بریدهای از کتاب بر جاده های آبی سرخ؛ بر اساس زندگی میرمهنای دغابی اثر نادر ابراهیمی
1403/10/11
صفحۀ 81
یادت هست که ما، چگونه از خورشید جدا شدیم، و در فضا چرخیدیم و چرخیدیم و چرخیدیم؛ و خداوند خدا گفت:«بشود» و ما شدیم؛ و گفت:«زمان، پدید آید» و ما از لازمانی درآمدیم؛ و گفت:«روز بشود» و روز شد؛ و گفت:«شب بشود» و شب شد و ما از تاریکی ترسیدیم و فریاد کشیدیم: ای فرمانروای همهی روشنیها، ای خدای خورشید، باغ زیتون! مارا در ظلمات وجود رها مکن! و خداوند خدا گفت :«خویشتن را از جمیع گناهان دور نگه دارید!» و ما... آه... آه ای سلیمه ای سلیمه... یادت هست ؟
یادت هست که ما، چگونه از خورشید جدا شدیم، و در فضا چرخیدیم و چرخیدیم و چرخیدیم؛ و خداوند خدا گفت:«بشود» و ما شدیم؛ و گفت:«زمان، پدید آید» و ما از لازمانی درآمدیم؛ و گفت:«روز بشود» و روز شد؛ و گفت:«شب بشود» و شب شد و ما از تاریکی ترسیدیم و فریاد کشیدیم: ای فرمانروای همهی روشنیها، ای خدای خورشید، باغ زیتون! مارا در ظلمات وجود رها مکن! و خداوند خدا گفت :«خویشتن را از جمیع گناهان دور نگه دارید!» و ما... آه... آه ای سلیمه ای سلیمه... یادت هست ؟
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.