 ماموریت احمد یوسفی در جبهه زمانی تمام میشود که جنگ ایران و عراق تمام شود و البته جنگ اسلام و کفر تمامی ندارد. امروز عراق است، فردا فلسطین و اگر فضل خدا شامل حال من شود در این راه به برادر عزیزم رحمان خواهم پیوست. خلاصه ماموریت تمام شدنی نیست والسلام. 0 3 حانیه سادات 1403/12/9 پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی گلستان جعفریان 4.3 91 صفحۀ 141 پاییز آمد در میان درختان لانه کرده کبوتر از تراوش باران میگریزد خورشید از غم با تمام غرورش پشت ابر سیاهی عاشقانه به گریه مینشیند ... 0 3 حانیه سادات 1403/10/11 بر جاده های آبی سرخ؛ بر اساس زندگی میرمهنای دغابی نادر ابراهیمی 4.7 56 صفحۀ 81 یادت هست که ما، چگونه از خورشید جدا شدیم، و در فضا چرخیدیم و چرخیدیم و چرخیدیم؛ و خداوند خدا گفت:«بشود» و ما شدیم؛ و گفت:«زمان، پدید آید» و ما از لازمانی درآمدیم؛ و گفت:«روز بشود» و روز شد؛ و گفت:«شب بشود» و شب شد و ما از تاریکی ترسیدیم و فریاد کشیدیم: ای فرمانروای همهی روشنیها، ای خدای خورشید، باغ زیتون! مارا در ظلمات وجود رها مکن! و خداوند خدا گفت :«خویشتن را از جمیع گناهان دور نگه دارید!» و ما... آه... آه ای سلیمه ای سلیمه... یادت هست ؟ 0 7